از اهداف اصلی انتصاب و انتخاب ائمه توسط خداوند متعال و پیامبر اکرم هدایت و ارشاد جامعه و جلوگیری از به انحراف کشیدن آنان می باشد. عصر امام حسن عسکری هم پر بوده است از انحرافات مذهبی و عقیدتی شیعی و غیر شیعی که مردم آن زمان را دچار شک و تردیدهای زیادی کرده بوده، انحرافاتی مانند: غلات، صوفیه، اسماعیلیه، زیدیه، مفوضه، واقفیه، ثنویه، معتزله، اشاعره، اهل حدیث، جاعلان حدیث، انحراف کنندگان از دین، تا جایی که امام عسکری فرمودند که : شیعیان عصر من بیشتر از شیعیان عصر پدرانم دچار شک و تردید شده اند. (الحرانی، ١٣٨٢، ص ٨٨٨). با این توصیف امامت امام عسکری که فقط شش سال به طول انجامید دارای فراز و نشیب های فراوانی بوده است. از اقتدار ترکان در دربار خلافت عباسی تا زندانی رفتن امام توسط خلفای عباسی و تحت مراقبت شدید قرار گرفتن ایشان توسط عمال دولت عباسی (شیخ مفید، ١٤١٣، ج ١، ص ٣١٩). اما امام علیرغم همه مشکلات موجود به شدت با انحرافات عصر خویش مقابله کردند و اصحاب و شیعیان را از شک و تردیدهای به وجود آمده نجات می دادند.
در این مختصر به اوضاع سیاسی و انحرافات غیر شیعی عصر امام حسن عسکری و سپس مواضع ایشان در مقابل آن ها خواهیم پرداخت.
وضعیت سیاسی عصر امام عسکری
خلفای معاصر
معتز عباسی
محمد بن جعفر متوکل بن محمد معتصم ملقب به معتز در سال ٢٥٢ در عصر دوم حکومت عباسی به خلافت رسید (یعقوبی، ١٣٧٣، ج ٢، ص ٥٠٠). عصری که در آن نفوذ عنصر ترک بسیار زیاد شده است و دوران نیرومندی و قدرت خلافت در عصر اول را تحت الشعاع قرار داده است. بعد از درگیرهای فراوان بین طرفداران مستعین و طرفداران معتز سرانجام مستعین احمد بن محمد بن معتصم تحت فشار ترکان خود را از خلافت خلع کرد و معتز که در سامرا بود به خلافت رسید (مسعودی، ج ٢، ص ٥٧٠). معتز هنگام رسیدن به خلافت ١٩ سال داشت. وی پس از رسیدن به خلافت برادر خود مؤید را از ولایت عهدی خلع و زندانی کرد که پس از چند روز در زندان درگذشت. معتز که ترسیده بود کشتن مؤید را به او نسبت دهند قضات را جمع کرد تا گواهی دهند که اثری از قتل در او دیده نشده است (ابن اثیر، ١٣٧١، ج ١٨، ص ٣٣). اوضاع خلافت در عصر معتز بهتر از دوران مستعین نشد و معتز هم تحت تأثیر و نفوذ ترکان قرار گرفت. ترکان هرروز خواسته های مالی خویش را بیشتر می کردند و خلیفه هم از پاسخ به خواسته های آنان ناتوان بود و درنهایت از سوی آن ها خلع شد و خلافت را به عمویش محمد بن واثق سپردند. ترکها پنج شب پس ازآنکه معتز را خلع کردند او را به حمام بردند و او را از خوردن آب منع کردند تا اینکه از دنیا رفت (طبری، ١٣٨٥. ج ٩، ص ٣٩٠). مدت خلافت معتز از وقتی که در سامرا با وی بیعت کردند تا وقتی که خلع شد چهار سال و شش ماه و بیست سه روز بود و در زمان کشتن فقط بیست وچهار سال داشت (طبری، ١٣٨٥. ج ١٤، ص ٦٢٨٢).
المهتدی عباسی
بعد از خلع معتز از خلافت با بالله بیعت شد. کنیه اش ابوعبدالله بود و از کنیزی به نام قرب به دنیا آمده است. گفته شده است که المهتدی بیعت کسی را نپذیرفت تا معتز را آوردند که خود را از خلافت خلع کرده و گفت از انجام کاری که بدو سپرده اند ناتوان است و خود مایل است که آن را به المهتدی واگذار کند. معتز دست خویش را دراز کرد و با المهتدی بیعت کرد آنگاه دور شد و خواص و بستگان بیعت کردند. این اتفاق در ماه رجب سال دویست و پنجاه وپنج هجری قمری بوده است (طبری، ١٣٨٥. ج ١٤، ص ٦٢٨٤). مهتدی فردی پارسا بود و به روش و فضیلت و اعتدال و دین داری در میان عباسیان همانند عمر بن عبدالعزیز بود (مسعودی، ١٣٨١، ص ٣٥٤). مهتدی که دل به اصلاحات بسته بود اول از خودش آغاز کرد.
امربه معروف و نهی از منکر کرد، شراب خواری و نغمه گری کنیزان آوازه خوان را ممنوع کرد، هر جمعه در مسجد حاضر می شد و برای مردم خطبه می خواند، مردم را راهنمایی می کرد، بر دیوان ها نظارت داشت گنبدی بنا کرد و آن را گنبد دادگستری نامید که برای عموم مردم در آنجا می نشست، فشار او در این موارد بر عوام و خواص سنگین آمد و از او به تنگ آمدند (طقوش، ١٣٨٧، ص ١٩٢). در ایام خلافت مهتدی اوضاع داخلی و خارجی حکومت وی به هم ریخت و شورش هایی صورت گرفته است. مردم در بغداد بر وی شوریدند و از بیعت کردن با او تمرد کردند، علویان درجاهایی از سرزمین های اسلامی سر به شورش برداشتند، حسن بن زید علوی در طبرستان شورش کرد، انقلاب زنگیان بالا گرفت، خوارج در موصل شورش کردند عده ای در فلسطین و اردن قیام کردند، ترکان سر به نافرمانی زدند. و خلیفه که تصمیم گرفته بود فرماندهان ترک را به وسیله همدیگر سرکوب کند موفق نشد و درنهایت توسط همین ترکان خلع و شکنجه شد و در رجب سال ٢٥٦ هجری قمری جان داد. خلافت مهتدی تا زمانی که کارش به پایان رسید یازده ماه و بیست وپنج روز طول کشید و همه عمر وی سی وهشت سال بوده است (طبری، ١٣٨٥. ج ١٤، ص ٦٣٨٠).
