رهبری سیاسی، به عنوان قوه عاقله تصمیم گیری کشور، سیاست های خاصی را مدنظر دارد که مهم ترین آنها، دفاع نظامی در برابر تهاجم خارجی و حفظ یکپارچگی سرزمین ملی است. پاسخ سؤال مذکور (از نظر این نوشتار ) به رهبری سیاسی ایران، در دو مقطع، باز می گردد. رهبری سیاسی ایران در قطع جنگ تحمیلی، با تأکید بر ارزش های دینی و تکیه بر قدرت ملی و مذهبی (بدون چشم داشت به حمایت خارجی) و با تقویت روحیه مردم و قوای مسلح و. ..، توانست مشکلات و نارسایی های موجود و کمبود های فراوان مادی را مرتفع کند و با بهره گیری از شورای انقلابی و بسیج مردمی، با تجربه پیروزی انقلاب اسلامی، پس از دویست سال هویت واقعی ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی کند. این نوشتار برای محک زدن فرضیه خود، ابتدا بحثی نظری، در مورد نقش رهبری سیاسی در سرنوشت جنگ ها ارائه داده و سپس به چگونگی انطباق آن با شرایط ایران، در ابتدا و انتهای دوران نبردهایش پرداخته است.
مقدمه
سال های جنگ ایران و عراق، دوران سرنوشت ساز تاریخ معاصر ایران محسوب می شود. این جنگ و نحوه پایان آن، روند هزیمت و خود باختگی ملی در برابر بیگانه که پس از شکست های ایران از روسیه و انگلیس در زمان قاجار به وجود آمده بود را تغییر داد و فصل جدیدی را به تاریخ ایران افزود. با توجه به نتایج حاصله از جنگ های مهم زمان قاجار (یعنی جنگ با روس و انگلیس) و جنگ با عراق، این سؤال مطرح می شود که مردم ایران در نبرد با عراق که از حمایت های فراوان خارجی و موقعیتی بهتر در برابر ایران بعد از انقلاب برخوردار بود، چگونه توانستند سرنوشت جنگ را به گونه ای رقم بزنند که دولت عراق بر خلاف همه دعاوی اولیه خود، مبنی بر تصرف اروندرود و جدایی خوزستان از ایران، به نقطه عزیمت خود (یعنی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر) بازگشت و سرانجام برخلاف جنگ های زمان قاجار، این بار تمامیت ارضی ایران، در یک جنگ نابرابر حفظ شد؟
رهبری سیاسی، به عنوان قوه عاقله تصمیم گیری کشور، سیاست های خاصی را مدنظر دارد که مهم ترین آنها، دفاع نظامی در برابر تهاجم خارجی و حفظ یکپارچگی سرزمین ملی است. پاسخ سؤال مذکور (از نظر این نوشتار) به رهبری سیاسی ایران، در دو مقطع، باز می گردد. رهبری سیاسی ایران در قطع جنگ تحمیلی، با تأکید بر ارزش های دینی و تکیه بر قدرت ملی و مذهبی (بدون چشم داشت به حمایت خارجی) و با تقویت روحیه مردم و قوای مسلح و. ..، توانست مشکلات و نارسایی های موجود و کمبود های فراوان مادی را مرتفع کند و با بهره گیری از شورای انقلابی و بسیج مردمی، با تجربه پیروزی انقلاب اسلامی، پس از دویست سال هویت واقعی ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی کند. این نوشتار برای محک زدن فرضیه خود، ابتدا بحثی نظری، در مورد نقش رهبری سیاسی در سرنوشت جنگ ها ارائه داده و سپس به چگونگی انطباق آن با شرایط ایران، در ابتدا و انتهای دوران نبردهایش پرداخته است.
تأثیر رهبری سیاسی در پیروزی ها و شکست ها
رهبری سیاسی، چه در یک فرد خاص عینیت یافته باشد و یا گروهی این نقش را عهده دار باشند، از عوامل بسیار مهم شکست یا پیروزی محسوب می شود. با نگاهی به تاریخ نظامی جهان، می توان این مسئله را به روشنی دریافت. جنگ، رابطه نزدیکی با سیاست و در نتیجه، با رهبری سیاسی دارد؛ به طوری که برخی محققان معتقدند که جنگ، ادامه سیاست است، البته با ابزاری دیگر. (باقری کبورق، ۱۳۷۵: ۲۰) اگر همه مؤلفه های مادی دفاع از کشور موجود باشد، ولی رهبری ضعیف، هوسران وخودکامه به کشورحکم براند، امکان اینکه حکومت بدون امتیاز دادن به بیگانه، بتواند روی پای خود بایستد، بعید به نظر می رسد. سون تزو یکی از اندیشمندان چینی، معتقد است حاکم کاخ نشین و ناآگاه به مسائل سیاسی نظامی، معمولاً لشگریان خود را به دشمن وامی گذارد و اگر سردارانی لایق هم داشته باشد، از طریق صدور فرامین غیرعاقلانه، دست و پای آنها را بسته و اجازه نمی دهد آنها لیاقت و کاردانی خود را به نمایش بگذارند. (همان: ۲۳۱)
وجود یک رهبری سیاسی خردمند، شجاع، دوراندیش و مردم دوست، می تواند خلأ بسیاری از کمبودها را جبران کند. در جنگ احتمالی دو واحد سیاسی، دستگاه رهبری سیاسی هرطرف، برای پیروزی در جنگ و یا ناکام گذاشتن طرف مقابل، از دستیابی به اهدافش، با چهار متغیر اساسی روبه رو خواهد بود که با به کارگیری صحیح آنها، می تواند به اهداف خود نائل شود. اولین متغیر مؤثر در دفاع، ایدئولوژی است که در جوامع دارای فرهنگ های مختلف، می تواند صورت های متفاوتی داشته باشد.گاهی ممکن است ایدئولوژی در قالب ناسیونالیسم ظاهر شود و گاهی برای جامعه ای خاص، بحث نژادگرایی مطرح است و گاهی نیز در قالب آرمان خواهی متکی بر ادیان آسمانی، متبلور می شود. با وجود رهبری سیاسی مؤثر و مقتدر، ایدئولوژی در هر شکل، می تواند توده ها را به حرکت درآورد و مسائل به ظاهر ناممکن را ممکن سازد. البته قدرت ایدئولوژی مبتنی بر دین به ویژه دین اسلام بسیار قوی تر است.
تکیه بر ایدئولوژی حرکت ساز، الزاماً توجه به عموم جامعه را در پی خواهد داشت. به عبارت دیگر، اعلام دفاع عمومی با تکیه بر ایدئولوژی، دومین متغیر مهم است. در جنگ های مردمی، این فرایند از حالت حرفه ای و کلاسیک خارج شده و جنبه عمومی پیدا می کند که اکثریت مردم به انحاء مختلف در آن شرکت دارند. از دو متغیر مذکور، راهکار سومی نیز حاصل می شود. از آنجا که ایدئولوژی در روان ملتی با فرهنگ و تاریخ خاص شکل می گیرد، خود به خود ضدبیگانه است و رهبران نیز معتقدند که دیگران نه می خواهند و نه می توانند منادی این عقیده باشند. ازاین رو هرگونه اتکا به بیگانه، نقض غرض خواهد بود.
