قاسم یکی از فرزندان امام حسن مجتبی است که در کربلا به شهادت رسید. این پژوهش چگونگی مبارزه و شهادت آن حضرت را در منابع کهن بررسی کرده و به این نتیجه دست یافته که او دومین پسر شهید امام حسن در کربلا است. وی از نظر سنی کوچک بوه و نوجوان توصیف شده است. قاسم برای مبارزه با دشمن از امام حسین اجازه خواست ولی امام نخست امتناع ورزید تا با اصرار وی مواجه شد و سرانجام اجازه داد. او در میدان نبرد توسط عمر بن سعد اَزدی به شهادت رسید. درباره آن حضرت برخی گزارش های بی سند نیز شهرت یافته است
مقدمه
یکی از فرزندان امام حسن مجتبی که در کربلا حضور داشت و در رکاب سیدالشهدا به شهادت رسید، قاسم بود. حضرت قاسم با این که سِن کمی داشت و به احتمال زیاد به حد بلوغ نرسیده بود، اما شجاعانه از عمویش امام حسین حمایت کرده و در برابر دشمن مبارزه نمود. گزارشگران واقعه عاشورا صحنه نبرد و چگونگی شهادت او را به روشنی روایت کرده اند؛ اما در عین حال، درباره قاسم برخی گزارش های بی سند نیز در منابع متأخر راه یافته است.
شناخت درست از شخصیت شهیدان کربلا و چگونگی مبارزه و شهادت آنان، ضرورت مراجعه به منابع معتبر تاریخی را ایجاب می کند تا گزارش های مستند از نقل های بی سند بازشناخته شود و پیروان و مُحبان سیدالشهدا در آشنایی با شهیدان کربلا و چگونگی قیام عاشورا از گرفتار آمدن در تحریفات و نقل های بی سند، مصون بمانند. این ضرورت، درباره حضرت قاسم نیز ایجاب می کند تا چگونگی شهادت او در منابع اولیه بررسی و مطالعه شود.
بر این اساس، تحقیق حاضر می کشود درباره حضرت قاسم و صحنه مبارزه و شهادت او در منابع پیش از قرن هفتم به بررسی و مطالعه پرداخته و گزارش مستند ارائه نماید.
این پژوهش با رویکرد تاریخی به مسأله نگریسته و با استفاده از اسناد تاریخی به توصیف و تحلیل موضوع می پردازد.
معرفی حضرت قاسم(ع)
حضرت قاسم دومین پسر امام حسن مجتبی است که در کربلا به شهادت رسید. به غیر از قاسم دو پسر دیگر امام حسن نیز در روز عاشورا شهید شده اند؛ یکی به نام ابوبکر بن الحسن که از قاسم بزرگ تر بود (فُضیل بن زبیر، ۱۴۰۶: ۱۵۰؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵ / ۴۶۸) و حدود ۳۵ سال سن داشت (ابن فُندق، ۱۳۸۵: ۱/ ۴۰۰) و دیگری عبدالله نام داشت و از قاسم کوچک تر بود و در لحظه آخر که عمویش سیدالشهدا در میدان جنگ تنها مانده بود، به دفاع از او پرداخت و به شهادت رسید (فُضیل بن زبیر، ۱۴۰۶: ۱۵۰؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵ / ۴۶۸؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲ / ۱۱۰).
اما سن حضرت قاسم به طور دقیق معلوم نیست. برخی گفتند او به حد بلوغ نرسیده بود (خوارزمی، ۱۳۸۱: ۲ / ۳۱)، و برخی سن او را ۱۶ سال ذکر کردند (ابن فُندق، ۱۳۸۵: ۱/ ۴۰۱). بیشتر کسانی که شهادت آن حضرت را گزارش داده اند، از او تعبیر به «غلام» کرده اند: «خَرَجَ غُلامٌ کَاَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ» (ابن سعد، ۱۴۱۴: ۱ / ۴۷۱؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵ / ۴۴۷؛ اصفهانی، ۱۴۱۹: ۹۳؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲ / ۱۰۷؛ خوارزمی، ۱۳۸۱: ۲ / ۳۱). این نشان می دهد که او نوجوان بوده است و همچنین آن جناب چهره بسیار زیبا داشته چنان که به پارۀ ماه تشبیه شده است. مادر قاسم ام ولد بود (فُضیل بن زبیر، ۱۴۰۶: ۱۵۰؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵ / ۴۶۸) و نرجس نام داشت (ابن فندق، ۱۳۸۵: ۱/ ۳۴۲).
