به مناسبت سیوچهارمین سالروز انجام عملیات مرصاد، در گفتگو با چند رزمنده حاضر در این عملیات، خاطراتی از این روز تاریخی را تقدیم حضورتان میکنیم.
به نقل از روزنامه جوان،رضا بیاتی از رزمندگان لشکر ۲۷ در دفاع مقدس جنگ چریکی روز پنجم مرداد ماه ۱۳۶۷ به همراه تعدادی از بچههای سپاه و بسیج از دو ارتفاع چپ و راست تنگه به منافقینی که روی جاده گیر افتاده بودند حمله کردیم. آنها تیربارهای سنگین داشتند و سعی میکردند از نزدیک شدن ما به تنگه جلوگیری کنند. ولی بچههای ما هم جنگ دیده بودند و میدانستند در چنین شرایطی چطور عمل کنند. در آن لحظات یک جور جنگ چریکی رخ داده بود. بهرغم آتش سنگین منافقان، توانستیم به ارتفاعات مشرف به تنگه چهارزبر دست پیدا کنیم و از آنجا روی جاده به خوبی دید داشتیم.
قبل از تنگه حسنآباد روستای حسنآباد است که تعدادی از منافقین در این روستا مستقر شده بودند. بچهها با آنها درگیر شدند، یادم است تعدادی را کشتند و تعدادی را به اسارت گرفتند. یک پلی قبل از تنگه حسنآباد بود که زیر این پل یک مقر فوری ایجاد کردیم و فرماندهی و هدایت نیروها از زیر همان پل انجام میگرفت. شکر خدا این مرحله هم به خوبی انجام شد. تعداد تلفات کمی داشتیم. بیشتر مجروح داشتیم تا شهید و بیشتر نیروها در سلامت بودند. از آن طرف، اما منافقین تلفات واقعاً وحشتناکی داده بودند.
محمد شیری از نیروهای سپاه چهارم بعثت جهنم نفاق
یک روز قبل از انجام عملیات مرصاد (چهارم مرداد ماه) من روی ارتفاعات حسنآباد بودم. اگر ما راهشان را در اینجا سد نمیکردیم، منافقان میتوانستند از همین جا عقبنشینی کنند و از مهلکه فرار کنند. بهرغم اینکه منافقان از روز سوم وارد ایران شده بودند، اما هنوز منطقه از مردم عادی پاکسازی نشده بود. همان روز چهارم دیدیم که یک عده از مردم بومی با وضعیت بسیار اسفناکی با پای پیاده در حال فرار هستند. بندگان خدا روی جاده بودند و هر آن احتمال درگیری میرفت. سریع همگی را جمع کردیم و با وسایل نقلیهای که بود، همه را به جای امنی انتقال دادیم.
بعد بلافاصله درگیری با ستون نفاق شروع شد. نیروهای منافقین از حسنآباد به پایین آمده بودند و همان جا بچههای عملیات راهشان را سد کرده بودند. نفاق به خوبی میدانست اینجا کلید رهاییاش است. اگر سهراهی حسنآباد هم سد میشد دیگر هیچ راه نجاتی نداشتند، بنابراین به شدت میجنگیدند و قصد داشتند که راه بازکنند. صحنههای عجیبی رقم خورده بود. در دهانههای آتش گلولهها به هم میخورد.
خدا رحمت کند شهید صیاد شیرازی را ایشان آن روز شخصاً مسئولیت هوانیروز و نیروی هوایی ارتش را برعهده گرفته بود. آتش سنگین بالگردهای خودی کمر ستون نفاق را شکست. آنقدر تلفاتشان در منطقه زیاد شده بود که افراد باقیماندهشان گیج شده بودند و نمیدانستند چه کار کنند. به زمین و زمان فحاشی میکردند. گرمای هوا و آتشی که از همه طرف به سرشان میریخت، جهنم را جلوی چشمشان آورده بود. به همین خاطر مستأصل و درمانده در انتظار نابودی لحظه شماری میکردند. خدا آنها را آنجا گیر انداخته بود تا سزای خیانتهایشان را بچشند و به درک واصل شوند.
رضا سلیمی از رزمندگان اراکی دفاع مقدس فتح شیرین
صبح روز پنجم مرداد ماه به عنوان روز اصلی عملیات مرصاد ما که نیروی لشکر روحالله بودیم مأمور شدیم تا بین کرند غرب و گردنه پاتاق را ببندیم و مانع از فرار منافقین از این مسیر شویم. از چهارزبر همین طور که ستون نفاق روی جاده کوبیده میشد، عقبهشان سعی میکردند از این مسیر فرار کنند. غافل از آنکه ما آنجا یک کمین محکم ایجاد کردهایم. وقتی منافقان به کمین ما میرسیدند و به سمتشان شلیک میکردیم، بیچارهها دیگر هیچ امیدی نداشتند. وسیله نقلیهشان را رها میکردند و با پای پیاده به بلندیهای اطراف فرار میکردند. بچهها هم همان جا اکثرشان را کشتند و از بین بردند. در این درگیریها که خیلی هم شدید بود، بچههای لشکر ما شهدای زیادی ندادند. شاید حدود بیستوچند نفر شهید دادیم، اما در همان سهراهی اسلامآباد منافقین صدها کشته دادند. خیلی از ماشینهای زرهیشان هم همان جا از بین رفت. چند ماشین و سلاحهای نیمه سنگین مثل مسلسل از آنها غنیمت گرفتیم. یک پیروزی کامل و بسیار شیرین بود که به فضل الهی در آخرین روزهای دفاع مقدس نصیب ملت ایران شد.