سرانجام در کنار عوامل سه گانه مذکور و مبارزه در جبهه نظامی، جنگ دیپلماتیک هم باید در صحنه سیاسی در جریان باشد؛ زیرا اگر تحرکات سیاسی طرف مقابل نادیده گرفته شود، چه بسا نتایج مثبت دیگر متغیرها نیز بی اثر شود. از این جهت به موازات دفاع نظامی، دفاع سیاسی هم باید مدنظر قرار گیرد. عوامل مذکور که توس دستگاه رهبری سیاسی به کار گرفته می شود، باید در اعمال و رفتار خود رهبر و یا رهبران نیز نمود عینی داشته باشد؛ زیرا رفتارهای کلی و جزئی دستگاه رهبری بر نیروهای مسلح اثر مستقیم دارد. (gary, 2008: 5) اصول صحیح جنگ، توسط رهبری خردمند قابل پیاده شدن است و اگر شرایط به نحوی باشد که نیروی منظم کشور نتواند از عهده دفاع برآید، این رهبری سیاسی است که باید با اتکا به مردم، نوع دیگری از جنگ را سازماندهی کند. جنگی که به «جنگ مردمی» معروف است و در آن، برابری نیروها و تجهیزات، مدنظر نیست. (کرمی، ۱۳۷۷: ۵۵) اکنون با توجه به مباحث مذکور، نگاهی اجمالی به رهبری سیاسی ایران، در جنگ های زمان قاجار و سپس جنگ ایران و عراق خواهیم داشت.
جنگ های تحمیلی روسیه به ایران و دستگاه رهبری ایران
سیاست بین الملل، در قرون ۱۹ ۱۸، بر محور اندیشه امپریالیسم درجریان بود و در این میان، ایران نیز به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی، مورد توجه قدرت های استعماری قرار گرفت. بهانه هجوم روسیه به ایران، در سال ۱۲۱۸ هجری قمری، ظاهراً بر سر گرجستان بود. سرزمینی که از زمان هخامنشیان جزئی از ایران محسوب می شد و امیران این ناحیه، حتی در زمان صفویه، تاج شاهی را از دست شاهان ایران دریافت می کردند. (وقایع نگار، ۱۳۷۴، ۲۸) پس از ضعف دولت صفویه وکمرنگ شدن اقتدار ایران در این ناحیه، حرکت آقامحمدخان قاجار، آخرین تکاپو برای حفظ حدود و ثغور ایران محسوب می شود؛ زیرا پس از آن روندی شروع شد که سرزمین وسیع ایران، مانند برفی در مقابل آفتاب، ذوب شد و تا آخر قاجاریه، تقریباً به شکل فعلی تثبیت شد. پس از کشته شدن آقامحمدخان، تجاوزات روسیه که گفته می شود براساس وصیت نامه (پطر کبیر) صورت گرفت شدت یافت و الکساندر پاویچ امپراتور روسیه، یکی از سرداران خود به نام سیسیانوف را مأمور تصرف گرجستان و نواحی شمال رود ارس کرد.
راهکار دفاعی ایران در جنگ با روسیه
دستگاه رهبری ایران، در این مقطع از هرمی تشکیل می شد که شاه در رأس آن و پس از او صدراعظم، ولیعهد و دیگر درباریان قرارداشتند. همه درباریان و حتی صدراعظم، خود را چاکران شاه می دانستند. از این رو، رهبری ایران در جنگ با روسیه و همچنین در جنگ با انگلیس، از به کارگیری متغیرهای مؤثر در دفاع که پیشتر به آن اشاره شد، ناتوان بود. هرچند که از لحاظ تجهیزات و نیروها، اختلاف فاحشی بین هر دو طرف وجود نداشت و در بعضی موارد (خصوصاً در جنگ با انگلیس) از لحاظ تجهیزات و نفرات، ایران برتری داشت؛ دستگاه رهبری ایران نتوانست از موقعیت برتر ایدئولوژی مذهبی و ظرفیت اعلام جهاد توسط علما علیه روس ها استفاده کند. با بررسی عدم تحقق تکیه بر ایدئولوژی دینی (که زمینه آن نیز فراهم بود)، در می یابیم که دستگاه رهبری ایران در به کارگیری ایدئولوژی های رقیب نیز ناتوان بوده است. چنان که پیشتر گفته شد، اصول و متغیر های یاد شده با هم ارتباط منطقی دارند. ازاین رو، وقتی ایدئولوژی مؤثر و تحرک انگیز به کار گرفته نشد، دفاع نیز عمومیت نیافت. در نتیجه، بسیج عمومی به جز مقاطع خاص که از آن نیز استفاده نشد شکل نگرفت.
مهم ترین راهکار دفاعی ایران که از اصل اشتباه بود تکیه بر نیروهای خارجی است. دربار ایران در این جنگ ها چشم یاری به فرانسه و انگلیس دوخته بود. در سال های نخست جنگ، به پیشنهاد عباس میرزای ولیعهد (وقایع نگار، ۱۳۷۴: ۲۸) اتحاد با فرانسه واقع شد. اما رهبری ایران در مقابله با تحرکات سیاسی، ضعف بی حد و حصری از خود نشان داد که می توان گفت دلیل شکست ایران همین نقطه بود. بر اثر ضعف دیپلماسی ایران، معاهده بین دو کشور ایران و فرانسه، معروف به «فین کنشتاین»، به نفع ایران تنظیم نشد و شاه، بی خبرتر از مذاکره کنندگانش، بدون توجه به مفاد معاهده، آن را امضا کرد. پس از معاهده «تیلیست» و پشت کردن فرانسه به ایران، رهبری ایران به انگلیس روی آورد، اما از این اتحاد نیز نفعی حاصل نشد؛ بلکه به عامل مهم شکست ایران تبدیل شد. بنابراین، ایران در این جنگ ها بیش از آنکه به قدرت ملی و عقیدتی مردم ایران تکیه کند، به نیروهای فرا مرزی تکیه کرد. ازاین رو نتیجه هر سه جنگ، به شکست سیاسی، اقتصادی، روانی و نیز به جدایی اراضی وسیعی از شمال و شرق کشور منتهی شد.