اجازه خواستن قاسم (ع) برای نبرد
برخی نقل کردند که بعد از شهادت جمعی از جوانان اهل بیت، قاسم نزد امام حسین آمد و از او اجازه خواست تا به میدان جنگ رفته و در برابر دشمن مبارزه کند. امام حسین او را در آغوش گرفت و هر دو گریستند؛ اما حسین از اجازه دادن به قاسم خود داری می کرد که شاید به خاطر خُردسال بودن او بوده است. قاسم همچنان اصرار می ورزید و دست و پای عمو را می بوسید تا امام به او اجازه داد و او در حالی که اشک به صورتش جاری بود، به سوی میدان رفت (خوارزمی، ۱۳۸۱: ۲ / ۳۱).
حضرت قاسم در هنگام رفتن به میدان نبرد، چنین رجز می خواند:
إِن تُنْکرُونِی فَأَنَا فَرْعُ الْحَسَنِ
سِبْطُ النبِیِّ الْمصْطَفَی الْمُؤْتَمَنِ
هَذَا الْحُسَیْنُ کالْأَسِیرِ الْمُرْتَهَنِ
بَیْنَ أُنَاسٍ لاَ سُقُوا صَوْبَ الْمَزَنِ
اگر مرا نمی شناسید، من فرزند حسنم؛ او که نوۀ پیامبر برگزیده و مورد اعتماد بود.
این حسین است همانند اسیر و گروگان، در دست مردمی که باران رحمت بر آن ها نبارد!
صحنه ورود قاسم(ع) به میدان نبرد
ابی مخنف از حمید بن مسلم صحنه مبارزه حضرت قاسم را چنین گزارش می کند که او وارد میدان جنگ شد در حالی که نوجوانی بود صورتش مثل پارۀ ماه و شمشیری در دست داشت و پیراهنی پوشیده بود و نعلینی به پا داشت که بند یکی از آن ها بریده شده بود و دقیقا بند چپ بود. عمر بن سعد بن نُفیل اَزدی گفت: به خدا قسم الان به این نوجوان حمله می کنم و او را از پای در می آورم. حمید بن مسلم می گوید او را از این کار منع کردم و گفتم: سبحان اللّه از این تصمیم که گرفته ای دست بردار و بگذار کسانی هستند که این کار انجام دهند. او پاسخ داد: نه، به خدا قسم او را نابود می کنم. او حمله کرد و شمشیری بر سر مبارک قاسم زد و سر آن حضرت را شکافت (ابن سعد، ۱۴۱۴: ۱ / ۴۷۱؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵ / ۴۴۷؛ تمیمی مغربی، ۱۴۰۹: ۳ / ۱۷۹-۱۸۰؛ اصفهانی، ۱۴۱۹: ۹۳؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲ / ۱۰۷؛ طبرسی، ۱۳۹۰: ۲۴۷؛ خوارزمی، ۱۳۸۱: ۲ / ۳۱-۳۲).
چگونگی شهادت حضرت قاسم(ع)
حمید بن مسلم صحنه شهادت حضرت قاسم را چنین روایت می کند که وقتی شمشیر عمر بن سعد اَزدی بر فرق مبارک قاسم وارد شد، «فَوَقَعَ الْغُلاَمُ لِوَجْهِهِ وَ صَاحَ یَا عَمَّاهْ فجَلَّی الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کمَا یُجَلِّی الصَّقْر»، قاسم به صورت بر زمین افتاد و صدا زد عمو جان به فردیام برس! امام حسین وقتی که فریاد برادرزاده اش را شنید، مانند باز شکاری خود را بالای سر او رساند و مثل شیر غضبناک شمشیر کشید و به قاتل او حمله کرد، شمشیر به دست عمر بن سعد اَزدی فرو رفت و او چنان فریادی زد که همه لشکریان صدایش را شنیدند. «و حملت خیل لأهل الکوفه لیستنقذوا عمرا من حسین، فاستقبلت عمرا بصدورها، فحرکت حوافرها و جالت الخیل بفرسانها علیه، فوطئته حتی مات».