احمد معتمد
بعد از مرگ المهتدی در سال ٢٥٦ با احمد معتمد پسر جعفر متوکل در همان روزی که المهتدی کشته شده است بیعت شد (یعقوبی، ١٣٧٣، ج ٢، ص ٥٠٧). ترکها بعدازاین که مهتدی را کشتند و خلافت را به معتمد واگذار کرده اند از ایشان خواستند که یکی از برادرانش را امیر سپاه کند و خلیفه برادرش ابواحمد طلحه موفق را امیر کرد. موفق جانی دوباره به خلافت عباسی در دوران معتمد داد همه کارها در دست او بود، ولی خطبه و سکه را برای خلیفه نگه داشت و او را امیرالمؤمنین نامید (طقوش، ١٣٨٧، ص ١٩٣). مورخان گرچه درباره مهتدی مطالبی تمجید آمیز نوشته و او را ستایش کردند اما در بیان فساد و اخلاق معتمد اتفاق نظر دارند که او اهل عیاشی و خوش گذرانی بود و آنچه برای او اهمیت نداشت و مهم نبود کار و گرفتاری های مردم بود. ازاین جهت مردم از او روی گردان شدند و چشم امید خود را به برادر او موفق دوخته بودند زیرا زمام امور در دست ایشان بوده است (پیشوایی، ١٣٨١، ص ٦٢٠). معتمد یازده روز مانده از رجب سال دویست و هفتاد نهم در بغداد وفات کرد. خلافتش بیست وسه سال و سه روز طول کشید. در زمان خلافت او یعقوب لیث صفاری و علی بن محمد صاحب الزنج که هردو شورش کرده بودند درگذشتند (مسعودی، ١٣٩٠ ج ٢، ص ٦٠٥).
ورود ترکان به دربار خلافت عباسی
غلامان ترک که هم زمان با فتوحات سرزمین های آسیای مرکزی توسط مسلمانان به عنوان برده وارد بغداد شده اند کم کم به عنوان برده به دستگاه خلافت نزدیک شده اند و به علت روحیه های دلاوری و جنگجوی که داشته اند معتصم به آن ها اختیارات سیاسی داد و آن ها را در مسائل سیاسی دخالت داد و برای آن ها فرماندهی سپاه مشخص کرده است (طبری، ١٣٨٥، ج ١٣، ص ٥٩٣٠). و زمانی که اعتماد این خلیفه به دلایلی از دو قطب و عنصر مقتدر نظامی عرب و ایرانی دستگاه خلافت سلب گردید، آن ها را که مشارقه هم می گفتند وارد صحنه شدند. معتصم در این دوران به اقتدار عرب و ایرانی پایان داده شد و ترکان، بدون رقیب جدی بر تمامی امور خلافت به ویژه امور نظامی و سپاه تسلط یافتند.
اگرچه این دوران، کوتاه بود اما تأثیرات مهمی من جمله سرکوبی شورش ها و فتنه های دوران معتصم داشتند که ازجمله این سرکوبی ها می توان به سرکوبی شورش بابک خرمدین به فرماندهی افشین اشاره کرد (یعقوبی، ١٣٧٣، ج ٢، ص ٤٧٥). این نفوذ و اقتدار ترکان کم کم مایه ضعف و اقتدار حکومت عباسی شده بود و اقتدار و نفوذ آنان به جایی رسیده بود که حق انتخاب خلیفه را مختص به خود می دانستند. و درنهایت آن ها توانسته اند متوکل عباسی دهمین خلیفه سلسله عباسیان را جایگزین واثق کنند و از این به بعد بود که قدرت و نفوذ آن ها روزبه روز بیشتر می شد و حتی به راحتی می توانستند که علاوه بر تعیین خلیفه، وزیر، امیر و قضات را هم عزل و نصب کنند. این نوع قدرت گرفتن و نفوذ بی سابقه و اقتدار در دربار خلافت عباسی علاوه بر آن که موجب به خلافت نشستن خلفای بی اراده، ضعیف و عیاش بوده است سبب حیف ومیل شدن بیت المال به دلیل بی کفایت و بی تدبیری خلفا بوده هم است. در زمان معتصم به دلیل اینکه اختیارات کافی به دست آورده اند یکی از فرماندهان آنان به نام افشین که فردی دارای نفوذ در دربار بود از این نفوذ سوءاستفاده کرد و نقشه جدایی و استقلال طلبی ترکان از عباسیان را کشید و در پی تأسیس دولتی مستقل در سرزمین های اشروسنه بوده است اما نقشه او افشا شد و در پی آن شکست خورد و از آن به بعد سیاست خلیفه نسبت او تغییر کرد و دستور داد او را به اتهام های فراوان ازجمله تلاش برای شکست عباسیان و تعصب مجوسی داشتن زندان کرد (طبری، ١٣٨٥، ج ١٤، ص ٥٩٤٧). و درنهایت در زندان فوت کرد. در آن زمان با حضور ترکان و نفوذ زیادی که در دربار درست کرده اند اوضاع سیاسی خلافت بسیار آشفته و به هم ریخته شده بود و به همین علت خلفای بنی عباس تصمیم گرفتند مرکز خلافت را از بغداد به سامرا انتقال دهند (یعقوبی، ١٣٧٣، ج ٢، ص ٤٧٤).
شورش و نفوذ ترکان در دربار خلافت و مواضع امام عسکری
محققان و مورخان تاریخ اسلام عصر دوم خلافت عباسی را عصر نفوذ و تسلط ترکان بر دربار عباسی می دانند (طقوش، ١٣٨٧، ص ١٨٨). عصری که غلامان ترک چنان بر امور کشور و خلافت مسلط شده بودند که به جای فرمان بری از خلیفه عباسی او را به زیر فرمان خودشان درآوردند. و اگر خلیفه خواسته هایشان را برآورده نمی کرد او را برکنار یا به قتل می رساندند. تسلط و نفوذ آن ها چنان زیاد شده بود که خلافت یک امر تشریفاتی شد. نمونه این خلفای تشریفاتی و برکنار شده معتز عباسی بود که بعد از برکنار شدن دستور به شکنجه او را هم دادند تا درنهایت جان سپرد (مسعودی، ١٣٩٠، ج ٢، ص ٥٧٣).
اما براثر این تسلط و قلدری ترکها شرایط و وضعیت نابسامانی در دربار عباسی و قلمرو حکومت آن ها به وجود آمده است که اولین پیامد تجزیه قلمرو دولت عباسی بوده است در همین ایام که هم زمان با عصر امام حسن عسکری بوده است صفاریان، طولونیان، طاهریان و علویان طبرستان هرکدام بخشی از قلمرو عباسی را جدا ساخته اند و بر آن حکومت می کردند و حیطه قدرت حکومت عباسی را محدود کرده اند. در همین عصر به دلیل وضعیت نابسامان اقتصادی و بی عدالتی و وجود خلفای ضعیف و بی اراده قیام ها و شورش هایی در سرزمین های اسلامی به وقوع پیوسته است. ازجمله این قیام و شورش ها می توان به شورش افشین ترک در اوایل قدرت گرفتن ترکان، شورش بابک خرمدین شورش صاحب الزنج و قیام های صورت گرفته از سوی علویان اشاره کرد. در همین زمان ترکان به تعویض و قتل خلفا هم قانع نشده اند و به دنبال تشکیل حکومت هم بودند که از میان فرماندهان و چهره های شاخص آن ها احمد بن طولون بوده که در همین ایام در مصر تشکیل حکومت داد و حکومت طولونیان را تأسیس کرده است.