توان رزمی ایرانیان، در جنگ با روسیه
در صحنه نبرد ده ساله ایران و روسیه، بارها شاهد پیروزی ایرانیان هستیم. توضیح این نکته لازم است که از لحاظ تعداد نیروها و نوع سلاح و مهمات به کار رفته در جنگ، تفاوت فاحشی بین قوای دو طرف وجود نداشت. سلاح اصلی هنوز شمشیر و نیزه بود که در کنار آن تفنگ های فتیله ای نیز به کار گرفته می شد. این نوع سلاح، به تعداد زیاد، توسط فرانسه در اختیار ایران قرار گرفت. توپخانه ایران توسط «ژنرال گاردان» و مهندسین همراه او تجهیز شد. در نتیجه، توپخانه سبک و قابل تحرکی برای ایران تدارک دیده شد که در سراسر آسیا نظیر نداشت. (همان) مشکل اساسی در نحوه هدایت و رهبری جنگ بود که پیروزی های درخشان ایرانیان را بی اثر می کرد. در مقاطع مختلف که پیروزی حاصل می شد، شاه ایران کار را تمام شده تلقی می کرد و فارغ از هرگونه حزم و احتیاط، نیروها را مرخص کرده و خود به پایتخت باز می گشت؛ بدون اینکه با طرف مقابل خود به توافق مشخص رسیده و یا برنامه ای برای مقابله با تهاجم مجدد، داشته باشد.
پس از پیروزی های اولیه روس ها، درمناطق قراباغ و گنجه، قوای اعزامی ایران توانست تا ماه ربیع الاول همان سال (۱۲۱۸ ه ق) ارتش روس را تا نزدیکی تفلیس عقب براند. (قوزانلو، ۱۳۱۵: ۹۸) اما برخلاف اصول نظامی، از تعقیب قوای روس و پیش روی به سوی گرجستان خودداری شد و حکام یاغی قراباغ که هم دست روس ها شده بودند، مجدداً به سمت سابق ابقا شدند. خالی کردن مناطق تصرف شده، در فصل زمستان همان سال، به گمان اینکه دشمن شکست خورده، باعث شد که عوامل روسیه حکام شهرهای شوش و ایروان را فریب داده و آنها را با خود همراه کنند. (اقبال آشتیانی، ۱۳۴۶: ۸) بنابراین، مناطقی که با جان فشانی فراوان آزاد شده بودند، بدون جنگ به دست روس ها افتادند.
نیروهای دولتی ایران، پس از سپری کردن خواب زمستانی شاه و شنیدن خبر سقوط مجدد شهرهای قفقاز، به طرف آذربایجان حرکت کردند. در این مرحله نیز پیروزی با ایرانیان بود. آنها توانستند «ایروان» را از دست روس ها و خائنان محلی آزاد کنند و در یکی از جنگ های سهمگین، در اطراف باکو، روسیه را شکست داده و عقب برانند. در این نبرد سیسیانوف فرمانده کل نیروهای روسی، در قفقاز کشته شد. (اقبال آشتیانی، ۱۳۴۶: ۱۲۵) اما رهبری سیاسی ایران مجدداً اشتباهات گذشته را تکرار کرد و پس از عقب راندن نیروهای روسی در جنگ باکو، قسمت اعظم سپاه را مرخص کرد و به رغم مخالفت عباس میرزا، به پایتخت بازگشت. با خالی شدن منطقه از قوای ایرانی، مجدداً روس ها به فریب حکام محلی پرداختند و از طرفی باایجاد آشوب ازطریق ارامنه، شهرهای باکو، دربند، سالیان و شیروان را تصاحب کردند؛ به نحوی که حاکم ایروان به عباس میرزا نوشت قادر به حفظ شهر نیست. (وقایع نگار، ۱۳۷۴: ۱۵۵)
این موقعیت با اتحاد ایران و فرانسه و تقویت نظامی سپاه ایران و همچنین همزمانی درگیری روسیه با ایران و جبهه های فرانسه و عثمانی مصادف شد. روسیه که بارها این مناطق را بدون جنگ گرفته و با جنگ از دست داده بود، این بار مجبور شد بدون خونریزی این مناطق را تخلیه کند؛ زیرا بر اثر جنگ در سه جبهه، فشار زیادی را متحمل می شد. لیکن رهبران ایران، با اغوای چند تن از درباریان، از اعزام نیرو به مناطق تخلیه شده خودداری کردند. منطق پیشنهاد دهندگان، از جمله وزیر خارجه، میرزا ابوالحسن خان شیرازی که وقایع نگار او را عامل روسیه می داند این بود که شاید با این عمل، دولت روسیه خوشحال شده و آن را به حساب حسن نیت ایران بگذارد و امتیاز بیشتری به ایران بدهد. (وقایع نگار، ۱۳۷۴: ۱۴۹) با این دلیل بی خردانه، شاه ایران نیز اغوا شد و به مخالفت عباس میرزا هم توجهی نکرد. او نیز به دلیل نشدن حمایت مالی نتوانست شهرهای تخلیه شده را تقویت کند و فقط در حد توان و اختیار، به تقویت ایروان و نخجوان مشغول شد. روس ها نیز با فراغت از جنگ با ناپلئون در حالی که رهبری ایران همچنان به عقب نشینی بیشتر روس ها از گرجستان امیدوار بود به شهرهای قفقاز روی آوردند و پس از پشت سر گذاشتن شهرهای بی دفاع، در ایروان با اولین خط دفاعی ایران مواجه شدند. (شمیم، ۱۳۷۵: ۶۷)
سرانجام، رهبری سیاسی ایران ناامید از فرانسه، به انگلیس روی آورد؛ اما انگلیس نیز همچون فرانسه در سال ۱۲۲۷، با روسیه از در صلح وارد شد و با دستور احضار افسران انگلیسی، سفیر این کشور، شاه ایران را تحت فشار قرار داد تا صلح با روسیه را بپذیرد.
ضعف رهبری سیاسی ایران و پذیرش معاهده آتش بس «گلستان»
سرانجام بی تدبیری رهبری سیاسی ایران در اداره جنگ، ناتوانی در تشخیص اهداف دول خارجی از اتحادها و ائتلاف ها، توصیه مداوم سفیر انگلیس برای صلح با روسیه، ضعف درباریان و نیروهای مسلح به دلیل ضعف در رهبری سیاسی کشور و صلح عثمانی و فرانسه با روسیه، باعث شد که سپاه ایران از یک نیروی محدود روسی (در منطقه اصلاندوز) شکست بخورد. با این شکست که به راحتی قابل جبران بود روحیه دربار ایران چنان تضعیف شد که بسیج عمومی و تجمع سپاه هفتاد هزار نفری هم نتوانست آن را تقویت کند و سرانجام ایران آتش بس را پذیرفت و معاهده گلستان در ۲۹ شوال ۱۲۲۸ بین دوکشور به امضا رسید. این معاهده که اولین معاهده ذلت بار تاریخ ایران بود، زمینه جنگ بعدی را فراهم کرد. طبق این معاهده، تمام زمین های ماورای رود ارس (به جز نخجوان و ایروان) به روسیه داده شد.