سواران سپاه کوفه حمله کردند تا او را از دست امام حسین نجات دهند؛ اما با سینه و سم اسب ها به استقبال عمر اَزدی رفته و او را زیر دست و پای اسبان لگدکوب کردند تا مُرد. «وَ انْجَلَتِ الْغَبَرَةُ، فَرَأَیْتُ الْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَائِماً عَلَی رَأْسِ الْغُلاَمِ وَ هُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلِهِ»، گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام حسین بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاشنۀ پا را به زمین می ساید و آخرین لحظات عمر خود را طی می کند.
امام حسین از این پیش آمد سخت ناراحت شد و فرمود: از رحمت خدا دور باد قومی که تو را کشتند و فردای قیامت جد تو دشمن آن ها خواهد بود. سپس فرمود: «عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَی عَمِّک أَنْ تَدْعُوَهُ فَلاَ یُجِیبُک أَوْ یُجِیبُک فَلاَ یَنْفَعُک، صَوْتٌ وَ اللَّهِ کثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ»، به خدا قسم چه سخت است بر عموی تو که او را به کمک بخوانی و او دعوت تو را اجابت نکند و یا اجابت کند اما به حالت سودی نداشته باشد. به خدا قسم این صدایی است که خون خواهان فراوان داشته اما یاورانش امروز کم شده اند. امام حسین قاسم را برداشت و به سینه گرفته با خود بُرد در حالی که پاهای قاسم به زمین کشیده می شد، تا در کنار بدن علی اکبر و سایر کشتگان اهل بیت گذاشت (ابن سعد، ۱۴۱۴: ۱ / ۴۷۱-۴۷۲؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵ / ۴۴۷-۴۴۸؛ تمیمی مغربی، ۱۴۰۹: ۳ / ۱۷۹-۱۸۰؛ اصفهانی، ۱۴۱۹: ۹۳؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲ / ۱۰۷-۱۰۸؛ طبرسی، ۱۳۹۰: ۲۴۷؛ خوارزمی، ۱۳۸۱: ۲ / ۳۱-۳۲؛ ابن شهرآشوب، بی تا: ۴ / ۱۰۶؛ ابن نمای حلی، ۱۴۰۶: ۶۹؛ ابن طاووس، ۱۳۸۳: ۱۵۴-۱۵۶).
امام حسین آن گاه خطاب به اهل بیتش فرمود: «صَبْراً یَا بَنِی عُمُومَتِی صَبْراً یَا أَهْلَ بَیْتِی لاَ رَأَیْتُمْ هوَاناً بَعْدَ هَذَا الْیَوْمِ أَبداً»، ای عموزادگان صبر پیشه کنید و ای خانواده ام آرام و شکیبا باشید. بعد از این روز، هرگز خواری نخواهید دید (ابن اعثم، ۱۴۱۱: ۵ / ۱۱۲؛ خوارزمی، ۱۳۸۱: ۲ / ۳۲).
نقدی بر چند گزارش دیگر
درباره چگونگی شهادت حضرت قاسم، برخی گزارش های دیگر بین مردم شهرت یافته است که از سند معتبر برخوردار نیستند. در اینجا به اختصار به بررسی و ارزیابی آن ها پرداخته می شود.
۱- جمله «اَحْلی من العسل»
امروزه این جمله معروف شده است که حضرت قاسم درباره چگونگی مرگ فرمود: «اَحْلی من العسل» یعنی مرگ در ذائقه من از عسل شیرین تر است. حسین بن حَمْدان خَصیبی جُنبلانی (م۳۳۴ق) روایت کرده است که در شب عاشورا وقتی سیدالشهدا اصحاب و یارانش را از شهادت آن ها خبر داد، حضرت قاسم از عمویش پرسید، آیا من نیز فردا کشته می شوم؟ امام حسین گفت: مرگ در نظرت چگونه است؟ قاسم عرض کرد: «اَحلی من العسل»، از عسل شیرین تر است، آن گاه امام حسین فرمود: آری که از عسل شیرین تر است و تو هم فردا کشته خواهی شد (خَصیبی، ۱۴۱۹: ۲۰۴).