امام حسن عسکری علیرغم همه مشکلاتی که خلفای عباسی برای ایشان ایجاد کرده بودند و فشارهایی که از طرف آن ها وارد شده بود تا جایی که حتی ارتباط شیعیان را جهت پرداخت وجوهات، بسته بودند، به صورت علنی از آشوب ها، شورش ها، قیام های صورت گرفته توسط علویان و حتی حکومت های مستقلی که ایجادشده بود ازجمله حکومت ابن طولون در مصر که همه نشئت گرفته از نفوذ ترکان علیه خلافت بود، حمایت نکرد و حتی صاحب الزنج را که مدعی بود از آل ابی طالب است و علیه ظلم و ستم عباسیان به پا خواسته است را طرد و ادعاهای او را باطل و محکوم کرد و حتی فرمودند:
«صاحب الزنج لیس منا أهل البیت» (ابن شهرآشوب، ١٣٧٩، ج ٤، ص ٤٣٠).
انحرافات اهل سنت
اهل حدیث
اهل حدیث گروهی از علمای اسلام هستند که از اصل با علم کلام، یعنی بحث عقلی در مسائل اصولی اسلامی، مخالف شدند و آن را حرام و بدعت دانستند (مطهری، ١٣٧٨، ج ٢، ص ٢٤). این گروه که در گردآوری حدیث می کوشند، در استنباط احکام از نصوص بیرون نمی شوند و از قیاس به شدت می پرهیزند. آن ها در استنباط احکام شرعی منابع خود را منابع خود را به کتاب و سنت منحصر کرده و به نقش عقل در استنباط شریعت اعتنایی نداشتند. به همین سبب آن ها را اهل ظاهر نیز خوانده اند. در برابر اصحاب حدیث، رأی گرایان دریافت های عقلی خود را در استنباط احکام دخالت می دهند و ازاین رو به آن ها اهل قیاس گفته اند.
اهل حدیث در عصر امام حسن عسکری
اهل حدیث یا همان ظاهرگرایان که پیشوای آنان احمد بن حنبل متوفای ٢٤١ هجری قمری است (طبری، ١٣٨٥، ج ١٦، ص ١٩). آنان از فرقه های انحرافی غیر شیعی هستند که در کنار دیگر فرق انحرافی غیر شیعی مانند: معتزله، اشاعره، اهل حدیث، قائلان به تجسیم و رؤیت خداوند بودند، در عصر امام عسکری وجود داشته اند و هرکدام از آن ها به دنبال نشر، تبلیغ و یارگیری برای عقاید خود یعنی مخلوق بودن قرآن، قدیم بودن قرآن، قابل جسم بودن خداوند متعال، قابل رؤیت بودن خداوند متعال و دیگر عقاید خود بوده اند. اهل حدیث که بعد از به خلافت رسیدن متوکل عباسی فرقه موردحمایت دستگاه خلافت شده بود. به دنبال یکه تازی و انزوای تفکرات عقل گرایان بوده است بعد از متوکل هم این فرقه کم وبیش از حمایت خلفای عصر امام عسکری برخوردار بوده است. اهل حدیث که اعتقادی به علم کلام نداشته اند (ربانی گلپایگانی، ١٣٨٩، ص ٢٢٠). و تمام استنباط آن ها و فتاوای آن ها بر اساس حدیث و روایت بوده است مجبور به جعل حدیث هم می شدند و این می توانست مشکلاتی را برای عوام الناس اعم از شیعی و غیر شیعی به وجود بیاورد. ازآنجاییکه جامعه شیعی هم به دلیل فرقه های زیاد و سردرگمی به جهت مشخص نبودن تکلیف امام بعدی دچار سردرگمی شده بود. امام عسکری هم به همراه اصحاب یارانش در مقابل این افراطی گریهای اهل حدیث و دیگران ایستاده اند و به روشنگری پرداختند.
موضع امام در برابر اهل حدیث
در عصر امام عسکری گروهی بر برداشت ظاهری از دین حمایت می کردند این گروه که از فرقه های اهل سنت بوده اند افرادی نقل گرا بودند و به غیراز ظاهر آیات و روایات تفسیر و تأویل عقلی را نمی پذیرفتند و تنها ملاک آن ها همان ظاهر آیات و روایات بود و به این دسته اهل حدیث می گفتند.
در میان علمای اهل سنت از احمد بن حنبل به عنوان امام اهل حدیث یادشده است (ربانی گلپایگانی، ١٣٨٩، ص ٢١٩). بعد از روی کار آمدن متوکل عباسی و حمایت اهل حدیث عرصه برای فعالیت آن ها بیشتر شده است و جولان آن ها و تفکراتشان در عصر امامت امام هادی و امام حسن عسکری قوت گرفته بود به همین خاطر می طلبید که ائمه روشنگری بیشتری در مقابل اهل حدیث داشته باشند تا یاران و جامعه اسلامی تحت تأثیر تفکرات حدیثیها قرار نگیرند. در این ایام امام حسن عسکری که آگاه و مطلع از تفکرات دو جریان کلامی اهل سنت یعنی معتزله ها و حدیثیها بوده است معتقد به رعایت تعادل میان عقل گرایی و یا تفکر معتزله و نص که همان فکر اهل حدیث بوده است شده اند و علاوه بر این به نص که کلام وحی و فرمایشات آبا خویش است قائل به تفکر و عقل هم بودند به همین دلیل فرمودند: «علیکم بالفکر فهنه حیأە قلب البصیر و مفاتیح أبواب الحکمة» (دیلمی، ١٤٠٨ ق، ص ٢٩٧). یعنی بر شما باد به تفکر، که تفکر مایه حیات قلب شخص بصیر و کلید در حکمت است. همچنین امام در نامه ای علی بن حسین قمی را بر تفقه در دین توصیه نموده است (قرشی، ١٣٧١، ص ٨٤).
معتزله
اعتزال به معنایی کناره گیری و دوری جستن، منزوی شدن و گوشه گرفتن است (دهخدا، ١٣٧٧، ج ٢، ص ١٣٠٦). در علم فرقه شناسی یکی از مکاتب مهم و پر سروصدا در اسلام است که در اوایل قرن دوم هجری قمری توسط شخصی به نام واصل بن عطاء (عاملی، ١٣٧٦، ج ١، ص ٦٩). پایه گذاری شده است. واصل بن عطاء از شاگردان حسن بصری است. هم چنین آمده است که واصل بن عطا شاگرد ابو هاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه است و این عبدالله خود شاگرد پدرش محمد که شاگرد حضرت علی بوده است بود (عاملی، ١٣٧٦، ج ١، ص ٦٩). تفکر مکتب معتزله مخالف اصلی اهل حدیث بوده است. معتزله ها راه حل اثبات تمامی مسائل شرعی را عقل می دانستند و اگر نقلیات وارد شده در تعارض با عقل بودند همه آن ها را کنار می زدند (بغدادی، ١٤٠٨ ق، ص ٩٩).
