«حسن آیت» در خانوادهای روحانی و کشاورز متولد شد و رشد یافت. تحصیلات حوزوی را تا فقه و اصول در شهر نجفآباد اصفهان خواند و سپس به دانشسرای عالی تهران رفت و ادبیات فارسی هم خواند. بعد به دانشگاه رفت و در رشته جامعهشناسی تحصیل کرد. رتبه اول دانشگاه بود و قاعده بر این بود که بهخاطر این موفقیت بورس تحصیلی در خارج از کشور به او اعطا شود، ولی از این بورسیه خبری برای او نبود. بنابراین تحصیل در رشته حقوق را آغاز کرد و البته در موسسه اطلاعات هم اصول روزنامهنگاری را فرا گرفت. از فراگیری زبانهای انگلیسی و عربی و فرانسوی هم غافل نبود تا آنجا که به این زبانها تسلط پیدا کرد.
آیت در همه سالها در کنار تحصیل علم و زبان آموزی مخالفت خود را با رژیم پهلوی کنار نگذاشت و از هر فرصتی و تریبونی استفاده کرد تا آنجا که او را به شهر دامغان تبعید کردند و او در آنجا به تدریس در دبیرستان مشغول شد و بعد از مدتی راهی تهران شد و در دبیرستانهای تهران با شور و اشتیاق تدریس کرد و شاگردانش با اشتیاق بیشتری به اوگوش میسپردند که البته بخشی از راز موفقیت او بهخاطر تسلطی بود که به زبان فارسی داشت و در حین تدریس از آن بهره میگرفت. بعدها زمانی هم که در دانشگاه تدریس میکرد برخی از اساتید هم سر کلاس او مینشستند.
ارادت او به امام خمینی و مبارزه با حکومت پهلوی باعث شد یک گروه سیاسی مخفی و البته موفق تشکیل دهد و آنهایی را که در خط امام بودند دور هم جمع کند. او را از اعضای موثر در تاسیس حزب جمهوری اسلامی میدانند و البته که خود او نیز مدتی دبیر سیاسی در شورای مرکزی حزب بود. در جریان انتخابات مجلس خبرگان مردم اصفهان او را برگزیدند. او در این مجلس درتصویب اصل ولایت فقیه تلاش بسیاری کرد.
همسر شهید آیت در بیان خاطراتش با اشاره به تهدیدهای مکرر آیت مینویسد: «يك شب كه تهديد تلفني شديم، به خانه نرفتيم؛ ولي بعد ديديم به اين صورت نميشود. آیت میگفت: چه معنا دارد؟ مگر میشود همیشه بیرون از خانه ماند؟ اما دل من شور میزد…چند روز قبل ازترور شهید آیت، همسایه دیوار به دیوار ما نزد من آمد و گفت: «دو تا موتورسوار آمدند، از جلوی خانه شما رد شدند و از لای در خانهتان به داخل نگاه کردند. وقتی من پرسیدم با چه کسی کار دارید، فرار کردند.»
شب قبل از ترور هم داشتیم شام میخوردیم که یک نفر زنگ زد و محسن گوشی را برداشت. آن شخص گفته بود: «بابات خانه است؟» محسن مانده بود چه بگوید که آن فرد قطع کرده بود. من و محسن نگران شدیم و آیت گفت: «مهم نیست، غذایتان سرد نشود.»
همسر شهید آیت حادثه آن روز را هم اینطور روایت میکند؛ صبحانه را آماده کردم و صدایش زدم، صبحانه را که خورد، قاسم راننده آیت نیز آمد. او سوار ماشین شد و قاسم در حال بستن چفت در خانه بود که آن اتفاق افتاد. به کمر قاسم هم تیری زدند که بعدا متوجه شدم قطع نخاع شده است.
من و محسن آن روزها مدام نگران بودیم. وقتی آیت میخواست برود، او نیز در حال تماشای پدرش بود که جلوی چشمانش او راترور کردند. پسرم نجواکنان صدا میزد: «مادر! پدر تیر خورده است.»
سخنگوی کمیته انقلاب اسلامیمنطقه ۵ تهران درباره جزئیات عملیات ترور شهید آیت میگوید: «بدنه اتومبیل حسن آیت گلولهباران و شیشههای آن خرد شده بود. مهاجمین چهار نفر بودند، سه مرد و یک دختر مسلح به اسلحههای یوزی و ژ- ۳ که گویا مهاجمین از چندی قبل خانه آیت را تحت نظر داشتند و رفت و آمدهای منزل را کنترل میکردند. روز گذشته مهاجمین با استفاده از دو اتومبیل بنز شیری و پیکان لیموییرنگ که هر دو اتومبیل سرقتی بودند، در دو سوی خانه آیت کمین کردند و سرنشینان اتومبیل بنز که لباس مکانیکی به تن داشتند به بهانه اینکه اتومبیلشان خراب است، مشغول دستکاری اتومبیل بودند. در حدود ساعت ۷ صبح هنگامیکه آیت طبق معمول هر روزه قصد داشت به همراه دو محافظش با اتومبیل از خانه خارج شود، مهاجمین از داخل اتومبیل بنز به طرف اتومبیل او تیراندازی میکنند که حدود ۶۰ تیر در این حادثه شلیک شده است. بنز مزبور پس از تیراندازی متواری میشود و عدهای از اهالی محل که متوجه قضیه شده بودند قصد داشتند با موتور و اتومبیلهای عبوری مهاجمین را تعقیب کنند، ولی گروه بعدی مهاجمین که با اتومبیل پیکان در انتهای کوچه در کمین بودند بهعنوان نیروی پشتیبانی و برای متفرق ساختن مردم به تیراندازی هوایی پرداختند که مردم از ترس متواری شدند و پیکان بدینترتیب از محل حادثه گریخت.»
ترور آیت در روز خاصی رخ داد. روزی که قرار بود با پوشهای پر از اسناد درباره میرحسین موسوی به مجلس رفته و به ایراد نطق بپردازد. موسوی در آن زمان وزیر خارجه دولت شهید رجایی بود و آیت از ابتدا با معرفی و انتخاب وی بهشدت مخالف بود. اسرافیلیان که از نزدیکان و دوستان پرسابقه شهید آیت بوده است، در مصاحبهای در این خصوص میگوید: «شهید آیت سخت بیمار بود و چند روز [در مجلس] غیبت داشت اما تمام اسناد خودش را جمع و جور کرده و در پوشه گذاشته بود تا به مجلس بیاید، همسرش نقل میکند و میگوید: من از آیت خواستم به مجلس نرود و استراحت کند اما او گفت: امروز (چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۶۰) باید تکلیف جمهوری اسلامی مشخص شود و من باید بروم تا این اسناد و حقیقتها را برای مردم روشن کنم.» پوشه اسناد آیت پس از ترور وی مفقود شد و این سؤال باقی ماند که چه ارتباطی میان این ترور و آن اسناد بوده است.
بعدها عدهای خاص که از حسن آیت کینه به دل داشتند از قول برخی موجیهن مدعی شدند که حضرت امام(ره) آیت را شهید نمیدانستهاند! ارتباط این ادعای کذب و پوشهای که در روزترور مفقود شد، نقطه ابهامی است که نیاز به تحقیق و رمزگشایی دارد.
ثبت دیدگاه