مستند آن زمستان روایتی بدون واسطه از علامه مصباح یزدی بود که همزمان با نخستین سالروز فوت این عالم ربانی از شبکههای سیما پخش شد. این اثر که به کارگردانی احمد شریف زاده و با همکاری سازمان اوج تولید شده است برای نخستین بار رویکردهای خاصی از آیت الله مصباح را پیش روی مخاطب قرار داد و همین امر واکنشهای مختلفی را در پی داشت. در همین زمینه محمد صالح سلطانی در یادداشتی در خصوص این مستند نوشت؛
چند تصویر از علمای معاصر دیدهایم؟ چند قاب از چهرهی بزرگانی مثل آیتالله قاضی، علامه طباطبایی و آیتالله حائری یزدی به خاطره داریم؟ چقدر از احوالاتِ روحانیون بزرگ میدانیم؟ اصلاً کسی بوده عمرش را برای «روایت» زندگی و زمانهی بزرگانِ حوزه بگذارد؟ سینماگر شاخصی برای ساخت یک فیلم از زندگیِ این بزرگان دست به کار شده؟ رماننویسی را سراغ داریم که اثر درخشان و خوشفرمی دربارهی زعمای علمِ دین بنویسد؟… سیاههی این سوالها را میشود تا چند پاراگراف ادامه داد و جلوی همهی این علامتسوالها یک «نه» بزرگ نوشت. واقعیتِ تلخِ فضای هنری کشور این است که «حوزه» و «روحانیت» در این عرصه مهجور مانده و کمترکسی سراغ جهانِ زیستهی علما رفته است. دریادریا قصه و خاطره و ماجرای فوقالعاده از دلِ زندگیِ اساتید حوزههای علمیه بیرون میآید اما کسی نیست به این مواد اولیه، نمکِ تکنیک و ادویهی هنر را اضافه کند تا داستان مراجع و بزرگانِ دینی در جانِ مردم بنشیند و ماندگار شود. حوزههای علمیه در فقرِ شدیدِ روایت به سر میبرند و در این شرایط، هر تلاشی برای بازنماییِ هنرمندانهی زندگی عالمان دینی، مهم به نظر میرسد.
از این منظر اگر نگاه کنیم، «آن زمستان» یک مستند ارزشمند است. یک مستند که قبل از هرچیز، ارزش تاریخی دارد چون گوشهای از زندگیِ یک عالِمِ مشهورِ دینی را قاب گرفته. نماهای «آن زمستان» بیآنکه دنبال واقعنمایی باشند، عمیقاً واقعی به نظر میرسند. مستندساز فاصلهاش با سوژه را حفظ کرده تا فاصلهی مخاطب با سوژه به حداقل برسد. کارگردان، برای دوربینش یک جای خوب پیدا کرده و رفته. انگار نه میزانسن داده و نه تلاشی برای هدایتِ سوژه داشته. برای همین هم اثرش به معنای کلمه «مستند» از آب درآمده. از سوی دیگر سعهی صدر و پذیرندگیِ مرحوم علامه هم به کمک کار آمده و راشهای جذابی را تقدیم کارگردان کرده است.
از بیمارستان تا اندرونی
ما در مستند «آن زمستان» برای اولین و آخرین بار به زوایای زندگیِ مرحوم آیتالله مصباح یزدی سرک میکشیم و زندگی او در زمستان۹۴ را مرور میکنیم. مستند، از نمایی در بیمارستان آغاز میکند و علامه را در ایامِ نقاهتِ پس از جراحی چشم با خود همراه میکند تا ابتدای بهار سال بعد که جایی پشتِ درِ منزلِ آیتالله به پایان میرسد. در این سِیر اما آنچه مستند را متمایز میکند، تصاویر بیمانندش از درونِ زندگیِ علامه است. دوربین «آن زمستان» در جلساتِ علامه حضور داشته و جزئیاتِ کاریِ ایشان را مستند کرده و البته محدود به دفترِ کارِ ایشان در موسسه امام خمینی(ره) نمانده است. مستند، با تصویربرداری یکی از فرزندان یا نوههای ایشان، وارد اندرونیِ خانهی علامه هم شده و قابهایی از زندگی شخصی ایشان را پیش چشم تماشاگر میآورد. این، یکی از جدیترین تجربههای «مستند پرتره» در سینمای مستند ایران است که سوژهاش را میشناسد، مواجههای قاعدهمند با او دارد و از یک فرصتِ تاریخیِ برای ثبت و ضبطِ زندگیِ یک روحانی مشهور، استفادهی قابل قبولی میکند.
طرحی از یک زندگیِ زاهدانه
«آن زمستان» در طراحی روایت و برخی عناصر تکنیکی لنگ میزند و اشکالات قابل توجهی از منظر فرمی دارد اما سرجمع، فتح بابِ جذابی برای بازنمایی هنرمندانهی زندگیِ علمای معاصر است. نسل جدید بیش از آنکه میل به کلمه داشته باشد، تشنهی تصویر است و این یعنی سینما دستور زبان بهتری برای مفاهمه با آنها میسازد. سینمای مستند، در کنار سینمای داستانی میتواند پل شناختِ متولدین دهههای ۷۰ و ۸۰ از روزگارِ مردانی باشد که لباس روحانیت برایشان نه ابزار کسبوکار، که وسیلهی تقرب به خدا و راهانداختنِ کارِ خلق بود. «آن زمستان» صرفنظر از اشکالاتش، تلاش شایستهی تقدیری برای ارائهی یک تصویر بیروتوش از زندگیِ یک عالم دینیِ وارسته است؛ عالِمی سادهزیست و خداترس که در یکی از سیاسیترین و سختترین مقاطع زندگیاش زهد را رها نمیکند و سبک زندگیاش را برای پیروزی در انتخابات تغییر نمیدهد؛ مردی که شبیهِ تصویرسازیهای مخالفانش نیست؛ مردی که از اصحاب اندیشه است؛ از اهالیِ اندیشه و تقوا.
ثبت دیدگاه