حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳ 23 جماد أول 1446 Sunday, 24 November , 2024 ساعت ×
لوازم بلوغ و رشد جوامع انساني
10 فوریه 2022 - 9:55
شناسه : 3375
بازدید 406
10
پاي درس علامه مصباح يزدي(ره)؛

آن تشبيهي كه من مي‌خواستم بكنم اين است كه جامعه انساني هم اين‌گونه است؛ همه ما مسلمان‌ها اين‌گونه معتقد هستيم كه جامعه انساني اول از يك مرد و زن تشكيل شد. خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا؛ همه ما از حضرت آدم و همسر او آفريده شديم؛ يعني همه ما به يك معنا باواسطه […]

ارسال توسط : منبع : پرتوسخن
پ
پ

آن تشبيهي كه من مي‌خواستم بكنم اين است كه جامعه انساني هم اين‌گونه است؛ همه ما مسلمان‌ها اين‌گونه معتقد هستيم كه جامعه انساني اول از يك مرد و زن تشكيل شد. خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا؛ همه ما از حضرت آدم و همسر او آفريده شديم؛ يعني همه ما به يك معنا باواسطه خواهر و برادريم. آن‌وقتي كه چند نفر فرزندان حضرت آدم بودند و آن اوايل با هم و در كنار هم زندگي مي‌كردند، از يك خانواده بچه‌دار مي‌شوند لذا نوه و نتيجه دور هم هستند. جامعه، حكم آن نوزادي را داشت كه تازه از مادر متولدشده و دارد مراحل اوليه رشد خودش را تدريجاً مي‌گذراند يعني يك مجموعه افراد انساني كه خيلي ازلحاظ فهم، شناخت، قدرت، تفكر، تدبير و استفاده از نعمت‌ها در حال ضعف است و كم‌كم بايد ياد بگيرد كه اصلاً اين طبيعت چيست؟ چگونه بايد از آن استفاده كرد؟ از اين ميوه‌هاي جنگلي كدام را مي‌شود خورد؟ كدام را نمي‌شود خورد؟ در يك زندگي بسيار ساده‌اي. اين، حكم طفوليت نوزادي يك فرد انسان را دارد كه تدريجاً پيش مي‌رود.

بالاخره بعد از چند صد سال يك جامعه نسبتاً پيشرفته‌تر از آن زمان فراهم شد. غير از آنچه حضرت آدم با وحي دريافت مي‌كرد و به ديگران تعليم مي‌داد خيلي چيزها را ياد گرفته و تجربه كرده بودند. از همان اول كه چند انسان، فرزندان بي‌واسطه حضرت آدم بودند يك‌چيزهايي به‌طور طبيعي در اين‌ها وجود داشت و به كمك تعليماتي كه حضرت آدم داشت ازاين‌جهت كه خودش پيامبر خدا بود و وحي دريافت مي‌كرد خداي متعال به آن‌ها منت گذاشته بود و در همان ابتدا به آن‌ها فرموده بود كه شما مخلوق خدايي هستيد كه بايد در مقابل او خضوع داشته باشيد و عباداتي ازجمله قرباني كردن انجام بدهيد. از همان اول از عبادت‌هايي كه براي فرزندان آدم تشريع شد اين بود كه قرباني كردن، يكي از وظايف بندگي شما در مقابل خداست.

همه ما اين داستان را شنيديم إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ[۳]؛ دو برادر بودند؛ يكي هابيل و يكي قابيل. به دستور پدر كه عبادت خدا يكي از وجوه آن قرباني كردن است، اين‌ها آمدند و يك قرباني كردند. قرآن فقط مي‌گويد يك قرباني كردند؛ اما اين‌كه قرباني آن‌ها چه بود، در خود قرآن نيامده است. قرباني‌هايي كه اين دو نفر كردند يكي قبول شد و يكي قبول نشد. حالا از كجا فهميدند كه قبول‌شده يا نه در آيه ديگري راجع به قبولي قرباني در اوايل امر به اين صورت اشاره‌شده است و از آن كمابيش مي‌شود استفاده كرد كه بنابر اين بود كه اگر قرباني قبول مي‌شود يك آتشي مي‌آمد آن را مي‌سوزاند. به‌هرحال در اين‌جا فرموده يكي قبول شد و يكي قبول نشد و بالاخره به‌اصطلاح فهميدند كه قرباني كدام قبول شده است.

