ختلاف واقع شد و طرفین را به تکفیر، تفسیق و تحمیق یکدیگر واداشت. در این منازعات و مجادلات بدون شک کلام امیرالمؤمنین(ع) بهترین حاکم و قاطع ترین وسیلۀ حل اختلاف است. و اگر همه به آن حضرت رجوع نمایند جایی برای این همه اختلافات و کشمکش ها باقی نخواهد ماند؛ زیرا پیروی از علی به اتفاق فریقین موجب نجات و رستگاری است و کسی از اشاعره، حنابله، معتزله، سلفیه و…هم نیست که بتواند علی را در مذهبی که در الهیات و در تفسیر و شرح آیات قرآن و معانی اسما و صفات داشته است، به خطا نسبت دهد و او را در عقایدش العیاذ بالله بر طریق باطل بداند. (همان، ١٦ و ١٧)
معظم له در ادامه، راه صحیح تقریب و اتحاد اسلامی را تبیین فرموده و نوشته اند:
پس چه بهتر که فرصت را غنیمت شمرده، با همه فرق اسلامی برادرانه به سوی کلام علی(ع) برویم و به او بگرویم و از آن حضرت فراگیریم، و به جاست که این مثل را که ابن ابی الحدید در ضمن شرح خطبه اشباح (خطبه ٩٠) گفته و سپس به بیان فضیلت و مدح علی(ع) پرداخته است، ما نیز بگوییم که: «اذا جاء نهر الله بطل نهر معقل». (ابن ابی الحدید، همان، ٤٢٥/٦).
وقتی علی(ع) در الهیات و مباحث توحیدی سخن رانده و حقایق را روشن فرموده باشد و وقتی نهج البلاغه دراختیار مسلمین باشد، جای مراجعه به «حسن بصری» و «واصل بن عطاء» و «ابوالحسن اشعری» و «امام الحرمین» و «ابوبکر باقلانی» و «اسفراینی» و «ابن تیمیه» و «ابن قیم» و دیگران نیست که: «اذ جاء نهر الله بطل نهر معقل».
اگر مسلمانان همان حدیث ثقلین متواتر را گرفته بودند و سیاست های حکام، آنها را از اخذ علم از علی(ع) و سایر اهل بیت بازنداشته بود، علم کلام با این همه مجادلات خودرأیان بی معرفت، عریض و طویل نمی شد و عقاید سخیف غیرمعقول نسبت به خدا و ماوراءالطبیعه در میان مسلمین پدید نمی آمد. اینک که آن سیاست ها تا حدی از بین رفته و یا از اهمیت افتاده، سزاوار است مسلمانان پس از چهارده قرن از علوم اهل بیت پیغمبر علیهم السلام منتفع شوند و الهیات را از مکتب علی(ع) بیاموزند. (همان، ١٧)
مؤلف در فصل «صفات و اسماء خدا در نهج البلاغه» نیز از اختلافات علمی امت اسلامی در قرن های پیشین یاد کرده و بروز جنگ ها و خونریزی های فرقه های مختلف را به سبب رجوع نکردن به معلمان راستین دینی هم چون امیرالمؤمنین(ع) و کلمات گهربار ایشان در نهج البلاغه دانسته، از جمله می نویسد:
«باری، غرض این است که نهج البلاغه می تواند امت را در خود متمرکز سازد و همه را به راه مستقیم علی(ع) که شکی در استقامت آن نیست، رهبری نماید. آری، آگاه تر از علی(ع) و فرزندان طاهرینش در اعتقادات و اخلاقیات و سیاست و زمامداری و امور دیگر کسی نیست.
ایشان مسائل اسلام را چنان شرح و توضیح و تفسیر کرده اند که میدان و مجالی برای جدال اشعری و معتزلی و حنبلی و شافعی و حنفی و مالکی نیست و با رجوع به آن حضرت و فرزندان عزیزش، عنوانهای تفرقه آمیز خودبه خود الغا می گردد و همان رنگ واحد اسلام به همه زده می شود.» (همان، ٣٣٣)
٦. وقوف بر مبانی فلسفی و کلامی
یکی از امتیازات این کتاب آن است که مؤلف محترم بر مبانی فلسفی و کلامی وقوف کامل داشته و از آن ها در طرح مباحث الهیات در نهج البلاغه استفاده کرده است و اگر هم نقصی بر آن مبانی مشاهده کرده و یا بر دقایقی از نهج البلاغه برخورد کرده که ماورای کلام فلاسفه است، آن ها را به گونۀ استدلالی بیان کرده است.