ماده چهارم این معاهده، حمایت روسیه از ولیعهدشاه (یکی از فرزندان وی) را تضمین می کرد. در واقع این ماده دست روسیه را، به عنوان بالاترین مرجع تصمیم گیری ایران، باز می گذاشت. تلفات ایران و روسیه را به ترتیب ۱۵۰ هزار و ۲۰۰ هزار نفر تخمین زده اند. (قوزانلو، ۱۳۱۵: ۱۳)
دوره دوم جنگ های ایران و روس
در دوره دوم جنگ های ایران و روس، همانند جنگ اول، پیروزی های عمده از آن ایران بود؛ اما نتیجه جنگ به شکست منتهی می شد. جنگ دوم، به رغم رشادت ایرانیان در بازپس گیری مناطق اشغالی و دلاوری های آنان به علت نومیدی ولیعهد، خست و لئامت شاه و تأکید او به اداره جنگ با مالیات آذربایجان، نداشتن برنامه ریزی صحیح و عدم تقویت جبهه ها و با فرمان عباس میرزا مبنی بر عقب نشینی شاهزادگان از خط مقدم، شکست را برای ایرانیان به ارمغان آورد.
در این جنگ، روحیه ایرانیان به دلیل بی برنامه بودن رهبری سیاسی کشور، بیش از پیش ضعیف شده بود. وقایع نگار در این مورد می نویسد «حسن خان صاری اصلان» حاکم ایروان که همیشه در جنگ ها فاتح بود، براساس این پیش فرض که شاه در غیبت هر ساله، جنگ را بلاتکلیف گذارده و از طرفی هم با کسب این اطلاع که عباس میرزا بر اثر کمبود آذوقه منطقه را ترک کرده، با دلی مملو از کدورت و پس از سه روز مقاومت، در شب سوم شهر را ترک کرد. (وقایع نگار، ۱۳۷۴: ۲۶۶)
سرانجام، روس ها با یک نیروی پنج هزار نفره تبریز را تسخیر کردند و علاوه بر تثبیت مواد مندرج در معاهده گلستان، نخجوان و ایروان را نیز از ایران جدا کرده و مبلغ ده کرور تومان (پنج میلیون تومان) غرامت جنگی را به ایران تحمیل کردند و معاهده ترکمانچای را وضع کردند. بدین ترتیب، دوره دوم جنگ ها، به رغم رشادت ها و جوانمردی های سربازان ایرانی در بازپس گیری مناطق و عقب راندن روس ها، به علت ضعف دستگاه رهبری، به بزرگ ترین شکست تاریخی ایران منجر شد؛ زیرا پایان جنگ دوم و معاهده ترکمانچای، برخلاف شکست های سابق ایران (مغول و. ..) نفوذ سیاسی فرهنگی بیگانه را در ایران نهادینه کرد.
رهبری سیاسی ایران در این مقطع، از ناکارآمدترین حکومت های تاریخ ایران محسوب می شود. اشغال شهرهای ایران (به جز موارد آخر جنگ) با نیرنگ صورت گرفت، نه با قدرت نظامی. این رهبری سیاسی ایران بود که با بی کفایتی و نداشتن یک سیاست صحیح، این فرصت را به دشمن داد و در مقابل، از فرصت های به دست آمده همچون عقب نشینی روسیه از شهرهای ایران، نتوانست و یا نخواست سود ببرد. دولت قاجار از فرصت های دیگری، چون اعلام جهاد و شور و شوق مذهبی مردم و اعلام بسیج عمومی و جمع شدن سپاه که روس ها را به تکاپو انداخته بود تا از بیم تن دادن به شکست، خسارات ادعایی خود را از ۲۰ کرور به ۱۰ کرور تقلیل دهند نتوانست استفاده کند.
مرور مقدار و تعداد تجهیزات و نیروهای دوطرف در طول جنگ، برتری محسوس روسیه رانشان نمی دهد. سلاح های مورد استفاده، از لحاظ کمی و کیفی برابر بود و عمده قوای روسیه نیز در جبهه فرانسه و عثمانی به کار گرفته شده بود؛ بنابراین مشکل اصلی ایران، نبودن یک دستگاه رهبری سالم و مقتدر بود و همین عامل، نقش اساسی در شکست ایران ایفا کرد.
حمله انگلیس به جنوب ایران
بیشترین سود از جنگ ایران و روس را انگلیس از آن خود کرد؛ زیرا از طرفی روسیه به سرزمین های ماورای ارس راضی شده بود و از نزدیک شدن بیشتر به هند بازمانده بود و از طرفی، ایران نیز چنان ضعیف شده بود که نمی توانست هوس تعرض به هند را داشته باشد. بنابراین، انگلیس تا مدتی با خیال راحت به تثبیت نفوذ روزافزون خود در ایران پرداخت تا اینکه مسئله هرات پیش آمد. اختلاف بر سر هرات، در اواخر حکومت فتحعلی شاه آغاز شد و در زمان محمد شاه ادامه یافت و به رغم چند بار اعزام قوای ایران، نتیجه مشخصی به دست نیامد. سرانجام در عهد ناصرالدین شاه، برای ناکام گذاشتن دست اندازی های امیر کابل به شهرهای شرق ایران، (هنت، ۱۳۲۷: ۵۴) در یک اقدام پیش گیرانه، هرات توسط نیروهای ایران فتح شد. پس از فتح هرات که سومین لشکرکشی ایران در زمان قاجار به سوی هرات محسوب می شد، انگلیس با اعلام اولتیماتوم به ایران، خواهان خروج بی قید و شرط از هرات شد. در این پیام که ایران به مداخله نظامی تهدید شده بود (همان: ۵۵) درخواست های غیر معقول دیگری نیز وجود داشت.
صف آرایی قوای ایران و انگلیس در برابر هم
با قطعی شدن جنگ بین دو کشور، تقویت نیروهای ایران در جنوب آغاز شد. میرزامحمدخان قاجار، معروف به «کشیکچی باشی» به فرماندهی کل نیروهای ایرانی مستقر در جنوب منصوب شد و در همین راستا، با اعزام نیروی زیادی به بوشهر همراه با ۶۵ عراده توپ سنگین، نیروی دفاعی شهر تقویت گردید. نیرویی با استعداد هفت هزار نفر نیز در برازجان، به عنوان احتیاط نیروهای بوشهر، استقرار یافتند. خرمشهر با ۱۳ هزار نفر و۳۰ عراده توپ تقویت شد (داد، ۱۳۷۳: ۲۶) و نیروهای دیگری در شوشتر، اهواز و کرمانشاه مستقر شدند. نیروهای انگلیسی، در ماه نوامبر۱۸۵۶، از بنادر هند (مستعمره انگلیس) عازم جنوب ایران شدند. کل نیروهای انگلیسی که طی دو مرحله در بوشهر پیاده شده و سپس اقدام به اشغال برازجان، خرمشهر و اهواز کردند کمتر از ده هزار نفر بود و بیشتر شامل نیروهای مستقر در هند می شدند؛ به طوری که پس از خروج آنها از هند و هجوم به ایران شورش مردمی در هند آغاز شد.
