بسماللهالرحمنالرحیم
[ادامهی مبحث مبانی گفتمان انقلاب اسلامی]
۲) تعبد، همراه و همگام با تعقل و تعلم :
یکی از ترفندهایی که دشمنان اسلام برای دوری جوانان و خصوصاً قشر تحصیلکرده از دین و نظام اسلامی، بهکار میگیرند، القای تقابل بین دین و عقل و نیز القای تنافی بین دین و علم است.
هرچند ادای حق مطلب در این خصوص، مستلزم مباحث طولانی است، ولی در اینجا لازم است نکاتی را به اختصار مطرح نماییم :
الف) از دیدگاه اسلام نسبتِ بین انسان و خداوند متعال، نسبتِ بین عبد و ربّ است.
خداوند متعال هم ربوبیت تکوینی دارد و هم ربوبیت تشریعی.
یعنی: اولاً خداوند، مالک و صاحباختیار همهی مخلوقات -از جمله انسان- است و تمام شئونات موجودات و انسانها با ارادهٔ الهی تحقق پیدا میکند؛ ثانیاً حق تقنین و تعیین حقوق و تکالیف و هرگونه اعمال حاکمیتی نسبت به بشر، ذاتاً و اصالتاً فقط با خداست.
بالطبع انسان هم باید به این مقامات الهی و نیز به جایگاه عبودیت خود ایمان داشته باشد.
به عبارت دقیقتر: انسان باید هم در برابر مقدرات الهی و هم در برابر دین خدا تسلیم و بدان راضی باشد.
تسلیم در برابر ربوبیت تکوینی یعنی بدانیم آنچه خداوند متعال برای بندهاش مقدر فرموده، تقدیری حکیمانه و عادلانه است، و تسلیم در برابر ربوبیت تشریعی یعنی بدانیم تکالیف الهی، به خیر و صلاح بشر و تنها با هدف رساندن او به کمال مطلوب و سعادت حقیقی تنظیم شده است و در عمل نیز بدان ملتزم باشیم.
نکته:
اینکه علاوه بر دانستن ربوبیت خدا و عبودیت انسان، رضایت به آن را نیز لازم میدانیم، بدان جهت است که ایمان، صِرف دانستن نیست، بلکه باید گرایش قلبی به مقتضای علم نیز وجود داشته باشد.
ب) از دیدگاه توحیدی، بزرگترین افتخار انسان و والاترین ارزش او به "عبد"بودنِ او در برابر ذات اقدس الهی است؛ چرا که اساساً هدف از آفرینش انسان و بالاترین کمال مطلوب او، رسیدن به عبودیت کامل است: "و ما خَلَقتُ الجِنَّ و الاِنسَ اِلّا لِیَعبُدُونِ". (ذاریات/۵۶)
امیرالمؤمنین علیهالسلام در مناجات با خدا عرض میکند:
"إِلٰهِى كَفىٰ بِى عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً، وَكَفىٰ بِى فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِى رَبّاً، أَنْتَ كَما أُحِبُّ فَاجْعَلْنِى كَما تُحِبُّ".
خدایا مرا این عزّت بس است که بندهی تو باشم و برایم این افتخار کافی است که تو پروردگار من باشی، تو آنچنانی که دوست دارم، مرا هم چنان کن که دوست داری".
اومانیسم که یکی از پایههای اصلی لیبرالدموکراسی و همهی مکاتب متأثر از لیبرالیسم است، هرگونه قید و بندی را از ارادهٔ انسان نفی میکند و عبودیت را با انسانیت ناسازگار میبیند و فرقی بین عبودیت انسان در برابر خالق یا مخلوق قائل نیست.
متأسفانه برخی روشنفکران غربزدهی مدعی مسلمانی، بر همین اساس انسان را محور عالم هستی معرفی میکنند و درصدد تطبیق اسلام با چنین دیدگاهی هستند.
باید دانست که از دیدگاه اسلام ناب محمدی(ص)، محور عالم هستی ذات اقدس الهی است و اگر از انسان بهعنوان گل سرسبد مخلوقات یاد میشود، این مربوط به "انسان کامل" است و بدون شک انسان کامل در اسلام، آن کسی است که در سایهی "عبودیت مطلق" به بالاترین مراتب قرب الهی نائل شده باشد.
البته عبودیت، متناظر با ربوبیت، دارای دو اصطلاح است: عبودیت ذاتی و تکوینی و عبودیت ارادی و تشریعی.
اصطلاح اول ناظر به مخلوقیت و مملوکیت ذاتی انسان نسبت به خداوند متعال است و در این جهت همهی انسانها بلکه همهی مخلوقات مشترک هستند.