مثلا در بحث از علیت پس از اشاره به قاعدۀ فلاسفه «الشی ء ما لم یجب لم یوجد» برای شناخت علت حوادث از٦ احتمال یاد کرده و به تفصیل از آن ها سخن گفته است.
ذکر قانون صدفه و تصادف (صافی، ١٣٨٦، ٦٤ ٩١)، برهان عنایت و قصد (همان ٩-٩٧)، تقریر برهان وجود مطابق بیان صدرالدین شیرازی و بوعلی سینا (همان، ١٠٢-١٠٦)، شبهۀ ابن کمونه و پاسخ آن به سه طریق (همان، ١٧١)، برهان فرجه (همان، ١٧٨)، برهان تمانع (همان، ١٨٠) و برهان تغییر و حدوث در ضمن ٥ تقریر در این کتاب آمده است (همان ١٢٧-١٣٨).
در مواردی نیز که برخی از آنها انتقادات ناروایی به فقها و محدثین وارد کرده اند، به آن ها پاسخ گفته و نقص آنان را گوشزد کرده اند. مثلا انتقادی که در لمعات الهیه زنوزی به علامۀ مجلسی (ره) وارد شده است را، پاسخ فرموده اند (همان، ١٧٧).
٧. ذوق ادبی و شواهد شعری
از امتیازات دیگر کتاب، ذوق و لطافت ادبی آن است که در کتاب اعمال شده است. عبارات کتاب متین و استوار و درعین حال از لطافت و شیوایی خاص برخوردار است و در جای جای کتاب پس از استدلال های قرآنی و روایی به اشعار زیبایی به زبان فارسی و عربی استشهاد شده است. به عقیدۀ مؤلف کتاب، یکی از آیات عظیمۀ انفسیه که اگرچه بیشتر یا همگان با گوش و هوش خود با آن آشنا هستند، ولی در عظمت آن کم اندیشه می شود، و ابعاد وسیع آن بسیار عمیق است، ذوق و قریحه و طبع شعر و میل به سخن سرایی موزون و لطیفه گویی و سخن به نظم و نظام گفتن است. (دیوان اشعار آیت الله آخوند ملا محمدجواد صافی گلپایگانی، مقدمه /٦)
به چند نمونه از این شواهد شعری در کتاب الهیات در نهج البلاغه اشاره می کنیم:
در بحث عدل الهی پس از ذکر آیات مربوطه و جملات عدیده ای از نهج البلاغه نوشته اند:
«سخن را در این موضوع در همین حد از اجمال و اختصار به پایان می بریم و به بیان چند بیت شعر از اهل ذوق بسنده می کنیم:
چنان داده نگارش این جهان را
کز آن بهتر نمی آید گمان را
از او عالم شده آن سان منظم
که نه در آن زیاد و نه در آن کم
نموده خلق هر چیزی که باید
جهان آراسته آن سان که شاید
(صافی، ١٣٨٦، ٣٨٢) در بحث از بندگی و خودداری از عرض وجود در برابر خدا و تسلیم امر او بودن که یکی از اهداف مهم تشریع است، می نویسند این بندگی بشر را تا آنجا بالا می برد و صعود می دهد که ابراهیم گونه و اسماعیل وار، حکم خدا را بی چون و چرا و بدون پرسش از فلسفه و فایده، گردن می نهد. آن گاه بدین اشعار زیبا تمثل جسته و می گویند:
«زبان حال و مقالش این می شود:
بنده آن باشد که بند خویش نیست
جزرضای خواجه اش درپیش نیست
گر ببرد خواجه او را پا و دست
دست دیگرآورد کاین نیزهست
نی ز خدمت مزد خواهد، نی عوض
نی سبب جویدزامرش نی غرض
(همان)
در بحث عجز عقول از معرفت حقیقت خدا این اشعار عارف نامدار، سنایی غزنوی را نقل می کند:
داند اعمی که مادری دارد
لیک چونی به وهم ورنارد
هست در وصف او به وقت دلیل
نطق تشبیه و خامشی تعطیل
(همان، ١٥٢)
در بحث پنهانی در عین عیانی خداوند این اشعار زیبا را ذکر کرده اند:
ای تو مخفی در ظهور خویشتن
وی رخت پنهان به نورخویشتن
(همان، ٩٨)
و می نویسد:
«چه خوب گفته است شاعر:
لقد ظهرت و لاتخفی علی احد
الا علی اکمه لایعرف القمر
لکن بطنت بما اظهرت محتجبا
فکیف یعرف من بالعرف استترا»
(همان)
و ضمن نقل دو بیت از فروغی بسطامی، می نویسند: و نعم قیل فیما نحن فیه:
غایب نه ای ز دیده که پیداکنم تو را
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
(همان، ٩٩)
مؤلف محترم در جایی از پدر و مادر خود یاد کرده و این دو بیت زیبا را در شأن آنان ذکر کرده است:
لا عذب الله امی انها شربت حب الوصی و غذتنیه باللبن و کان لی والد یهوی اباحسن فصرت من ذی وذا اهوی اباحسن
(همان، ٣٨٢/پاورقی)
در پایان کتاب نیز این چند بیت زیبا را از قصیدۀ هاییۀ ازریه که در شأن امیر مؤمنان
علی(ع) است، حسن ختام قرار داده اند:
یابن عم النبی أنت ید الله
التی عم کل شی ء نداها
أنت قرآنه القدیم و أوصا
فک آیاته التی أوحاها
خصک الله فی مآثر شی ء
هی مثل الأعداد لا تتناهی
أنت بعدالنبی خیرالبرایا
والسما خیر ما بها قمراها
یا أخاالمصطفی لدی ذنوب
هی عین القذا و أنت جلاها
(همان، ٤٤٧)
٨. استدلال های ویژه در توحید
از امتیازات دیگر کتاب بیان استدلال های ویژۀ نهج البلاغه در مبحث اثبات وجود خداست. این استدلال ها که در کتب فلاسفه و متکلمان کمتر یافت می شود، در سه بخش «فسخ عزیمت ها»، «بازشدن گره ها» و «شکسته شدن همت ها» در این کتاب آمده است (همان، ١٣٧-١٤٧).
مؤلف در فصل دوم می گوعرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمموکم لله من لطف خفی h-Id=”38یدق خفاه عن فهم الذکی۸۷″>وکم یسر أتی من بعد عسرکه در بخشو فرج کربه القلب الشجی شده این وکم امر تساء به صباحات الله سبو یأتیک المسره فی العشیالعقود و إذا ضاقت بک الأحوال یومان بیانات فثق بالواحد الفرد العلیاشناسی سه راه ارائه فرموده است، که هریک جداگانه برای رسیدن به معرفت الله کافی است.» (همان، ١٣٧)
آن گاه شرح مختصری در معنای فسخ عزیمت ها و حل عقود و نقض همت ها ذکر فرموده و در پایان این اشعار زیبا را از دیوان منسوب به امیرمؤمنان علی(ع) نقل کرده اند:
وکم لله من لطف خفی
یدق خفاه عن فهم الذکی
وکم یسر أتی من بعد عسر
و فرج کربه القلب الشجی
وکم امر تساء به صباحا
و یأتیک المسره فی العشی
إذا ضاقت بک الأحوال یوما
فثق بالواحد الفرد العلی
(دیوان امام علی علیه السلام: ٤٩٧) این اشعار به زیبایی مفهوم آن کلام امیرمؤمنان علی(ع) را بازگو می کند و این که امور بر وفق تقدیر الهی جریان می یابد و مقلب القلوب و محول الأحوال خدای تعالی است.