نیروهای انگلیسی در حالی که نصف قوای ایران در بوشهر بودند و به رغم مقاومت مردمی تنگستان بوشهر را با کم ترین تلفات و بدون مقاومت جدی نیروهای دولتی تصرف کردند. بنابراین، همه ذخایر ایران، به همراه ۶۵ عراده توپ، به دست انگلیسی ها افتاد. فرمانده نظامی شهر و حاکم بوشهر شمشیر خود را به نشانه تسلیم تحویل افسر انگلیسی داد. (فراشبندی، ۱۲۷۳: ۱۴۰) پس از مدتی نسبتاً طولانی، لشکر دوم انگلیس در بوشهر پیاده شد. در این مدت نیروهای ایرانی مستقر در برازجان هیچ عکس العملی نشان ندادند. مرحله دوم عملیات نظامی انگلیس با حمله به برازجان آغاز شد و ۴۸۰۰ سرباز انگلیسی پس از چهار شبانه روز راهپیمایی، در زیر باران شدید، خود را به برازجان رسانده و در محلی به نام «خوشاب» نیروی ایران را تار و مار کردند؛ درحالی که از لحاظ تعداد نفرات، ایرانیان تقریباً دو برابر و از لحاظ تجهیزات هر دو نیرو دارای ۹ عراده توپ بودند. پس از این شکست، قوای برازجان همچنان تقویت شد به نحوی که تعداد آن به ۲۴ هزار نفر رسید؛ (همان) اما هیچ اقدامی علیه انگلیس در بوشهر انجام نداد.
انگلیس با خیال راحت و بدون بیم از نیروی ایرانی مستقر در برازجان، تعداد کمی از نیروها را در بوشهر باقی گذاشت و از راه دریا به طرف خرمشهر حرکت کرد. فاجعه بوشهر در خرمشهر تکرار شد و نیروهای ۱۳ هزار نفری ایران، به فرماندهی خانلرمیرزا عموی ناصرالدین شاه پس از ۲ ساعت درگیری درحالی که هیچ دلیلی برای شکست ایران دیده نمی شد و همگی مشغول جنگ بودند، به محض پیاده شدن تعداد کمی از سربازان انگلیسی در شمال خرمشهر، به سبب صدور فرمان عقب نشینی، همه تجهیزات حتی زخمی ها را به جا گذاشتند و به طرف اهواز فرار کردند. (کسروی، ۱۳۲۶: ۱۴۳)
کسروی، این فرار را یکی از رسوایی های تاریخ ایران می داند و علت اصلی شکست را ضعف فرماندهی ایران بیان می کند؛ زیرا از لحاظ تجهیزات، ایرانیان دانش و آزمایش روز را (برای دفاع)، به کار گرفته بودند. ( همان: ۱۴۰) فرماندهی نیروهای انگلیسی که از این گنج بی رنج بسیار خوشحال بود، ۳۰۰ سرباز انگلیسی را با سه فروند کشتی کوچک به تعقیب نیروی ۱۳ هزار نفری ایران فرستاد. این نیرو پس از مدتی از راه کارون به اهواز رسید و بدون هیچ مشکلی به طرف شهر پیشروی کرد. (داد، ۱۳۷۳: ۱۴۰) سربازان ایرانی به محض مواجه شدن با سربازان انگلیسی، شهر را ترک کرده و راه شوشتر را در پیش گرفتند. حاکم اهواز نیز با عجله خود را تسلیم کرد؛ (کلی، ۱۳۷۳: ۱۷۷) در حالی که نیروهای ایرانی۴۰ ۵۰ برابر انگلیسی ها بودند!
مشکلات انگلیس در جنگ با ایران
همان گونه که پیش تر اشاره شد، اکثر نیروهای انگلیسی مستقر در هند، به جنوب ایران اعزام شده بودند. مردم هند که از استعمارگری انگلیس به جان آمده بودند، به طوری خود جوش، شورش بزرگی علیه حضور انگلیس تدارک دیدند. فاتح هرات، ضمن ارسال فتح نامه اعلام کرد «در هند شورش عظیم برپا شده، هرچه بخواهید انگلیس خواهد پذیرفت، بیدار باشید و مفت نبازید» (فراشبندی، ۱۳۷۳: ۲۴۰) و اجازه خواست تا برای فشار بیشتر به انگلیس، از هرات به طرف قندهار و هند پیشروی کند، اما دربار ایران نپذیرفت. این پیشنهادات می توانست سازنده باشد، زیرا قوای ایران در جنوب، چند برابر قوای انگلیس بود و در شرق، ایران فاتح هرات محسوب می شد؛ بنابراین قدرت حرکت به طرف هند را نیز داشت.
هند در شورش مردم علیه انگلیس می سوخت و از طرفی، اعزام قوای مؤثر از خاک انگلیس، برای جنگ همزمان با ایران و مقابله با شورش هند، حداقل در مدت کوتاه، غیر ممکن بود و اگر نیروی انگلیسی، مدتی در جنوب ایران معطل نگاه داشته می شد (به رغم آن شکست های شرم آور) و معاهده پاریس امضا نمی شد، مردم هند به تسلط انگلیس پایان می دادند. حال می توان گفت اگر رهبری سیاسی ایران لایق بود و با آن نیروها و امکانات در جنوب، انگلیسی ها را شکست می داد و از هرات نیز به طرف هند پیشروی می کرد، همراه با شورش مردم هند، چه وضعیتی پیش می آمد؟ طی مباحثی که بعد از معاهده پاریس در پارلمان انگلیس انجام شد، مقامات انگلیش اذعان داشتند: «ما باید خوشحال باشیم که موفق به برقراری صلح با ایران شده ایم؛ زیرا نمی توانستیم جنگ را ادامه دهیم.» (کلی، ۱۳۷۳: ۱۶۸)
سرانجام معاهده پاریس، در چهارم مارس۱۸۵۷، به امضای دو طرف رسید و ایران علاوه بر چشم پوشی از افغانستان، امتیازات تجاری و و سیاسی فراوانی به انگلیس بخشید. اگر پذیرفتنی باشد که ایرانیان در بوشهر غافل گیر شدند (که چنین نبود)، نمی توان پذیرفت که در برازجان، خرمشهر و اهواز نیز غافل گیر شده باشند.
مشکلات موجود در صحنه سیاسی کشور، چنان تأثیر غمباری بر صحنه نظامی داشت که چند برابری نیروهای ایران و رشادت دلیران تنگستانی، هیچ یک نتوانست در روند جنگ تأثیر داشته باشد و نیروهای ایرانی، به رغم برتری نسبی بر نیروهای انگلیسی، فرار را بر قرار ترجیح دادند.