و اصطلاح دوم به مقدار انطباق ارادی انسان با دین حق بستگی دارد و کفار از چنین عبودیتی برخوردار نیستند.
آنچه در این مبحث مد نظر قرار دارد، این است که به دلیل عبودیت ذاتی انسان نسبت به خداوند متعال، عقل حکم میکند که انسان تشریعاً نیز لازم است تمام شئون ارادی خود را با ارادهٔ تشریعی الهی تطبیق دهد.
در مباحث مربوط به کرامت و خلافت انسان، به این مطلب بیشتر خواهیم پرداخت.
ج) از آنجا که بر اساس مطالب گذشته، از دیدگاه اسلام تنها راه رسیدنِ انسان به کمال مطلوب (=قرب الهی) و سعادت حقیقی، عبودیت خداست، فلذا دشمنان دین اینگونه القا میکنند که دین با عقل و علم در تضاد است؛ زیرا مطلوب نهایی دین بندگی و تسلیم مطلق بودنِ انسان در برابر خداست و اجازهی هیچگونه دخالتی را به اندیشه و دانش بشری نمیدهد؛ چراکه ممکن است است انسان با خردورزی و پیشرفتهای علمی -چه در بُعد شناختها و چه در بُعد ارزشها- به نتایجی غیر از آنچه در دین آمده است، نائل شود و این با اصل اولی دین مبنی بر عبودیت مطلق انسان سازگار نیست.
پاسخ این شبهه برای آشنایان با معارف اسلامی، بسیار ساده و روشن است؛ چرا که :
اولاً اسلام خود پایهگذار دعوت به تعقل و تعلم است و بخش عمدهای از آیات قرآن و ابواب روایی در متون اسلامی، به فضیلت عقل، عاقل و تعقل و نیز به اهمیت علم، عالم، تعلیم و تعلم اختصاص داده شده و از افتخارات دین اسلام بهشمار میآید و امروز بسیاری از پیشرفتهای علمی بشر مدیون تلاشها و ابتکارات علمی دانشمندان اسلامی همچون بوعلیسینا، بیرونی، زکریای رازی و دهها دانشمند بزرگ دیگر است.
ثانیاً از دیدگاه اسلام، نهتنها منافاتی بین تعقل و تعبد و نیز بین تعلم و تعبد نیست، بلکه اساساً تعبدی مطلوب و ارزشمند است که برخاسته از تعقل باشد و نیز علم به عنوان یکی از ارکان ایمان بهشمار میآید که با افزایش آن، بر ایمان انسان و طبعاً بر عبودیت او نیز افزوده خواهد شد.
در اینجا خوب است اشاراتی به آیات و روایات داشته باشیم:
۱ - آیات و روایاتی دربارهی عقل:
قال الله تعالی : "وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ". (بقره/۱۳۰)
مفاد آیهی شریفه آن است که رویگردانی از دین ابراهیم یعنی اسلام، ناشی از سفاهت و حماقت شخص است.
و نیز در آیهی دیگری میفرماید : "وَقالوا لَو كُنّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ ما كُنّا في أَصحابِ السَّعيرِ" (مُلک/۱۰)
ترجمه:
و میگویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل میکردیم، در میان دوزخیان نبودیم!»
و به همین جهت است که در روایت آمده است : قُلْتُ لَهُ ـ أي للإمام جعفر الصادق (عليهالسلام) ـ مَا الْعَقْلُ؟ قَالَ : "مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ"
(الكافي/۱۱/۱)
راوی میگوید از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: عقل چیست؟ فرمود: چیزی است که خداوند بهسبب آن عبادت میشود و بهشت بهوسیلهی آن بهدست میآید.
آری، بر اساس روایات فراوان، خداوند متعال عاقلترین فرد یک ملت را به پیامبری آنان مبعوث میفرمود و نیز اگر پیامبران و امامان علیهمالسلام حجتهای ظاهری خدا هستند، عقول انسانها نیز حجتهای باطنی خدا هستند و...
۲ - آیات و روایاتی دربارهی علم:
نخستین آیاتی از قرآن که بر پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله نازل شد، بر اهمیت تعلیم و تعلم تأکید میکند:
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ؛ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ؛ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْيَعْلَمْ." (علق/۵-۱)
در این آیات، خداوند متعال دو بار به خواندن دستور میدهد و خود را معلم انسان معرفی میکند، معلمی که با قلم، به انسان علم میآموزد.
"فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ" (روم/۳۰)
یعنی : روی خود را (ذهن و دل خود را) کاملاً متوجه دین اسلام کن، دینی که مبتنی بر فطرت الهی است، همان فطرتی که خداوند انسان را بر آن سرشته است؛ آفرینش الهی تغییرپذیر نیست، ولیکن بیشتر مردم نمیدانند.