تقی رحمتی از رزمندگان ارتشی دفاع مقدس
گردان تکاوری
شاید کمتر کسی بداند که در عملیات مرصاد بخشی از نیروهای منافقین از مرزهای استان ایلام وارد عمل شده بودند. البته اکثر آنها از قصرشیرین و سرپل ذهاب و در کل استان کرمانشاه به خاک کشورمان نفوذ کردند، اما یک عده هم از ایلام آمده بودند. این عده از منافقین میخواستند از تنگه نیاز وارد شوند و به اهدافی دست پیدا کنند. اما یک گردان تکاور از بچههای ارتش برای مقابله با آنها در این منطقه مستقر شد. به واسطه آموزشهایی که دیده بودیم صبر کردیم تا خوب به ما نزدیک شوند، وقتی که به فاصله مورد نظر رسیدند، در همان حمله اول دو نفربر زرهی و یک خودرویشان را زدیم. بعد با پشتیبانی هوایی که از طرف نیروی هوایی صورت میگرفت، منافقین سریع شکست را پذیرفتند و فرار کردند. یک ستون آنها به سمت مهران رفتند و یک ستون به سمت منطقه شور شیرین فرار کردند که بین میمک و مهران است. ستونی که به سمت مهران رفته بود توسط یک فروند جنگنده خودی مورد حمله قرار گرفت و ما به سراغ ستون دیگر رفتیم. یک توپ ۱۰۶ داشتیم که بچههای تکاور به وسیله آن چند دستگاه از ادوات دشمن را حین فرار منهدم کردند. کمی جلوتر هم از آنجایی که بچههای مهندسی پل پشت دشمن را منهدم کرده بودند، منافقین با برجای گذاشتن همه ادوات نظامیشان پیاده فرار کردند و روز بعد تسلیحات به غنیمت گرفته شده از آنها را جمع کردیم و به نیروهای خودی تحویل دادیم.
رحمتالله محمدی از رزمندگان دفاع مقدس
مسیری که منافقین برای ورود به ایران انتخاب کرده بودند چند گردنه و نقاط استراتژیک داشت. گردنه پاتاق یکی از همین نقاط بود. اگر ما زودتر به گردنه میرسیدیم و نمیگذاشتیم به آنجا برسند، کرند و اسلامآباد سقوط نمیکرد. موقعیت اسلامآباد و کرند هم مهم بود. گردنه حسنآباد که بین اسلامآباد و چهارزبر است نیز از نقاط استراتژیکی بود که زودتر توسط منافقان تصرف شد. بعد دشمن خودش را به چهارزبر رساند و آنجا گیر کرد. تا ما به تنگه چهارزبر رسیدیم دیدیم بچههای تیپ انصارالحسین با یک لودر و بولدوزر شبانه راه دشمن را آنجا سد کردهاند. وقتی رسیدیم رزمندگان یکی از ماشینهای منافقین را لب خاکریز زدند. رانندهاش یک زن بود و با نفربر میخواست از خاکریز عبور بکند که نیروهای رزمنده مانعش شده بودند. ما سریع منطقه مأموریتمان را گزارش دادیم و هلیبرد شدیم. نیروهای ما از گردان علیبنابیطالب و گردان روحالله از بچههای خمین در اسلامآباد با دشمن درگیر بودند. به ما مأموریت دادند که آنها را پشتیبانی کنیم. ساعت چهار عصر ۵۰ نفر از نیروهایمان را با هلیکوپتر شنوک سازماندهی کردیم و سوار شدیم. تحت فرماندهی قرارگاه چهارم بعثت که در کرمانشاه مستقر بود پشت ارتفاعات کرمانشاه فرود آمدیم.
زیر نظر فرمانده لشکر، گردانمان را مستقر کردیم و بنده به همراه چند تن از بچههای گروهان برای شناسایی رفتم. آنجا دیدم یکی از آخرین ستونهای منافقین که در حال فرار است روی جاده ظاهر شده. اول فکر کردیم بچههای خودی هستند، اما بعداً مشخص شد که این ۱۲ الی ۱۳ خودرو منافقین هستند. به سمتشان شلیک کردیم و چند تا از این خودروها را منهدیم کردیم. منافقین بهرغم سرعت عملی که داشتند، فقط مسیر جاده را به جلو میآمدند و سمتراست و چپشان را کار نداشتند. همین هم باعث آسیبپذیری بیشتر آنها میشد. بعد از روز پنجم مرداد که روز اصلی عملیات بود، خودم به منطقه رفتم تا آثار عملیات رزمندگان را از نزدیک ببینم، از خود چهارزبر تا گردنه حسنآباد آن قدر جنازه منافقین ریخته بود که بوی تعفنشان منطقه را دربرگرفته بود.
ثبت دیدگاه