با امضای معاهده پاریس، انگلیس با اظهار خرسندی از برقراری صلح با ایران و معطل نماندن قوایش در ایران، نیروهای خود را فراخواند و به سرکوبی شورش مردم هند پرداخت. مسئول اصلی شکست ایران در این جنگ، همانند جنگ های ایران و روس، رهبری سیاسی بود؛ زیرا زیرکی و باهوشی، پیش بینی اهداف طرف های مذاکره کننده، ایجاد روحیه سلحشوری و وطن پرستی در نیروهای مسلح نوع نگاه حکومت به مردم و تأثیر آن در دفاع، گزینش فرماندهان لایق، استفاده از فرصت های به دست آمده و. .. اموری نیستند که به قدرت نظامی کشور دیگر بستگی داشته باشند.
در سه جنگ پیشین، گفته شد که این موارد در رهبری سیاسی ایران دیده نمی شود. بنابراین عامل اصلی شکست، پیش از اینکه قدرت نظامی خارجی باشد، ضعف رهبری سیاسی است. ذکر این نکات برای رد نقش فن آوری و قدرت نظامی نیست، بلکه با فرض برتری فن آوری طرف مقابل، این تحول و پیشرفت را نیز انسان ها به وجود آورده اند. چرا ایران باید عقب مانده می شد، با وجودی که در این جنگ ها، برتری محسوس تجهیزات و نفرات، در طرف های مقابل ایران دیده نمی شود؟
نتایج جنگ های ایران با روس و انگلیس
وقوع سه جنگ در زمان قاجار، علاوه بر اینکه سلسله نتایجی را در پی داشتند، در درون خود نیز گذشته از تقدم و تأخر زمانی، زنجیروار به هم مرتبط بودند. به این معنی که شکست در جنگ اول با روسیه و معاهده گلستان، ریشه شکست در جنگ دوم و معاهده ترکمانچای شد و هر دو، مقدمه شکست در جنگ با انگلیس را فراهم آوردند. اما گذشته از ارتباط طولی این جنگ ها، مجموع آنها اثرات سیاسی، اقتصادی و روانی زیادی بر جامعه ایران به جا گذاشتند و در واقع، فصل جدیدی در تاریخ ایران گشودندکه در آن، ایران اسماً مستقل، اما رسماً مستعمره به تمام معنا بود. این روند تا پایان دوره حکمرانی قاجاریه ادامه داشت و پس از آن هم به صورت دیگری تا انقلاب اسلامی تداوم یافت. در حقیقت، تهاجم روس ها به گرجستان آغاز این روند تاریخی و دفع تهاجم عراق، (به عنوان مرحله تکامل انقلاب اسلامی) پایان آن محسوب می شود.
از نتایج جنگ های روس و انگلیس با ایران این بود که سفارتخانه های بیگانه در صحنه سیاست ایران فعال شدند. تعیین ولیعهد ایران، باید با صلاحدید روسیه صورت می گرفت و از آن پس، بین روس و انگلیس مسابقه کسب امتیاز در ایران آغاز شد. دخالت روسیه و انگلیس، نه تنها در حد عزل و نصب وزیران و سیاستگذاری و. .. بود، بلکه در خصوصی ترین مسائل خانوادگی دربار نیز دخالت می کردند. از لحاظ اقتصادی، علاوه برکوتاه شدن دست ایران از سرزمین های وسیع خود (در شرق و شمال)، از حق کشتیرانی در دریای مازندران نیز محروم شد. معاهدات تجاری الحاقی به معاهدات سیاسی ترکمانچای و پاریس، حاکمیت ایران به گمرکات را نیز محدود می کرد. نیکی کدی در این باره می نویسد:
ایران تحت حکومت قاجار، به طور فزاینده ای تحت نفوذ اقتصادی غرب، به خصوص روسیه و انگلیس قرار داشت؛ بنابراین، با سیاست های اقتصادی خاص و عوارض گمرکی زیاد کالاهای ایرانی و عوارض اندک کالاهای غربی، قدرت رقابت از کالاهای ایرانی گرفته شد. (burke, 1988: 299)
اثرات این شکست ها را می توان در جامعه ایران به این شرح خلاصه کرد:
- جدایی مناطق وسیعی از سرزمین ایران و محدودیت شدید اراضی کشور؛
- نفوذ سیاسی بیگانه و کسب حق کاپیتولاسیون برای اولین بار در تاریخ ایران؛
- نفوذ روسیه و انگلیس در بالاترین مرجع تصمیم گیری ایران، یعنی شاه و دربار؛
- تبدیل شدن کشور، به میدان رقابت سیاسی اقتصادی و نظامی بیگانه؛
- تام الاختیار شدن سفرای روس و انگلیس در ایران؛
- محکومیت به پرداخت غرامت جنگی در عین مدافع بودن ایران در این جنگ ها؛
- اثرات کلی شکست ها بر اقتصاد ایران که از ریشه های مهم عقب ماندگی محسوب می شود؛
- به وجود آمدن روحیه خودکم بینی دولت و ملت ایران در برابر دول بیگانه؛
- بی اعتبار شدن ایران در بین دول و ملت های خارجی؛
- وجود موارد فوق، به مدت طولانی و با شدت و ضعف تا انقلاب اسلامی.
جنگ ایران و عراق
جنگ ایران و عراق، یکی از طولانی ترین و خونین ترین جنگ های پس از جنگ جهانی دوم محسوب می شود. این جنگ صرف نظر از جنبه های گوناگون و چرایی آغاز آن، در تاریخ دویست ساله ایران، از آن جهت مهم است که توانست به روندی که از اول حکومت قاجاریه در محدودیت ارضی ایران و نفوذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و. .. بیگانه در کشور آغاز شده بود، پایان دهد. دلایل و شواهد عینی، اثبات می کند که این، یک جنگ نابرابر به تمام معنا بود؛ اما نتیجه این جنگ مورد خواست کشور مهاجم و حامیانش نبود و دولت عراق در پایان جنگ، هیچ دست آورد قابل عرضه ای برای مردمش نداشت. گرچه اختلاف ارضی ایران و عراق سابقه ای طولانی داشت، اما هجوم عراق در این زمان خاص به دلایل عقیدتی سیاسی بود. این اقدام، با اهداف کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ، همسو شده بود و عراق با اطمینان کامل از کسب پیروزی در مدتی کوتاه، تهاجم را آغاز کرد.