در پایان این فصل نیز این اشعار زیبا از انوری ابیوردی نقل شده است:
اگر محول حال جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست؟
کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد
که نقش بندحوادث ورای چون وچراست
بلی قضاست به هرنیک وبدعنان کش خلق
بدان دلیل که تدبیرها جمله خطاست
هزار نقش برآرد زمانه و نبود
یکی چنان که در آیینۀ تصور ماست
(همان، ١٤٦ و ١٤٧)
٩. خداشناسی و حکومت
دیگر از امتیازات این کتاب بیان ارتباط واقعی بین خداشناسی و حکومت ایده آل اسلامی است. مؤلف محترم ضمن بحث از توحید در عبادت، از انواع حکومت های استبدادی و انقلابی و دموکراسی یاد کرده و مشروعیت آن ها را مورد تردید قرار داده است و حکومتی را مورد تأیید قرار می دهد که در رهبری و زمام داری همان حکومت خدا و برگزیدگان او باشد.
ایشان می نویسد:
«توحید در عبادت یعنی فقط پرستش و اطاعت و تمکین از رژیم الهی و قانون خدا و نظام توحیدی، و شرک در عبادت و اطاعت یعنی اطاعت از رژیم های جاهلی و قوانین اختراعی بشر و نظام شرک و شخص یا وطن یا قبیله یا حزب و پرستش آن ها.
امام زمان یعنی رهبر رژیم الهی و حزب خدا و حکومت حق یعنی رژیمی که نظام و آیین و مقرراتش همه از جانب خدا تعیین شده است نه از سوی رژیم استبدادی و نه انقلابی و نه دموکراسی (حکومت مردم بر مردم) و نه و نه و نه و…، بلکه رژیم خدایی خالصی که همه باید از آن اطاعت کنند و خدا را به اطاعت از آن بپرستند و وظیفۀ عبودیت خود را انجام دهند؛ رژیمی که از باطن و وجدان هر کس بر او مأمور می گذارد و وی را به رعایت عدالت و قانون وادار می کند.
اطاعت از این رژیم و تمکین و تسلیم و خضوع در برابر آن که خضوع در برابر خدا و قانون خداست، یک چهرۀ توحید عبادت است که تمام اطاعت ها در اجتماع موحدان باید در اطاعت از این نظام تمرکز پیداکند تا معنی «ان هذه امتکم امة واحدة و أنا ربکم فاعبدون» (انبیاء/٩٢) تحقق یابد و از این جهت است که هر کس امام زمان و رژیمی را که او رهبری می کند و حکومت الهی او را نشناسد و بمیرد، به مردن جاهلیت مرده است و در ردیف مشرکان عصر جاهلیت و آن هایی که رژیم های دیگر را پذیرفته و اطاعت می کنند، قرار خواهد گرفت.
پس این روایت متضمن یک حقیقت بزرگ توحیدی، و بیان کنندۀ حدود و توسعۀ قلمرو توحید در عبادت، و تفسیر آیاتی چون «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت» (النحل: ٣٦) است که عبادت خدا و پرستش او را در این چهره و بعد و اجتناب از اطاعت طاغوت را در شناختن رژیم و نظام سیاسی و اجتماعی الهی و طرد رژیم های دیگر و شناختن رهبر نظام توحیدی و مخالفت با رهبران نظامات شرکی و جاهفإذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فإنما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک باللهت نواب خاص و ولاتی که در عصر حضور امام معین می شده اند و نواب عام امام، یعنی فقها و مجتهدین جامع الشرایط که در عصر غیبت امام(ع) واجب الاطاعه بوده و تابش و شعاع ولایت مطلقه و حکومت الهیه هستند، معلوم می شود و با توجه به این نکته ارزنده توحیدی، معنی حدیث شریف « فإذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فإنما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله» (الکافی: ٦٧/١) و نیز معنی بعضی از اخبار که در آن «و لایشرک بعبادة ربه أحدا» (کهف /١١٠) به شریک قرار ندادن کسی با امیرالمؤمنین(ع) در امر خلافت (قمی، ١٤٠٤، ٤٧/٢) و یا به عبارت شامل تر، شریک قرار ندادن دیگران در رهبری و زمام داری با رهبران مشخص و شناخته شده رژیم الهی یعنی ائمۀ اثنا عشر (علیهم السلام) (همان، ٢٢٠-٢٢٢).