این مطلب جز در کتاب هدایة الکبری اثر خَصیبی، در دیگر منابع متقدم روایت نشده است. اما خَصیبی از نظر علمای رجال به فساد مذهب متهم شده است (نجاشی، ۱۳۶۵: ۶۷؛ ابن غضائری، ۱۳۶۴: ۵۴؛ ابن داود حلی، ۱۳۴۲: ۴۴۴؛ علامه حلی، ۱۴۱۱: ۲۱۷). بنابراین گزارش او از اعتبار برخوردار نیست. در منابع دیگر تا سده یازدهم هجری گزارشی از این جملۀ منسوب به حضرت قاسم، به چشم نمی خورد؛ اما بعد از قرن یازدهم در منابع متأخر راه یافته و افرادی مانند سید هاشم بحرانی در مدینة المعاجز (۴ / ۲۱۵)، شیخ عباس قمی در نفس المهموم (ص۲۰۸)، محمد تقی سپهر در ناسخ التواریخ (۲ / ۳۶۲) و دیگر مقتل نویسان آن را نقل کرده اند. بنابراین، تعبیر مشهور «اَحلی من العسل»، از نظر سند، ضعیف بوده و در منابع معتبر نقل نشده است.
۲- بدن قاسم (ع) زیر سم اسب ها
در برخی کتاب های متأخر روایت شده است که بدن حضرت قاسم زیر سم اسب ها پایمال شد؛ اما آنچه در منابع متقدم آمده این است که وقتی قاسم عمویش را صدا زد، امام حسین به سرعت خود را به قاسم رساند و قاتل او را که عمر بن سعد اَزدی بود، با شمشیر زد و دستش آویزان شد و او فریاد کشید. لشکر دشمن هجوم آوردند تا او را نجادت دهند ولی او زیر سم اسب ها شد (ابن سعد، ۱۴۱۴: ۱ / ۴۷۲-۴۷۱؛ بَلاذُری، ۱۴۱۷: ۳ / ۴۰۶؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵ / ۴۴۷-۴۴۸؛ تمیمی مغربی، ۱۴۰۹: ۳ / ۱۷۹ -۱۸۰؛ اصفهانی، ۱۴۱۹: ۹۳؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲ / ۱۰۸؛ طبرسی، ۱۳۹۰: ۲۴۷؛ خوارزمی، ۱۳۸۱: ۲ / ۳۲؛ ابن نمای حلی، ۱۴۰۶: ۶۹؛ ابن طاووس، ۱۳۸۳: ۱۵۴ -۱۵۶).
اما در منابع متأخر به اشتباه به حضرت قاسم نسبت داده شده که بدنش زیر سم اسب ها پایمال شده است، در حالی که بر اساس تمامی منابع متقدم، قاتل آن حضرت زیر دست و پای اسب ها شده است. آنچه موجب برداشت اشتباه شده است، این بخشی از گزارش است: «و حملت خیل لأهل الکوفه لیستنقذوا عمرا من حسین، فاستقبلت عمرا بصدورها، فحرکت حوافرها و جالت الخیل بفرسانها علیه، فوطئته حتی مات» (طبری، ۱۳۸۷: ۵ / ۴۴۷).
برخی محققان گفتند احتمال می رود این مطلب نخست در بحار الانوار تصحیف شده باشد؛ چون بعد از جمله «حتی مات» در عبارت بالا، جمله «لعنه الله» بوده که در قدیم به صورت «لع» می نوشتند؛ اما به جای آن به اشتباه واژه «غلام» نوشته شده است؛ یعنی به جای دشمن حضرت قاسم، گفته شده که آن نوجوان زیر سم اسب ها شد و سپس این سخن به دیگر کتاب ها راه یافته است.