در این آیه و دهها آیهی دیگر، خداوند متعال، دینگریزی بسیاری از مردم را در اثر جهالت آنان میداند، و این درست خلاف آن چیزی است که برخی جامعهشناسان دینستیز غرب ادعا میکنند و میگویند دینگرایی بشر ناشی از جهل اوست!
باید دانست که در اسلام هرچند به علوم دینی توجه ویژه شده است، اما در مواردی که "علم" بهطور مطلق مورد تأکید قرار گرفته، منظور هر علمی است که میتواند در سعادت دنیا و آخرت بشر مفید باشد؛ از امامان علیهمالسلام روایت شده است که : " أولی العلم بك ما لايصلح لك العمل إلا به، و أوجب العلم عليك ما أنت مسؤول عن العمل به". این روایت تأکید میکند که سزاوارترین و واجبترین علم، آن علمی است که موجب میشود انسان بتواند به کاری که برعهدهی او گذاشته شده است، بهدرستی بپردازد. و شکی نیست که هرکاری که بتواند گرهی از زندگی انسانها باز کند، مشمول این حدیث خواهد شد.
به همین جهت است که در روایت نبی مکرم اسلام(ص) آمده است: "العلم علمان: علم الأديان وعلم الأبدان". یعنی علم بر دو نوع است: علم دینشناسی و علم بدنشناسی (یعنی علمی که موجب رفاه دنیوی میشود)
"و چه زیبا در این آیه بین علم و عقل جمع شده است:
"وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ" (عنکبوت/۴۳)
یعنی نکات نغز قرآنی را جز دانشمندان، تعقل (و درک) نمیکنند. و این بدان جهت است که علم زمینهساز تفکر است و بدون آگاهی نمیتوان اندیشید.
و به همین دلیل است که بسیاری از دانشمندان مسلمان که در علوم گوناگونی مانند فلسفه، طب، شیمی، ریاضی، ستارهشناسی و... خدمات ارزنده و ماندگاری ارائه کردند، خود از متعبدترین و متدینترین افراد بودهاند.
د) در پاسخ به این شبهه که: "ممکن است است انسان با خردورزی و پیشرفتهای علمی -چه در بُعد شناختها و چه در بُعد ارزشها- به نتایجی غیر از آنچه در دین آمده است، نائل شود و این با اصل اولی دین مبنی بر عبودیت مطلق انسان سازگار نیست" میگوییم : تعقل و تعبد هیچگونه منافاتی با تعبد و تدین ندارند، زیرا دین از دو بخش اصول و فروع تشکیل شده است.
اصول دین خود مبتنی بر دلایل عقلی واضح و قابل درک برای همگان است و همانطور که بسیاری از مسائل ریاضی و فلسفی با تعقل و تعلم تغییر نمیکند و بلکه مستحکمتر میشود، اصول عقیدتی دین نیز با پیشرفت علم و اندیشهورزی انسان تغییر نمیکند، بلکه پایدارتر و آشکارتر میشود.
بله، فروع دین یعنی احکام حلال و حرام شرعی، نقلی و تعبدی است، زیرا مبتنی بر مصالح و مفاسد و ملاکاتی است که با پیشرفت علم نمیتوان به همهی ابعاد آن دستیافت.
خود دانشمندان علوم طبیعی اعتراف دارند که قوانینی که کشف میکنند جامع و کامل نیست و احتمال خطا در آن راه دارد؛ ضمن اینکه احکام شرعی ابعاد روحی و بعد اخروی نیز دارد که اساساً برای بشر قابل دسترسی نیست.
آیا روح مجرد انسان را میتوان با قوانین مادی مورد ارزیابی قرار داد؟! در کدام آزمایشگاه میتوان روابط بین اعمال دنیوی انسان و عواقب اخروی آنها را کشف کرد؟!
آری، این تنها آفرینندهی جهان است که از همهی زوایای وجودی مخلوقاتِ خویش آگاه است.
"أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ" (مُلک/ ۱۴)
یعنی: آيا كسى كه آفريده است نمىداند؟! با اينكه او خود باريكبين و آگاه است.
فلذا در فروع، خود عقل ما را بهسوی دین راهنمایی میکند، به این معنا که عقل میگوید تنها راه رسیدن به دستوراتی جامع و غیر قابل تغییر برای زندگی، این است که آفرینندهی جهان و انسان، قوانین اصلی زندگی را برای انسان بیان کند، تا هم قابل اعتماد باشد و هم موجب اختلاف نشود.
سید محسن طاهری
مدرسه علمیه امام صادق علیهالسلام گرگان