١٠. تحقیقات گران قدر
این کتاب مشتمل بر برخی تحقیقات عمیق و کم نظیر هم هست که ارزش فوق العادۀ آن را گوش زد می کند. یکی از این تحقیقات تبیین معنای حقیقی «اله» است. با وجود آن که بسیاری از لغویین و متکلمان و مفسران می گویند اله به معنی مألوه و معبود است؛ هم چون کتاب که به معنای مکتوب است و در معنای لااله الاالله می گویند: هیچ معبودی نیست جز «الله»، مؤلف محترم با استقصا در موارد استعمال این واژه در قرآن کریم که این واژه اسم جنس است برای مطلق خالق و صاحب و مالک فواید عظیمی را که بر این بحث مترتب می شود نیز بازگو فرموده اند. ایشان ضمن یادکردی از فرقۀ وهابیه می نویسند:
«چنانکه از بعضی کتاب هایشان استفاده می شود توحید را به الوهیت و ربوبیت تقسیم کرده و الوهیت را به معبودیت و «اله» را به معبود، و توحید ربوبیت را به اعتقاد و ایمان به خداوند قادر عالم یکتا که بر همه ربوبیت دارد و صاحب همه است معنی می کنند و می گویند کلمۀ «توحید» (لااله الا الله) مفادش نفی تعدد معبود و اثبات توحید الوهیت و وحدت معبود است و نفی و اثبات آن به توحید ربوبیت ارتباط ندارد؛ چون مشرکان به طور عام یا مشرکان عرب، منکر توحید ربوبیت نبوده اند و لذا انبیا عموما و حضرت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) خصوصا به توحید الوهیت فرامی خواندند و به توحید ربوبیت به این دلیل که همه مردم به آن معترف بودند، دعوت نمی کردند… (همان، ٤٣)
و در ادامه در پاسخ به این اشتباه کاری مغرضانه می نویسند:
دعوت انبیا و به خصوص دعوت اسلام به توحید الوهیت به معنایی که اینان از آن برداشت می کنند، منحصر نیست و توحید ذات و ربوبیت و خالقیت و سایر شؤون کمالیه الهیه را نیز در بر می گیرد و بلکه دعوت به این حقایق توحیدی اساس و زیربنا و اصل است و شناخت این حقایق است که موجب کمال روح انسان و توجه او به تمرکز دادن عبادت و قصد و نیت خود در وجود جامع این کمالات و تقرب جستن به او و حصر پرستش در او می شود. معبودیت و الوهیت به معنایی که آنان گفته اند، عنوانی است که از اعمال خالص شخص عابد در برابر آنچه معبود خود قرار داده، تحقق می یابد و توحید آن هم به ترک عبادت غیر او حاصل می شود و چنان که می بینیم، این بیشتر با عمل شخص عابد رابطه دارد. اگر این عمل باشد، هست و اگر نباشد، نیست. و این چیزی نیست که کلمۀ توحید با آن محتوای عظیم، در آن خلاصه شود و نفی یا اثبات آن با اعلام و اخبار محقق گردد. و اگر گفته شود که غرض، عقیده به توحید الوهیت است و اینکه غیر از «الله» هیچکس مستحق پرستش و الوهیت نیست، پاسخ این است که البته این حق است و غیر از «الله» کسی استحقاق پرستش و عبادت ندارد اما هر کاری پرستش نیست و هر عبادتی شرک در عبادت، به معنای متبادر از شرک در عبادت، نیست. نهایت خضوع بلکه مطلق خضوع و احترام و اطاعت و فرمانبری از غیر خدا با اعتقاد به الوهیت و خدایی او یا اعتقاد به حلول خدا و عقاید باطل دیگر از این قبیل، شرک در عبادت است و بدون انحراف فکری مشرکانه، حتی نهایت خضوع نیز شرک نیست و سر اینکه سجده و بعضی اعمال دیگر در برابر بت و اشیاء دیگر شرک و منافی توحید به حساب می آید این است که اماره و نشانۀ اعتقادات مشرکانه است؛ به کلام دیگر، چون عملی است که از عقاید ناشی می شود، هم شرک عملی و هم حاکی از شرک فکری است. در غیر این صورت اگر سجده که نهایت خضوع است شرک باشد، در سجدۀ ملائکه به آدم یا سجدۀ برادران یوسف به او، به آن امر نمی شد و برادران یوسف آن را انجام نمی دادند و لذا استلام حجرالاسود و طواف خانۀ کعبه و سعی بین صفا و مروه چون ناشی از فکر موحدانه و امتثال امر الهی است اگرچه احترام و تعظیم آنهاست و نیز دعا در این مواقف، پرستش این اشیاء و این مواقف نیست؛ هرچند اگر ناشی از اندیشۀ غیرتوحیدی باشد کفر و شرک محسوب می شود. (همان، ٤٣ و ٤٤)