اهداف حمله عراق به ایران را می توان در سه محور اساسی خلاصه کرد. بنا به افعال و اقوال مقامات عراقی درطول جنگ، این کشور برای دستیابی به سه هدف عمده، جنگ را آغاز کرد: اول، تصرف اروندرود و جزایر سه گانه؛ دوم جدایی استان خوزستان از ایران (که این هدف از کودتای حزب بعث در عراق دنبال می شد) و سرانجام، تجزیه ایران و سقوط نظام مردمی آن. این اهداف توسط دولت آمریکا، در دیدار صدام حسین با برژینسکی (در تابستان سال ۵۹) مهر تأیید خورده بود. کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا، پیش بینی می کرد که جنگ ظرف ۱۰ روز با پیروزی عراق خاتمه می یابد. (روزنامه جمهوری اسلامی۱۲ /۷ /۵۹)
اگر اهداف اول و دوم عراق محقق می شد، هدف سوم عراق یعنی تجزیه ایران نیز محقق می شد؛ زیرا علاوه بر جدایی خوزستان و قطع شاهرگ اقتصادی ایران، حالت روانی جدایی از مرکز، در مناطق دیگر ایران نیز فراهم می شد. اما عامل اساسی که عراق در محاسباتش لحاظ نکرده بود، قدرت رهبری ایران در برانگیختن مردم برای دفاع، فرمان پذیری مردم از رهبری و شور انقلابی فوق العاده این ملت بود. جنگ ایران و عراق را، می توان مرحله دوم انقلاب اسلامی و مکمل روند انقلاب دانست. با توجه به نقش اساسی رهبری در پیروزی انقلاب اسلامی و ارتباط جنگ و انقلاب با هم، جنگ وجهه ای به شدت مذهبی داشت. ازاین رو، با دیگر جنگ های معمول، متفاوت بود. تفاوت در کمیت و کیفیت نیروها، تفاوت در اهداف، اصل شهادت طلبی و پیروزی را در قالب ظاهری آن ندیدن و بسیاری موارد دیگر که در این جنگ از ابداعات محسوب می شد، باعث شده بود که صحنه هایی در طول جنگ به وجود آید که در جنگ های معمولی کمتر دیده می شود.
در این بخش، تلاش می شود از لابه لای سخنان امام(ره)، به عنوان رهبر انقلاب و فرمانده کل نیروهای مسلح، اندیشه های دفاعی ایشان را استخراج کرده و به تبیین آن بپردازیم. راهکارهای دفاعی امام در جنگ با عراق، در چهار بند قابل ذکر است:
- پیوند دفاع با دین؛
- اعلام دفاع عمومی؛
- متکی نبودن به قدرت های خارجی؛
- سعی در خنثی کردن تحرکات سیاسی دشمن، به موازات دفاع نظامی.
۱. پیوند دفاع با دین
ایدئولوژی درقالب های مختلف، در موفقیت نظام های سیاسی نقش اساسی دارد. اما این رهبری سیاسی است که تشخیص می دهد در چه موقعیتی، تکیه بر چه نوع ایدئولوژی، می تواند در موفقیت دفاع مؤثر باشد. جنگ ایران و عراق با توجه به پیام جهان شمول انقلاب اسلامی، در نفی وضع موجود نظام بین الملل، یک جنگ عقیدتی هم محسوب می شد که در آن دفاع از سرزمین ایران و دفاع از آرمان انقلاب، با توجه به اینکه «دفاع از بلاد مسلمین از دفاع های مقدس محسوب می شود» (بی نا، ۱۳۶۸: ۲۸) تفکیک ناپذیر بود. از این رو، با شناختی که رهبری سیاسی از شرایط خاص کشور و جنگ داشت، با تکلیف دانستن دفاع و تقدس بخشیدن دینی به آن، ارزش دفاع، را بر قله دیگر ارزش ها نشاند. هنگامی که دفاع، رنگ و صبغه دینی به خود می گیرد، در اجرای آن نیز حالت تکلیف پیش می آید. در این حالت، نیروی مدافع پیش از آنکه به فکر حفظ جان خود باشد، به ادای تکلیف می اندیشد. این تفکر که بسیاری از خلأ ها را پر می کند، در جنگ با عراق از هر عاملی پررنگ تر بود. رهبر انقلاب رسماً حفظ اسلام و جمهوری اسلامی را بزرگ ترین تکلیف اسلامی می داند. (امام خمینی، ۱۳۷۰: ۲۵۰) از این رو، رهبری سیاسی کشور در مقطع جنگ با عراق با نگاهی همه جانبه (از زاویه دین به مقوله دفاع با بسیج عمومی)، توانست در برابر مشکلات ایستاده و علاوه بر حفظ ایدئولوژی انقلاب، تمامیت ارضی کشور را پس از دویست سال حفظ کند.
۲. اعلام دفاع عمومی
دفاع عمومی با راهکار نخست (پیوند دفاع با دین)، رابطه اساسی دارد؛ زیرا همان طور که دین امری عمومی است، دفاع از آن نیز مشارکت همه افراد ملت را می طلبد. نظر به اینکه در آغاز جنگ ایران و عراق قوای منظم کشور ظرفیت لازم دفاعی را نداشتند، نیاز به یک بسیج مردمی، به شدت احساس می شد و رهبری سیاسی کشور توانست به خوبی از عهده آن برآید. نوع نگاه امام(ره) به حکومت و مردم (که حکومت را خادم ملت می دانست)، باعث می شد که دفاع از جامعه و حکومت نیز به عموم مردم واگذار شود. ازاین رو، اصل دفاع همگانی به عنوان بهترین راه ممکن (در جنگ با عراق)، توسط رهبری سیاسی کشور برگزیده شد؛ اصلی که یکی از متغیرهای مهم حفظ تمامیت ارضی کشور بود.
۳. متکی نبودن به قدرت های خارجی
سومین راهبرد دفاعی امام، متکی نبودن به قدرت های خارجی است. کمک های خارجی که شامل اتحادهای سیاسی، کمک های نظامی و تبلیغی بودند، هیچ نقشی در دفاع مردم ایران نداشتند؛ زیرا سیاست رهبری انقلاب (با توجه به مفاهیم اسلامی و با تجربه تاریخی ایران) متکی نبودن به خارج بود و از سوی دیگر ماهیت انقلاب اسلامی، مخالف نظم موجود جهانی بود. بنابراین همه قدرت های موجود جهانی و منطقه ای، منافع خود را در ضدیت با آن می دیدند. چراکه انقلاب ایران پدیده ای جدید بود که قدرت های بزرگ با ناباوری همراه با خصومت، به آن می نگریستند. این مسائل، برای رهبری سیاسی ایران روشن و قابل پیش بینی بود. در نتیجه، در نبرد با دشمن خارجی نیز راهکار اتکا به قدرت ملی و مذهبی، اصل قرار داده شد.
از نظر رهبری انقلاب، اتخاذ این استراتژی، برای ملت ایران موفقیتی بزرگ محسوب می شد. ایشان دراین باره فرمودند: «خدا را سپاس می گوییم که منت هیچ ابرقدرتی در جنگ به گردن ما نیست و مردم با استعانت از خدا، یکه و تنها و مظلومانه، بر مشکلات. .. فائق آمدند. (امام خمینی، ۱۳۷۰: ۲۵۰ ۲۱۹) در جنگ با عراق، رهبری سیاسی ایران نه به کمک خارجی چشم دوخت و نه به مذاکرات سیاسی پس از اشغال و آتش بس، دل خوش کرد؛ بلکه با تکیه بر امکانات مادی و معنوی داخلی، توانست سرافراز از جنگ بیرون بیاید.