معتزله ها دارای پنج اصل بودند که هر کس به آن ها اعتقاد داشته باشد معتزله خوانده می شود. اصول آن ها عبارت اند از: اصل توحید، اصل عدل، اصل وعد و وعید، اصل منزله بین المنزلتین و اصل امربه معروف و نهی از منکر (حیدر، ١٤٤٢ ق، ج ٢، ص ١١٦).
معتزله در عصر امام حسن عسکری
اندیشه اعتزالی که سابقه ظهور و بروز در عصر امویان را هم داشته است اما نتوانسته است خودنمایی کند در دوره عباسیان عصر شکوفایی و عزت و طلایی خود را پشت سر گذاشت در دوره عباسیان باروی کار آمدن سفاح اولین خلیفه عباسی و بعدازآن منصور عباسی کم کم به دنبال خودنمایی و دخالت در امور حکومتی و مملکتی بوده اند تا جایی که منصور عباسی در جواب انتقاد یکی از سران معتزله به نام عمرو بن عبید که معترض عدم برقراری عدالت در دولت عباسی بود گفت که اگر شما و همفکرانت مرا در امر حکومت یاری کنید من حاضرم مهر حکومت را در اختیار شماها بگذارم و عمرو گفت که شما عدالت به عدالت رفتار کنید ما شمارا یاریخواهیم کرد. بعدازآن و در زمان مهدی عباسی شرایط برای معتزله ها بهتر شده است زیرا خلفای عباسی مجبور شدند برای جلوگیری از زنادقه و تفکر الحادی آنان از معتزله ها کمک بگیرند. بعدازاین کم کم عصر اقتدار و عزت معتزله ها شروع شده است و از حمات کامل خلفای عباسی برخوردار گشتند و عقیده آنان به صورت یک مکتب رسمی پذیرفته شده است و با مخالفین آنان یعنی اهل حدیث برخورد می شد (ربانی گلپایگانی، ١٣٨٩، ص ٣٦٥). اما این احترام و اقتدار مقطعی بود و باروی کار آمدن متوکل عباسی در سال ٢٣٢ هجری قمری اندیشه معتزله ها دوباره به حاشیه رفت و خلیفه در نقطه مقابل آنان قرار گرفت و از اهل حدیث حمایت کرد. تا جایی که گفته شده است که اهل حدیث در مساجد می نشستند و علیه اندیشه اعتزالی نقل حدیث می کردند و حتی آنان را تکفیر می کردند (بغدادی، ١٤١٧، ج ٣، ص ٢٨٥).
عصر امام عسکری هم همزمان بود با به حاشیه رفتن معتزلیها ولی آنها با توجه به این که از طرف خلفای عباسی حمایت نمی شدند و حتی تفکر مقابل آنها یعنی اهل حدیث مورد حمایت خلفا بود در عین حال آنها همچنان به اندیشه خود پایبند بودند و برای آن تبلیغ می کردند، کتاب می نوشتند و دیگران را دعوت به این امر می نمودند. نمونه آن هم نوشتن کتابی تحت عنوان تناقض القرآن است که توسط اسحاق کندی نوشته شده بود. نویسنده این کتاب بعدا در مقابل برهان قاطع امام حسن عسکری در رد عقاید معتزلیان مجبور به سوزاندن کتاب خویش شده است.
کلام خدا و مخلوق بودن آن
یکی از بحث برانگیزترین موضوعاتی که در قرون اولیه اسلام در میان علما پیش آمد و اختلافات زیادی را موجب شد بحث کلام خدا و مخلوق بودن یا نبود آن بود. این مسئله «خلق قران» آنگونه با تاریخ معتزله قرین شده است که هرگاه صحبت از معتزله شده است این مسئله به ذهن نیز خطور می کند. و این جریان به صورت ناگزیر با قضیه افراطی و فوق العاده متعالی معتزلیان درباره ذات الهی و صفات او، ارتباط کامل دارد. زیرا آنان بوده اند که در عصر عباسیان به این مسئله دامن زدند و خلیفه ٔ عباسی، بر اساس رأی و نظر آنان، فقیهان و محدثان را به عقیده وا می داشت و برخی از همین فقیهان سخت گیریهای را وارد می کرد و افکار عمومی را در زمان سه نفر از خلفای بنی عباس یعنی مأمون، معتصم و واثق، به خود مشغول ساخت. تا جایی که مأمون به اسحاق بن ابراهیم، حاکم بغداد، نامه ای نوشت و دستور داد که نظر علما، فقها و محدثین را درباره قران امتحان کنید. هر کس بگوید که قران مخلوق و احداث شده است او را آزاد کنید و هر کس این عقیده را نپذیرد به مأمون گزارش داده شود تا درباره او دستور دهد و هر کس هم به آن عقیده قائل نشود طرد شود (ابن اثیر، ١٣٧١، ج ١٦، ص ١٢٣).
این جریان در تاریخ به «محنه القران» شهرت یافت و در اکثر کتابهای تاریخی از آن صحبت شده است. طبری می گوید: مأمون به همه ٔ عاملان خویش در ولایتهای شام، حمس،. اردن وفلسطین نامه نوشته و آنها را مورد امتحان قرار داده (طبری، ١٣٨٥، ج ١٣ ص ٥٧٥٢). یعقوبی در کتاب خویش از ادامه این واقعه در دوران های بعد از مأمون یعنی دوران معتصم و واثق خبر داد و تا این که متوکل دستور داد منع و جمع این بحث، گفتگو و مناقشات را صادر کرد است. و دستور داد که همه کسانی را که در این ارتباط در زندان بوده اند آزاد کنند و همگان را خلعت پوشاند و برنامه هایی در نهی از خصومت و مناقشه به اطراف نوشت (یعقوبی، ١٣٧٣، ج ٢، ص ٤٨٥).
موضع امام در برابر اندیشه معتزله
اندیشه اعتزال که دارای اصحاب و طرفداران زیادی بوده است به اصحاب توحید و عدلیه هم معروف گشته است (شهرستانی، ١٤١٥، ج ١، ص ٥٧).