۳- تعویذ و عروسی قاسم(ع)
یکی از داستان های بی سند که در مقتل های متأخر نقل شده است؛ اما در منابع معتبر سخنی از آن به میان نیامده، تعویذ حضرت قاسم و عروسی او است. این داستان در کتاب روضة الشهداء کاشفی و منتخب طریحی و سپس برخی دیگر کتاب های متأخر با طول و تفصیل گزارش شده است و در اینجا به طور مختصر به آن اشاره می شود: هنگامی که حضرت قاسم اجازه میدان خواست، امام حسین امتناع ورزید. قاسم اندوهناک سر بر زانو نهاد تا یادش آمد که پدرش امام حسن تعویذی را بر بازوی او بسته و گفته بود که هنگامی روبه رو شدن با غم و اندوه آن را گشوده و مطابق آن عمل نماید. قاسم تعویذ را باز کرد دید نوشته است، هنگامی که عمویت حسین را در کربلا در محاصره دشمن دیدی، دست از یاری اش بر ندار و هرچه تو را از مبارزه بازداشت تو اصرار کن. قاسم به محضر عمو رفت و تعویذ را به آن حضرت نشان داد. آن گاه امام حسین گفت برادرم حسن به من نیز وصیتی کرده بود، پس باید اول آن را انجام دهیم. داستان چنین ادامه می یابد که امام حسین لباس قیمتی بر تن قاسم کرد و قبای امام حسن بر دوش او نمود و عقد دخترش را به او بست و دستش را به دست قاسم سپرد (کاشفی، ۱۳۸۲: ۴۰۰-۴۰۲؛ طریحی، ۱۴۲۴: ۳۶۵-۳۶۷؛ ابن شدقم، ۱۴۱۸: ۲۱۶-۲۱۷؛ بحرانی، ۱۴۱۴: ۳ / ۳۷۱-۳۶۶).
این داستان افزون بر آن که سند معتبر ندارد و از زمان ملاحسین کاشفی مطرح شده است، از نظر محتوا نیز با شرایط روز عاشورا و صحنه جنگ و قتال سیدالشهدا ناسازگار است. بسیاری از علما درباره جعلی بودن آن سخن گفته اند (ر.ک: محدث نوری، ۱۳۱۹: ۶۴؛ قمی، ۱۳۹۰: ۱ / ۹۰۰-۹۰۱؛ مطهری، ۱۳۸۶: ۱۷ / ۷۷؛ قاضی طباطبایی، ۱۳۸۳: ۳۷۶-۳۷۹).
نتیجه
بررسی و مطالعۀ چگونگی شهادت حضرت قاسم در منابع اولیه نشان می دهد که او در کربلا حضور داشته و برای دفاع از عمویش سیدالشهدا شجاعانه مبارزه کرده است. سِن او دقیق معلوم نیست و بیشتر منابع از وی به «غلام» تعبیر کرده اند که نشان می دهد در سِن نوجوانی بوده است. مادر قاسم ام ولد بوده و برخی نامش را نرجس ذکر کرده اند.
مطابق برخی گزارش ها، قاسم برای نبرد از عمویش حسین اجازه می خواهد؛ اما سیدالشهدا از ورود او به میدان جنگ استقبال نمی کند تا این که سرانجام با اصرار حضرت قاسم، امام حسین به وی اجازه می دهد و او وارد نبرد می شود و سرانجام توسط عمر بن سعد اَزدی به شهادت می رسد.
سه گزارشی که درباره حضرت قاسم امروزه بین مردم شهرت یافته است، بررسی شد و این نتیجه به دست آمد که:
۱- جمله «اَحلی من العسل» اگرچه به قاسم منسوب است ولی از سند معتبر برخوردار نیست؛
۲- مسأله زیر سم اسب شدن بدن قاسم، به احتمال زیاد در اثر برداشت اشتباه از متن گزارش های اولیه که درباره قاتل قاسم بوده، به وی نسبت داده شده است؛
۳- تعویذی را که گفته می شود امام حسن در بازوی قاسم کرده و سفارش نموده بود تا عمویش حسین را یاری کند، سند ندارد و جزء داستان ساختگی عروسی حضرت قاسم است.
منابع
ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، (۱۴۱۱ق)، الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الاضواء.
ابن داود حلی، حسن بن علی، (۱۳۴۲ش)، الرجال، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول.
ابن سعد، محمد، (۱۴۱۴ق)، الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة)، تحقیق: محمد بن صامل السلمی، طایف: مکتبة الصدیق، چاپ اول.
ابن شدقم حسینی مدنی، ضامن، (۱۴۱۸ق)، تحفة لب اللباب فی ذکر نسب السادة الانجاب، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، چاپ اول.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی، (بی تا)، المناقب (یا مناقب آل ابی طالب)، تصحیح: هاشم رسولی و محمد حسین آشتیانی، قم: انتشارات علامه.
ابن طاووس، سید علی بن موسی، (۱۳۸۳ش)، لهوف (سوگنامه سالار شهیدان)، ترجمه: علیرضا رجالی تهرانی، قم: انتشارات نبوغ، چاپ ششم.