در روايات آمده است كه قرباني هابيل قبول شد و قرباني قابيل قبول نشد. اين باعث شد كه قابيل به هابيل حسد ببرد و بگويد: چطور بايد قرباني تو قبول شود از من قبول نشود؟! لَأَقْتُلَنَّكَ! حالا كه قرباني تو قبول شده تو را مي‌كشم! تازه اين‌ها فرزندان بي‌واسطه حضرت آدم بودند! يعني در همان ابتدا خوي حسد به‌عنوان يك عامل دروني در اين‌ها وجود داشت. يك عامل بود كه آن‌ها را وادار مي‌كرد كه عبادت خدا كنند؛ براي خدا قرباني كنند؛ اما يك چيز ديگري هم در كنارش بود و آن اين‌كه زمينه حسد در اين‌ها وجود داشت تا رسيد به آن داستاني كه برادر را كشت و خدا يك كلاغي را فرستاد و به او ياد داد كه چگونه برادر را دفن كند.

از اين جريان استفاده مي‌شود كه آدميزادها در ابتداي خلقتشان هم، دو نوع عامل فطري در درونشان بوده است؛ يك عاملي كه آن‌ها را به‌طرف كارهاي خوب وادار مي‌كرده و يك عاملي كه آن‌ها را به‌طرف كارهاي شيطاني دعوت مي‌كرده است. اين دو انگيزه به‌طور بالقوه در همه انسان‌ها وجود دارد و به تدريج كه پيش مي‌رود اين‌ها وسعت پيدا كرده و شاخه‌هاي مختلف پيدا مي‌كند.

وقتي جامعه انساني رشد مي‌كند هم عوامل خير و هم عوامل شر آن راه‌هاي زيادي پيدا مي‌كند؛ مانند يك درختي كه شاخه‌هاي گوناگون دارد و ميوه‌هاي مختلف و گاهي تعجب‌انگيز به بار مي‌آورد. به آنجايي مي‌رسد كه يك نوجوان سيزده‌ساله مي‌رود جلوي تانك مي‌خوابد تا به دشمن ضربه بزند. چه انگيزه‌اي دارد؟ در او چقدر خيرخواهي، مبارزه با ظلم، انگيزه خير، اطاعت خدا رشد كرده است؟! بچه سيزده‌ساله‌اي كه همه ما مي‌دانيم امام فرمود او رهبر ماست. اين رشد در قابيل نبود. آن‌قدر شرايط تدريجي براي جامعه انساني فراهم شد تا اين حالت در ميليون‌ها انسان پيدا شد و رشد كردند؛ يعني اگر ما جامعه انساني را به آن تشبيه بكنيم از آن‌وقتي كه انسان‌ها روي زمين باهم زندگي كردند تدريجاً صدها سال، گاهي هزارها سال واقعاً نمي‌دانيم مبدأ آن چه زماني است؛ مي‌گويند حدود ده، يازده هزار سال به‌حسب تواريخي كه از ديگران و غالباً از اهل كتاب گرفته‌شده است. تاريخ دقيقي نداريم كه چقدر از عمر انسان روي زمين مي‌گذرد. در طول اين، عواملي پيش‌آمده كه جامعه انساني رشد كرده است.

لازمه رشد اين است كه هم عوامل خير و هم عوامل شر در انسان‌ها تقويت شود و شاخه‌هاي گوناگوني پيداكند. اصلاً قوام انسانيت انسان به اين است كه دو عامل متضاد داشته باشد تا انتخاب كند. ارزش انسان به انتخاب گري اوست و الا فرشتگان بودند كه خيلي كارها كه همه كارهاي خير و همه بندگي خدا است مي‌توانستند انجام بدهند؛ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ؛ جبرئيل و ميكائيل يك گناه هم در عمرشان مرتكب نمي‌شدند ولي رشدي هم نمي‌كردند؛ جبرئيل، اول جبرئيل بود تا آخر عالم هم همان است كه بوده اما خدا انسان را كه خلق كرد براي اين است كه با كار انتخابي و اختياري خودش رشد كند. براي اين‌كه «انتخاب» معني داشته باشد بايد دو عامل متضاد باشد و اين بگويد به اين‌طرف بيا و آن بگويد به آن‌طرف بيا تا انسان انتخاب كند.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.