اندیشه معتزله دارای اصول پنج گانه توحید، عدل، وعد و عید، منزله بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر است (عاملی، ١٣٧٦، ج ٢، ص ٣٩). تفکر اصحاب معتزله که در مقابل تفکر اصحاب اهل حدیث قرار گرفته بود معتقد به استفاده از عقل در کنار آیات و روایات برای استنتاج دین و اصول آن بود. در عصر امام حسن عسکری چهره های شاخصی از آنها مانند جاحظ و ابوالهذیل زندگی می کردند و علیرغم مخالفت حکمای وقت دولت عباسی بر ادعای خود محکم ایستاده بودند و به تبلیغ آن می پرداختند واز عقاید خود در مقابل نص گرایان دفاع می کردند. امام حسن عسکری در این دوره مثل دیگر ائمه قائل به تعادل بین عقل و نص بوده اند. یعنی علاوه بر این که به نص قرآن و روایات اهمیت می دادند تأکید زیادی بر استفاده از فکر و عقل داشته اند و در این باره فرموده اند: «علیکم بالفکر فانه حیاه قلب البصیر و مفاتیح ابواب الحکمه» (مجلسی، ١٣٦٣، ج ٥٠، ص ٢٢٠). یعنی بر شما باد به اندیشیدن زیرا اندیشیدن حیات دل آگاه و بصیر است و کلید درهای حکمت است. همچنین امام در زمینه استفاده از عقل در نامه ای که به پدر شیخ صدوق نوشته اند او را به تفقه و تعقل در دین توصیه می کنند (قرشی، ١٣٩٠، ص ٨٤).
نظریه خلق قرآن از جمله اندیشه های معتزلیها بوده است. که در پی مجادلات کلامی و بحث های داغ اعتقادی عصر بنی عباسی ودر میان تفکرات افراطی و واهی زیادی که کنار تفکر اسلام ناب محمدی رواج پیدا کرده است. این بحث و اعتقاد که به گفته مورخان از عصر مأمون عباسی شروع شده است مشکلات زیادی را در بین علمای مذهبی و سیاسیون به وجود آورده است تا جایی که اگر کسانی مخالفت خویش را با نظر مأمون عباسی خلیفه وقت اعلام می کردند به زندان می رفتند و شکنجه می شدند مثل احمد بن حنبل که گفته می شود هزار تازیانه خورده است (یعقوبی، ١٣٧٣، ج ٢، ص ٤٧٣). و در بین آنها حتی کسانی هم کشته می شدند (طبری، ١٣٨٥، ج ١٦، ص ٢٢). آمده است که مأمون به اسحاق بن ابراهیم حاکم خود در بغداد نامه نوشته است و امر کرد که علما، فقها، دانشمندان و محدثین را جمع کند و نظر آنها را درباره قرآن امتحان کند و اگر کسی مخالف نظر او رأی داده است را به مأمون گزارش دهد و هر کسی هم مطابق نظر او قائل به مخلوق و حادث بودن قرآن بوده است را آزاد کند (ابن اثیر، ١٣٧١، ج ١٧، ص ٥٤).
موضوع خلق قرآن آنقدر داغ شده بود که یک مسأله عقیدتی و فکری تبدیل به یک مسأله ٔ سیاسی شده بود تا جایی که شرط آزادی اسیران مسلمانی که در روم حبس شده بودند اعتقاد به خلق قرآن بوده است (یعقوبی، ١٣٧٣، ج ٢، ص ٤٧٦).
اما موضع امام حسن عسکری در برابر این فتنه و تفکر غلط در مرحله اول تبیین و تشریح خط فکری و عقیدتی شیعه بوده است و در مرحله دوم جلوگیری از ورود به این گونه بحث و جدل های بیهوده بوده است. امام عسکری در پاسخ به یکی از شیعیان بغداد به نام عیسی بن عبید که در باره بحث خلق قرآن سؤال کرده بود می نویسد: بسم الله الرحمن الرحیم خداوند ما و شما را از مبتلا شدن به این فتنه حفظ نماید که در این صورت خداوند بزرگترین نعمت خویش را به ما ارزانی داشت و در غیر این صورت هلاکت و گمراهی است. امام در این مورد می فرماید به عقیده ما بجث و جدل در مورد قرآن بدعتی است که هم سؤال کننده و هم جواب دهنده در آن شریک هستند زیر که سؤال کننده به دنبال چیزی است که برایش سود و حاصلی ندارد و جواب دهنده هم برای موضوعی سعی و تلاش می کند که در توان او نمی باشد. پس خالقی غیر از خدا نیست و بقیه همه مخلوق او هستند و قرآن هم کلام خداست پس از پبش خود برای او اسمی قرار نده که در غیر این صورت از گمراهان خواهی شد. و ما می بینیم که امام عسکری به صراحت یاران خود را از ورود به این بحث باز می دارد (صدوق، ١٣٩٨، ص ١٠١). یکی دیگر از یاران امام حسن عسکری به نام ابوهاشم می گوید که خیلی علاقمند بودم به اینکه نظر امام عسکری را در مورد مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن بدانم. تا اینکه امام عسکری به من فرمودند مگر روایت امام صادق که فرموده است وقتی که قل هو الله أحد نازل شد خدواند متعال برای او چهار هزار بال خلق کرده است و همه در برابر آن تواضع می کردند واین است نسبت خداوند متعال (راوندی، ١٤٠٩ ق، ج ٢، ص ٦٨٧). در یک روایت دیگری آمده است که همین جناب ابوهاشم می گوید که در این فکر بودم که قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق که امام عسکری در این باره به من گفتند که خداوند آفریننده همه چیز است و هر چیزی غیر او مخلوق است (صدوق، ١٣٩٨، ص ۲۲۴).
اشاعره
مذهب اشعریه از نامدارترین مذاهب کلامی اهل سنت است که در قرن چهارم هجری قمری توسط ابوالحسن اشعری به وجود آمده است. ابوالحسن اشعری متوفای (٣٣٠ هجری قمری) در بصره به دفاع از عقاید خود و مخالفت با تفکرات معتزله برخاست و مکتب کلامی او در میان اهل تسنن شهرت یافت (ربانی گلپایگانی، ١٣٨٩، ص ٢٢٣).
اشعری در ابتدا معتزلی مذهب بود ولی به دلیل ناتوانی استادش ابوعلی جبایی در پاسخ به سوالاتش از مذهب معتزله روی گرداند (فرمانیان، ١٣٨٩، ص ١٠١). ابوالحسن اشعری در سخنوری و مناظره مهارت داشت و مناظره او با استادش ابوعلی جبایی و سخنرانی هایش در بصره در موفقیت و شهرتش نقش زیادی داشته اند. اشعری علاوه بر سخنرانی ومناظره برای اثبات دیدگاه های کلامی خویش دست به تألیف هم زده است و کتابهایی در این زمینه نوشته است که معروف ترین آنها کتاب مقالات الاسلامیین می باشد. اشاعره بر خلاف معتزله که متکی بر روش عقلی برای استنباط احکام شرعی هستند معتقدند که استفاده از عقل در فهم مسائل شرعی ضرورت دارد اما استفاده از آن مطلق نیست بلکه باید مقید به نص باشد و گرنه عقل به تنهایی به گمراهی می رود. آن ها در هنگام تعرض میان عقل و نص جانب نص را می گرفتند و بر این عقیده بودند که عقل باید از نص و نقل در هنگام تعارض تبعیت کند. ابوالحسن اشعری و پیروانش دارای برخی اصول اعتقادی هستند که عبارتند از: زائد بودن صفات بر ذات خدواند، (صدوق، ١٣٧٨، ج ١، ص ٣٠٤). قدیم بودن کلام خدا، (شهرستانی، ١٤١٥ ق، ج ١، ص ٦١). قابل رؤیت بودن خداوند، (قرشی، ١٣٧١، ص ١٣٩). وجوب نصب امام بر خلق، (مجلسی، ١٣٨٤، ج ٥، ص ١٦). در مورد صحابه نباید جز به نیکی یاد کرد و اینکه خدواند متعال خود خالق همه اعمال بندگان است و بندگان اختیاری از خود در خلق افعال خویش ندارند. (مجلسی، ١٣٨٤، ج ٥، ص ١٦).