و در ادامه نیز می نویسد:
«اله» به معنای معبود نیست بلکه اسم جنس است برای مطلق خالق و صاحب و مالک و مطاع و رازق و محیی و ممیت و سرانجام کسی که دارای شؤون غیرمحدود ربوبیت مطلق است، بدون این که تعدد یا تفرد در آن مورد نظر باشد. به عبارت دیگر، مسمای این کلمه ذات متصف به این صفات عالی و کمالی است و جز به او به هیچکس دیگر صحت اطلاق ندارد. و منافاتی هم ندارد با اینکه «آلهه» جمع این کلمه باشد، چون گفتیم تعدد یا تفرد در مسمای «اله» ملاحظه نشده است، چنانکه منافات ندارد با اینکه مشرکان آن را به غیر «الله» نیز اطلاق کنند، چون آنان به زعم خود آنچه را «اله» می خوانند، از مصادیق مسمای «اله» می دانند و قرآن مجید هم که آنها را رد می کند، در تطبیق مفهوم بر مصداق رد می فرماید. (همان، ٤٧) آن گاه در پایان آیاتی که در آن ها کلمۀ اله به معنای خدا به کار رفته است و نه معبود، آمده است. هم چون آیۀ «وماکان معه من إله» (المؤمنون: ٩١)، «لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا» (الانبیاء: ٢٢)، «لو کان هولاء آلهه» (الانبیاء: ٩٩)، «أم لهم آلهه» (الانبیاء: ٤٣)، «و لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه و ما من إله ألا إله واحد» (المائده: ٧٣) و آیات دیگر.
نتایج:
١. آشنایی اجمالی با فقیه عالی قدر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی و تألیفات صدگانۀ ایشان.
٢. آشنایی با مباحث الهیات به معنای اعم در نهج البلاغه.
٣. تبیین جایگاه والای نهج البلاغه در تفسیر و توضیح معارف توحیدی.
٤. بیان راه صحیح تقریب و اتحاد امت اسلامی.
٥. تبیین رابطۀ خداشناسی و حکومت عادله از دیدگاه نهج البلاغه.
منابع:
– ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، ١٤٠٤ ه. ق.
– حسینی دشتی، سید مصطفی؛ معارف و معاریف؛ تهران: مؤسسه فرهنگی آرایه، ١٣٧٩ ه. ش.
– صافی گلپایگانی، لطف الله؛ الهیات در نهج البلاغه؛ قم: بوستان کتاب، ١٣٨٦ ه. ش.
– ——-، شهید آگاه؛ مشهد: مؤسسۀ نشر و تبلیغ، ١٣٦٦ ه. ش.
– ——-، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر؛ قم: مکتبه المرجع الدینی آیه الله العظمی الصافی الگلپایگانی، ١٤٢٨ ه. ق.
– صافی گلپایگانی، محمد جواد؛ دیوان اشعار؛ قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، ١٣٩١ ه. ش.
– قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم؛ تفسیر قمی؛ قم: مؤسسه دارالکتاب، ١٤٠٤ ه. ق.
– کشی، محمد بن عمرو؛ رجال الکشی؛ مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی، ١٣٤٨ه. ش.
– مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: مؤسسة الوفاء، ١٤٠٤ ه. ق.
– مطهری، مرتضی؛ علل گرایش به مادیگری؛ قم: جامعۀ مدرسین حوزه علمیۀ قم، دفتر انتشارات اسلامی، ١٣٥٧ ه. ش.
– مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الاختصاص؛ قم: انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، ١٤١٣ ه. ق.