ابن غضائری، احمد بن حسین، (۱۳۶۴ش)، الرجال، تحقیق: محمد رضا حسینی، قم: دار الحدیث، چاپ اول.
ابن فندُق بیهقی، علی بن زید، (۱۳۸۵ش)، لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب، مقدمه: شهاب الدین مرعشی، تحقیق: مهدی رجایی، قم: کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ دوم.
ابن نمای حلی، جعفر بن محمد، (۱۴۰۶ق)، مُثیر الاحزان، قم: مدرسه امام مهدی.
اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، (۱۴۱۹ق)، مقاتل الطالبیین، تحقیق و شرح: احمد صقر، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات،.
بحرانی، سید هاشم، (۱۴۱۴ق)، مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر و دلائل الحج علی البشر، تصحیح: عزت الله مولائی نیا و عبادالله طهرانی، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیة، چاپ اول.
بَلاذُری، احمد بن یحیی، (۱۴۱۷ق)، جمل من أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دار الفکر.
تمیمی مغربی، قاضی نعمان بن محمد، (۱۴۰۹ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، تحقیق: محمد حسینی جلالی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
جزائری، سید نعمت الله، (۱۴۲۷ق)، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الاطهار، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
خَصیبی جُنبلانی، حسین بن حمدان، (۱۴۱۹ ق)، الهدایة الکبری، بیروت: مؤسسة البلاغ.
خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم،(۱۳۸۱ش)، مقتل الحسین، تحقیق: محمد سماوی، قم: انوار الهدی.
سپهر، محمد تقی، (۱۴۲۷ق)، ناسخ التواریخ، ترجمه به عربی: سید علی جمال اشرف، قم: مدین.
طبرسی، فضل بن حسن، (۱۳۹۰ق)، إعلام الوری بأعلام الهدی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم.
طبری، محمد بن جریر، (۱۳۸۷ق)، تاریخ الطبری (تاریخ الأمم والملوک)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث، چاپ دوم.
طریحی، فخر الدین بن محمد، (۱۴۲۴ق)، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب المشتهر بالفخری، تحقیق: علی نضال، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
علامه حلی، حسن بن یوسف، (۱۴۱۱ ق)، رجال العلامة الحلی، تصحیح: محمد صادق بحرالعلوم، نجف: دار الذخائر، چاپ دوم.
فُضیل بن زُبیر اسدی کوفی، (۱۴۰۶ق)، تسمیة من قُتل مع الحسین، تحقیق: محمدرضا حسینی جلالی، قم: مؤسسه آل البیت.
قاضی طباطبایی، سید محمد علی، (۱۳۸۳ش)، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
قمی، شیخ عباس، (۱۳۹۰ش)، منتهی الآمال، تهران: مبین اندیشه.
کاشفی، ملا حسین، (۱۳۸۲ش)، روضة الشهداء، تصحیح: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم: دفتر نشر نوید اسلام.
گروهی از تاریخ پژوهان، (۱۳۹۵ش)، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء، زیر نظر مهدی پیشوایی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
مجلسی، محمد باقر، (۱۳۸۹ش)، محن الأبرار (مقتل علامه مجلسی)، ترجمه: حسن هشترودی تبریزی، تحقیق: علی اکبر رنجبران تهرانی، تهران: آرام دل.
مجلسی، محمد باقر، (۱۴۰۳ق)، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
محدث نوری طبرسی، حسین بن محمد تقی، (۱۳۱۹ ق)، لؤلؤ و مرجان، نسخه خطی مجلس شورای ملی، فهرست شده: ۴۱۶۹، شماره ثبت ۶۴۴۹۰.
محمدی ری شهری، محمد، (۱۳۸۸ش)، دانشنامه امام حسین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، همکاران: سید محمود طباطبایی نژاد، سید روح الله سیدطبایی، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ دوم.
مطهری، مرتضی، (۱۳۸۶ش)، مجموعه آثار (حماسه حسینی)، ج۱۷، تهران: صدرا، چاپ دهم.
مفید، محمد بن نعمان، (۱۴۱۳ق)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید.
نجاشی، احمد بن علی، (۱۳۶۵ش)، رجال النجاشی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ ششم.
ثبت دیدگاه