موضع امام در برابر اشاعره
از مهمترین فعالیت های فرهنگی عصر امام حسن عسکری برخورد با مکتب کلامی اشاعره در کنار دیگر مکاتب و فرق انحرافی بوده است. این مکتب که در میان اهل سنت رواج بسیاری پیدا کرده و آراء زیادی را مطرح کرده بود لازم بود که به دلیل منحرف نشدن شیعیان و یاران اهل بیت و جلوگیری از ترویج تفکر آنان مورد مواجهه امام قرار گیرد.
امام حسن عسکری که به دلیل سخت گیریهای خلفا در کنترل ایشان بیشتر از طریق نامه و مکاتبه به وکلای خویش پاسخ به سؤلات و شبهات را می داد در پاسخ به نامه ابراهیم حمدانی درباره شبهه جسم بودن خداوند که از اعتقادات اشاعره بوده است می نویسد: پاک و منزه است خدایی که هیچ گونه حد و مرزی برای او نیست و هرگز این گونه توصیف نمی شود و هیچ مثل و مانندی برای او نیست و او شنوای داناست. (صدوق، ١٣٩٨، ص ١٠٠).
همچنین امام حسن عسکری درباره شبهه رؤیت خدواند متعال در جواب نامه ای می نویسد: پذیرش این شبهه به هیچ وجه جایز نیست زیرا لازمه رؤیت جسم بودن است در صورتی که خداوند متعال منزه از جسم بودن است (طبرسی، ١٤٠٣ ق، ج ١، ص ٤).
جاعلان حدیث و موضع امام در برابر آنها
جعل حدیث و عدم رعایت امانت در نشر احادیث از زمان پیامبر اکرم و یا حتی قبل از اسلام و در دیگر ادیان الهی بوده است و این سنت غلط که دارای دلایل گوناگونی ازجمله: انحراف های عقیدتی، تعصبات قومی و مذهبی، خدمت به حاکمان جور و ستمگر، چپاول و مال اندوزی و غلو بوده است تا عصر امامت امام حسن عسکری هم ادامه داشته است. یک نمونه از این افراد که از وکلای امام عسکری هم بوده است به سبب مال اندوزی جعل حدیث می کرد و به دروغ گویی و تکذیب علیه امام هادی و امام حسن عسکری پرداخت و این شخص عره بن یحیی معروف به عروه الدهقان یا عروه الوکیل بود. کشی می گوید عروه بن یحیی که خدا او را لعنت کند بر امام هادی و امام حسن عسکری دروغ می بست و اموال امام را برای خودش تصرف می کرد و به او دروغ می گفت تا اینکه امام عسکری او را لعنت کرد و به شیعیانش دستور داد که او را لعن و نفرین کنند تا جایی که آمده است در همان شبی که امام عسکری او را لعن و نفرین کرد عروه بن یحیی از دنیا رفت (کشی، ١٣٤٨، ج ٦، ص ٥٧٤).
قائلان به تجسیم و رؤیت و موضع امام در برابر آن ها
همان گونه که بیان شده است عصر امامت امام حسن عسکری به دلیل وجود شبهه ها و تفکرات انحرافی زیاد این ضرورت را به وجود آورده است که امام می بایست تصمیمی قاطع در برابر مواضع آن ها اتخاذ می کردند تا یاران و اصحاب را از گمراهی و انحراف بازدارند. یکی از این دسته ها کسانی بودند که قائل به تفکر تجسم و رؤیت خداوند متعال بوده اند. امام عسکری در مقابل این فرقه و افراد، اصحاب و شاگردان خویش را از هم نشینی و هم کلامی با آن ها بر حذر می داشت و در جواب ابراهیم بن حمدانی نوشته اند که:
«پاک و منزه است خدایی که هیچ حدومرزی ندارد، هرگز این گونه توصیف نمی شود، هیچ مثل و مانندی برای او نیست و او شنوای داناست» (صدوق، ١٣٩٨، ص ١٠٠). در این کلام امام تجسم و شباهت خداوند متعال به مخلوقات را نفی می کند و فرمودند این گروه هیچ شناختی از خداوند متعال ندارند (مجلسی، ١٣٦٣، ج ٥٠، ص ٢١٤).
انحرافات غیرمسلمان
ثنویه
یکی از مذاهبی که در زمان امامت امام حسن عسکری وجود داشت مکتب و مذهب ثنویه بوده است. ثنویان یا همان دوگانه پرستان به کسانی گفته می شده است که قائل به قدیم بودن نور و ظلمت بوده اند (شهرستانی، ١٤١٥ ق، ج ٢، ص ٦٠٢). دوگانه پرستان معتقد بودند که نور و ظلمت هر دو در قدیم بودن مساوی هستند آن ها همچنین معتقدند که هر مخلوقی مخلوق خلق اول است. این دسته که قبل از امامت امام عسکری هم در جامعه اسلامی وجود داشته اند و مورد توبیخ ائمه قرار گرفته بودند در عصر امامت امام حسن عسکری هم با مواضع سخت و روشنگری های امام عسکری مواجه شده اند.
موضع امام در برابر ثنویه
ثنویه به کسانی گفته می شود که معتقد به ازلی و قدیم بودن نور و ظلمت هستند (شهرستانی، ١٤١٥ ق، ج ٢، ص ٦٠٢). این گروه هم یکی از فرقه های گمراه عصر امامت امام حسن عسکری هستند و حتی گفته شده است که این فرقه در عصر امام حسن عسکری به وجود آمده است و آن ها از مجوس اند (طریحی، ١٤١٦ ق، ج ٥، ص ١٧٨). امام حسن عسکری مثل دیگر فرق انحرافی نسبت به این فرقه هم خیلی حساس بوده است و اصحاب، یاران و شیعیان را از نزدیکی با آنا و افکار آن ها بر حذر می داشت زیرا امام از اینکه تفکر این فرقه باطل بر اندیشه مردم و اصحاب تأثیر منفی بگذارد می ترسید به همین علت حتی حاضر نشد که برای یک فرد ثنوی از خداوند متعال طلب رحمت کند و در جواب کسی که از ایشان خواسته بود تا برای پدر ثنوی و مادر مؤمنه اش طلب رحمت و بخشش کند فرمودند که: «رحم الله والدت و ال اق منقو ه» (اربلی، ١٤٢١ ق، ج ٢، ص ٩٣١). یعنی این که خداوند مادرت را بیامرزد و تاء دونقطه است به این معنی که والدیک نیست که شامل پدر و مادر هر دو شود.