پی نوشت ها:
[۱] این مقاله پژوهشی در کتاب «الهیات در نهج البلاغه» است که حضرت آیة الله صافی گلپایگانی به دعوت بنیاد نهج البلاغه تحریر کرده اند. در این مقاله پس از بیان شرح حال مختصری از مجاهدات این عالم ربانی به تبیین و معرفی کتاب فوق پرداخته ایم. لازم به ذکراست که این مقاله به لحاظ معظم له رسیده و تصحیحات نهایی ایشان نیز در آن اعمال گردیده است.
[۲] کتاب حوادث تاریخی هفت سال پیش از انقراض حکومت پهلوی چاپ ولی بلافاصله از سوی ساواک توقیف گردید و پس از پیروزی انقلاب، از توقیف درآمد. چاپ های اخیر کتاب با عنوان «رمضان در تاریخ» روانه ی بازار شده است.
[۳] کتاب «مع الخطیب فی خطوطه العریضه»
[۴] چاپ سوم کتاب گرچه فاقد برخی اغلاط چاپ های پیشین است، اما تصرفاتی در عناوین و فصول و برخی عبارات به عنوان ویرایش به عمل آورده است که معلوم نیست تا چه حد رضایت و خوشنودی مؤلف محترم را فراهم آورده باشد. به عقیده ی ما بهتر است ناشرین محترم عین دستخط مؤلفان فرهیخته و والامقام را چاپ کرده و از دخل و تصرف در آن خودداری نمایند.
[۵] مولی بن معمر، غلام خاص امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) مکنی به ابوالشعثاء و ابوهمدان که امیرمؤمنان او را قنبر نام نهادند. در کوفه زندگی می کرد و از سالهای قبل، حضرت را به حقانیت می شناخت. از سابقین در ولایت و معرفت آن حضرت و وفاداران و مطیعان همیشگی امر مولای خود بود. امام نیز در کارهای مختلف به او فرمان می دادند و در مواقع حساس او را می طلبیدند و مأمور کلما رایت الأمر أمرا منکرا أوقدت ناری و دعوت قنبرایت می کند که امیرمؤمنان این بیت را می خواندند و در آن از قنبر یاد می فرمودند: لما رایت الأمر أمرا منکرا أوقدت ناری و دعوت قنبرا یعنی: هرگاه کاری سخت و ناخوشایند پیش می آمد، آتشم را می افروختم و «قنبر» را فرا می خواندم. اینکه او را غلام امیرمؤمنان علیه السلام دانسته اند، به خوبی نشان میدهد که او به آن حضرت نزدیک بوده است. در نهایت در سن ٩٠ سالگی و در سال ٧٥ هجری به دست حجاج بن یوسف ثقفی، به جرم محبت امیرمؤمنان، پس از سخنانی شجاعانه، به شهادت می رسد و سر از پیکرش جدا می شود؛ همان گونه که امیرمؤمنان پیش بینی فرموده بودند. از برخی فرزندان و نسل قنبر، در تاریخ به عنوان محدث و صاحب تألیف و یاران و ملازمان ائمه ی معصومین نام برده شده است. (بحارالانوار، ٤٢/١٢٦، رجال الکشی، ٧٢، الاختصاص، ٧٤، معارف و معاریف، ٨/٣٧٥)
[۶] این کتاب که به زبان عربی نگارش یافته نقدی است بر«الخطوط العریضۀ» اثر مغرضانه ی محب الدین خطیب علیه شیعه. از جمله موضوعات مورد بحث در کتاب عبارت است از: تأویل و تفسیر آیات قرآن نزد شیعه، دوری قرآن از تحریف، شرق شناسانی که به دعوت استعمار پرداختند، دروغ هایی که به شیعه نسبت داده شده است، ایمان به ظهور مهدی (عج)، عقیده شیعه درخصوص بازگشت به جهان دیگر، منزلت پیامبر(ص) و امامان(ع) در نزد شیعه و بحثی در حرکت بابیت و بهاییت.
[۷] این کتاب که به تصدیق اهل نظر دارای مطالبی عالی است و مکرر چاپ شده، در اثبات حقانیت مذهب شیعه از طریق روایات اهل سنت، کتابی مفید و اثرگذار است.
[۸] این کتاب، تقریبا ادامه ی کتاب «مع الخطیب» است. چون برخی از علمای اهل تسنن پیرامون آن سخنانی نوشته بودند، این کتاب جوابی به آن و تکمله ی بحث است.
ثبت دیدگاه