محمد بن ربیع شیبانی می گوید در اهواز با یکی از اهل ثنویه مناظره و مباحثه داشتم و بعدازآن به سمت سامرا حرکت کردم و تعدادی از کلمات و شبهه های مرد ثنوی در دلم اثر کرده بود و نسبت به توحید دچار شک و تردید شده ام، روزی بر در خانه شخصی به نام احمد بن خصیب نشسته بودم که امام حسن عسکری من را دیده است و به من اشاره کرد و گفت که: «احد احد فوحده» خدا یگانه است خدا یگانه است پس او را یگانه بدان و من با شنیدن این کلام امام بی هوش شدم و افتادم (راوندی، ١٤٠٩ ق، ج ١، ص ٤٤٦). و این گونه امام عسکری یاران و اصحاب را از گمراهی نجات می داد.
شبهه افکنان و موضع امام در برابر آن ها
یکی از اقدامات امام عسکری موضع گیری و برخورد با شبهه افکنان بود. یکی از این شبهه پراکنان اسحاق کندی بود که در عصر امام حسن عسکری از دانشمندان و فیلسوفان عراق بود (قمی، ١٣٨٠ ق، ص ٤٣٩). او تصمیم گرفته بود که کتابی درباره تناقض گوئی قرآن بنویسد زیرا معتقد بود که برخی از آیات قرآن با برخی دیگر از آن ها سازگاری ندارند و در تناقض هستند، او همه تلاش خود را برنگارش کتاب خویش گذاشته است به حدی که از مردم کناره گیری کرده بود (جعفریان، ١٣٨٦، ص ٥٥٦).
امام حسن عسکری توسط یکی از شاگردان اسحاق کندی به موقع در برابر او موضع گیری کرد و از اعتبار قرآن کریم به خوبی دفاع کرد و حتی اسحاق کندی فیلسوف و دانشمند غیرمسلمان مجبور به پذیرش اسلام شده است. شرح ارتباط بین اسحاق کندی و امام حسن عسکری در کتب تاریخی این گونه بیان شده است.
اسحاق کندی شروع به نگارش کتابی به نام تناقض القرآن کرد. بدون اینکه کسی متوجه شود مدت ها در حال نگارش کتاب خود بود. تا این که یکی از شاگردانش محضر امام حسن عسکری رسید. حضرت فرمودند: یک مرد توانا میان شما وجود ندارد استادت را از سرگرم شدن به قرآن وادارد؟ او گفت ما از شاگردان ایشان هستیم چطور در این مورد یا کار دیگری می توانیم بر او اعتراض کنیم؟ امام عسکری فرمودند: آیا می توانید آنچه را که به تو تعلیم می دهم به او برسانی؟ جواب داد آری امام فرمودند: پیش او می روی و به او محبت می کنی، در کاری که اشتغال دارد به او کمک می کنی. وقتی با تو مأنوس شد و کاملا به او نزدیک شدی، می گویید استاد برایم سؤالی پیش آمده است اجازه می دهید آن را مطرح کنم؟ و او خواهد گفت سؤالت را بپرس. به او بگو گمان کرده ای قرآن پیش تو بیاید و بگوید منظورم از این سخن غیر آن چیزی است که تو گمان کرده ای او در جواب تو خواهد گفت ممکن است زیرا مرد فهمیده ای است وقتی بشنود می پذیرد. وقتی این کار را انجام دادی بگو شاید قرآن غیرازآن چیزی را که شما برداشت کرده ای از سخن خودخواسته باشد و اگر این گونه باشد شما کلام او را در غیر معنی مراد متکلم معنی کرده ای شاگرد نزد اسحاق کندی رفت و همان گونه که امام فرمودند رفتار کرد و این گفتگو را با استادش اسحاق کندی انجام داد، کلام امام در اسحاق کندی اثرگذار شد، چون مردی باهوش و فهمیده بود و می دانست که به مجرد احتمال، استدلال باطل می شود و می دانست که اگر این کلام در بین شاگردانش شیوع پیدا کند اندیشه های او را نمی پذیرند به همین علت از تألیف کتاب دست کشید و هر چه قبلا نوشته بود را پاککرده، و از شاگردش پرسید: تو را سوگند می دهم به من بگویی این سؤال از کجا برایت پیدا شد، شاگرد گفت: بر قلبم عارض شد اسحاق کندی گفت : کسی مثل تو نمی تواند چنین مطالبی را مطرح کند، شاگرد گفت: امام حسن عسکری این سخن را به من تعلیم نمود، کندی گفت: بله چنین سخنانی فقط از ناحیه این خاندان ظهور می کند به این صورت امام دین اسلام را از شر نوشته های شبهه آمیز و گمراه کننده نجات داده است (قمی، ١٣٧٩، ج ٣، ص ١٩١٣).
گمراه کنندگان از دین و موضع امام در برابر آن ها
در عصر امام حسن عسکری در کنار فرق و مذاهب کلامی مسلمان، اقلیت های دینی دیگری هم در قلمرو حکومت اسلامی زندگی می کردند که یک گروه از آنان اقلیت مسیحی بودند که طبق گزارش های تاریخی امام حسن عسکری با آنان تعامل هم داشته است و حتی برای سرکشی به بیماران آنان و شفای آنان به منزل آن ها می رفته است (بحرانی، ١٤١١ ق، ج ٥، ص ١٢٠). اما در یک گزارش تاریخی آمده است که امام حسن عسکری با مسیحیان ساکن آنجا مواجهه جدی داشته است و علت این مواجهه هم خشک سالی بوده است که در زمان به وجود آمده است و جاثلیق نصرانی عالم مسیحی آن روز به طلب باران به همراه مردم به بیرون از شهر رفته است و طلب باران می کرد که همراه با دعاهای ایشان باران می بارید. این قضیه مردم مسلمان را که با نماز استسقا خودشان باران نبارید دچار شک و تردید کرد و حتی تعدادی از مردم متمایل به دین مسیحیت شده اند تا اینکه معتمد خلیفه وقت عباسی امام حسن عسکری را از زندان آزاد کرد و از امام خواست که فکری بکنند.
امام دستور داد تا همه مردم به همراه راهبان مسیحی به بیرون از شهر بروند و به جاثلیق دستور داد تا طلب باران بکند در این هنگام از غلامش خواست تا استخوانی را که بین انگشتانش پنهان کرده بود خارج کند و پس ازآن از راهب مسیحی خواست تا حالای دعای طلب باران کند و هنگامی که راهب دستانش را برای دعا بالا برد ابرها کنار رفتند و آسمان صاف شد و امام حسن عسکری در توضیح این اتفاق فرمودند که دلیل این باران ها استخوان یکی از انبیاء بوده است که در دست راهب مسیحی پنهان شده بود زیرا هر وقت که استخوان یکی از انبیاء الهی آشکار گردد به شدت باران می بارد امام حسن عسکری با این روشنگری مردم از دین بازگشته را به آیین اسلام بازگرداند و حربه و فتنه جاثلیق نصرانی را خنثی کرده است (راوندی، ١٤٠٩ ق، ج ١، ص ٤٤٢).
نتیجه گیری
امام عسکری که دوران امامتش که پر چالش ترین وضعیت سیاسی و فرهنگی زمان همه ائمه بوده است به خوبی توانسته است در مقابل تمامی فتنه ها، قیام ها، فرقه ها و نحله های فرهنگی و سیاسی موجود بایستد و به همراه شاگردان و اصحابش و همچنین نمایندگان خویش در سرتاسر سرزمین های اسلامی مواضع بسیار مهم و کوبنده ای اتخاذ کرده است و در مقابل هر کدام از آنها متناسب با نوع تبلیغ و فتنه انگیزی که داشته اند موضع گرفته اند. عده ای را لعن و نفرین کردند، عده ای را طرد و از مجلس بیرون کردند، عده ای را توسط شاگردان به حقیقت واقعی اسلام متوجه کردند، دستوردادند با عده ای فاصله بگیرند و همنشینی نداشته باشند عده ای را با نوشتن کتاب بر رد عقاید آنان رسوا کرده اند و از این طریق توانسته اند جامعه آن روز را که به عمد توسط خلفا و عمال عباسی و همچنین اندیشمندان سایر فرق و نحله ها دچار شک و تردیدهای فراوان شده بود مهیای ورود به عصر غیبت امام مهدی(عج) کرده اند.
فهرست منابع
١. ابن اثیر، عزالدین، ١٣٧١، الکامل فی التاریخ، ابوالقاسم حالت، تهران، علمی، چاپ اول، ج ١.
٢. ابن شهرآشوب، ١٣٧٩، مناقب آل ابی طالب، قم، نشر علامه، چاپ اول، ج ٤.
٣. اربلی، ١٤٢١، کشف الغمه فی معرفه الائمه، قم، رضی، چاپ اول، ج ٢.
٤. بحرانی، سید هاشم، ١٤١١، حلیه الابرار فی احوال محمد و آل الاطهار، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، چاپ اول، ج ٥.
٥. بغدادی، عبدالقاهر، ١٤٠٨ ق. الفرق بین الفرق، بیروت، دارالجیل، چاپ اول.
٦. پیشوایی، مهدی، ١٣٨١ سیره پیشوایان، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق، چاپ چهاردهم.
٧. جعفریان، رسول، ١٣٨٦، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، چاپ دهم.
٨. حرانی، علی بن شعبه، ١٣٨٢، تحف العقول عن آل الرسول، تهران، امیرکبیر، چاپ اول،
٩. حیدر، اسد، ١٤٤٢ ق. الإمام الصادق و المذاهب الأربعه، بیروت، دارالتعارف، چاپ پنجم، ج ٢.
١٠. خطیب بغدادی، احمد بن علی، ١٤١٧ ق، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ج ٣.
١١. دیلمی، حسن بن محمد، ١٤٠٨ ق، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، قم، آل البیت، چاپ اول.
١٢. ربانی گلپایگانی، علی، ١٣٨٩. فرق و مذاهب کلامی، قم، انتشارات المصطفی، چاپ پنجم.
١٣. راوندی، قطب، ١٤٠٩. الخرائج و الجرائح، قم، مدرسه امام مهدی، چاپ اول، ج ١.
١٤. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ١٤١٥ ق، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفه، چاپ دوم، ج ١.
١٥. شیخ صدوق، ١٣٩٨، التوحید، قم، نشر اسلامی، چاپ اول.
١٦. شیخ صدوق، ١٣٧٨، عیون اخبار الرضا، غفاری، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ج ١.
١٧. شیخ مفید، ١٣٨٠، الارشاد، ساعدی خراسانی، تهران، اسلامی، چاپ اول، ج ١.
١٨. طبرسی، ابا منصور احمد بن علی، ١٤٠٣، الاحتجاج، غفاری، تهران، مرتضوی، چاپ اول، ج ١.
١٩. طبری، محمد بن جریر، ١٣٨٥. تاریخ طبری، ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، چاپ هفتم، ج ١٤.
٢٠. طریحی، فخرالدین بن محمد، ١٤١٦، مجمع البحرین، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ج ٥.
٢١. طقوش، سهیل، ١٣٨٧. دولت عباسیان، حجت الله جودکی، قم، حوزه و دانشگاه، چاپ چهارم.
٢٢. عاملی، سید محسن امین، ١٣٧٦ ق، اعیان الشیعه، حجتی کرمانی، تهران، سروش، چاپ دوم، ج ١.
٢٣. فرمانیان، مهدی، ١٣٨٩. آشنایی با فرق تسنن، قم، مرکز مدیریت، چاپ دوم.
٢٤. قرشی، باقر شریف، ١٣٧١، تحلیلی از زندگانی امام هادی ع، محمدرضا عطائی، مشهد، آستان قدس رضوی.
٢٥. قرشی، باقر شریف، ١٣٩٠، حیات الامام حسن عسکری، سید حسن اسلامی، قم، اسلامی، چاپ ششم.
٢٦. قمی، شیخ عباس، ١٣٨٠، الأنوار البهیۀ، محمدمهدی اشتهاردی، قم، نشر ناصر، چاپ سوم.
٢٧. قمی، عباس، ١٣٧٩، منتهی الامال، قم، دلیل ما، چاپ اول، ج ٣.
٢٨. کشی، محمد بن عمر، ١٣٤٨، اختیار معرفه الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، چاپ اول، ج ١.
٢٩. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، ١٣٧٧، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ج ١٤.
٣٠. مجلسی، محمدتقی، ١٣٨٤، حیات القلوب، قم، انتشارات سرور، چاپ ششم، ج ٥.
٣١. مجلسی، محمدتقی، ١٣٧٧، زندگانی حضرت امام موسی کاظم، خسروی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم.
٣٢. مجلسی، محمدتقی، ١٣٦٣، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، ج ٤٨.
٣٣. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۱.
٣٤. مسعودی، علی بن حسین، ١٣٩٠، مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ج ١.
٣٥. مطهری، مرتضی، ١٣٧٨، کلیات علوم اسلامی، قم، انتشارات صدرا، چاپ سوم.
٣٦. یعقوبی، احمد ابن ابی یعقوب، ١٣٧٣، تاریخ یعقوبی، قم، منشورات شریف رضی، چاپ اول، ج ٢.
ثبت دیدگاه