۴. استفاده از تاکتیک جنگ روانی، به موازات دفاع نظامی
در طول جنگ، شعار جنگ طلب بودن ایران و صلح طلبی عراق، بارها مطرح شد. رسانه های غرب به موازات کمک های اطلاعاتی، نظامی و سیاسی و اقتصادی دولت هایشان، ایران را از لحلظ تبلیغی تحت فشار قرار می دادند. در مقابل، رهبری انقلاب با توضیح انواع صلح و روشن کردن صلح مورد نظر عراق و حامیانش و تأکید بر یک صلح شرافتمندانه از سوی ایران، بارها خطر دولت عراق و شخص صدام حسین را برای منطقه گوشزد کرد. پیشنهادات آتش بس در سال اول جنگ و نیز طی سال های بعد چندین بار مطرح شد، اما رهبری ایران هرگونه آتش بس را تا زمان وجود حتی یک سرباز عراقی در خاک ایران، رد کرد. پیشنهادات آتش بس که نوعی هجوم سیاسی محسوب می شد، در سال نخست جنگ عمدتاً اشاره ای به اشغال ایران و لزوم تخلیه آن نداشت و پس از بیرون راندن ارتش عراق نیز پیشنهادهای آتش بس، تداوم صلح را تضمین نمی کرد. در واقع، با رد این درخواست ها، رهبری سیاسی ایران به یک صلح واقعی و شرافتمندانه می اندیشید.
مقایسه قوای مسلح ایران و عراق، در طول جنگ
معمولاً در جنگ های متعارف و کلاسیک، برابری نیروها و تجهیزات مدنظر قرار می گیرد، اما از آغاز تا پایان جنگ ایران و عراق، از لحاظ کیفیت هیچ مناسبتی بین آموزش ها، تسلیحات و تجهیزات هوایی و زمینی و تعداد نیروها وجود نداشت. تعداد نیروهای دو طرف، با توجه به آمارهای موجود از اول جنگ، اواسط جنگ و آخر جنگ به ترتیب تقریباً سه به یک، دو به یک و چهار به یک به نفع عراق بود. به عنوان مثال، در بزرگ ترین عملیات ایران (فتح خرمشهر) که پیروزی عظیمی را به دنبال داشت، مجموع نیروهای عمل کننده ایران در مقایسه با مجموع نیروهای عراقی در قالب پیاده، زرهی، توپخانه و. .. کمتر از نصف نیروی دشمن بود. در جنگ کلاسیک، نیروهای حمله کننده، از لحاظ تجهیزات و نفرات باید دو برابر مدافع باشند، اما این قاعده در جنگ ایران و عراق بالعکس بود؛ به عنوان نمونه، در عملیات شرق بصره (کربلای۵) در مقابل۳۰ یگان حمله کننده ایران، ۱۳۰ یگان دشمن (تیپ لشکر) به کار گرفته شده بود (اردستانی، ۱۳۷۸: ۸۰) در طول جنگ، ایران از دریافت تانک و هواپیما محروم بود و سلاح های سبک و متوسط را به قیمت گزاف تهیه می کرد. عراق در طول جنگ، با هزینه کشورهای عربی و یا با وام های بلندمدت کشورهای غربی، ده ها میلیارد دلار سلاح خریداری کرد.
نتایج و سرانجام جنگ ایران و عراق
جنگ با پیشروی سریع ارتش عراق آغاز شد و به قول مقامات عراقی به اندازه دو برابر خاک لبنان، از اراضی ایران به اشغال درآمد. (همان: ۸۸) اما با توجه به شور انقلابی ملت ایران و راهکارهای برگزیده شده توسط رهبری انقلاب، عراق موفق به اشغال کامل خوزستان نشد و درخواست آتش بس بدون عقب نشینی مورد پذیرش ایران واقع نشد. در اینجا اشاره به اهداف دو طرف در جنگ ضروری به نظر می رسد. اولویت های سه گانه عراق به ترتیب، تصرف اروند و انتزاع خوزستان و نهایتاً تجزیه ایران و سقوط نظام انقلابی آن بود.
در مقابل، اهداف ایران را نیز می توانیم در سه زمینه اولویت بندی کنیم. اولویت نخست، حفظ تمامیت ارضی؛ اولویت دوم، دریافت غرامت و شناسایی متجاوز و اولویت سوم، حذف صدام و انتقال قدرت به مردم عراق بود. اما با توجه به حمایت های بی دریغ حامیان بغداد، توانایی ارتش این کشور درسال های پایانی جنگ، به چهار برابر روزهای اول جنگ رسیده و از طرفی معلوم شد که استکبار جهانی، امتیازی بیش از آنچه که در قطعنامه ۵۹۸ آمده است به ایران نخواهد داد؛ لذا ایران با پذیرش قطعنامه از اولویت سوم عدول کرد. ذکر این نکته لازم است که این قطعنامه نیز، نتیجه رزم ایرانیان در عملیات شرق بصره بود. در حالی که آمریکا به طور پراکنده در کنار عراق وارد جنگ شده بود، قطعنامه پذیرفته شد و با بسیج عمومی روزهای آخر جنگ، تهاجم مجدد عراق در غرب و جنوب ناکام ماند. در نتیجه، آتش بس برقرار شد و در مذاکرات سیاسی دوساله بعد از آتش بس نیز، عراق چیزی به دست نیاورد. عراق با کسب اطمینان از اینکه در مذاکرات سیاسی چیزی به دست نخواهد آورد و با اطلاع از نتیجه تجدید جنگ، سرانجام با نامه نگاری مستقیم، معاهده الجزایر را پذیرفت.
بنابراین، عراق هیچ یک از اولویت های سه گانه خود را به دست نیاورد؛ اما اولویت اول ایران صددرصد محقق شد و با متجاوز شناختن عراق توسط دبیر کل سازمان ملل،[۱] بخشی از اولویت دوم نیز تأمین شد. اما مسئله غرامت، به علت نداشتن ضمانت لازم از سوی ایران، هنوز معلق مانده است.
گفته می شود که جنگ، اغلب اعتقادها را از بین می برد و گاهی آنها را مستحکم می کند. (بول، ۱۳۷۴: ۱۱۰) فاتح، عمدتاً در اعتقادات خود پایدارتر می شود؛ زیرا آنها را عامل پیروزی می داند (همان)؛ و سستی اعتقادات زمانی است که جامعه ای شکست خورده و به بن بست رسیده باشد. ایران پس از جنگ با عراق، مقتدرتر از همیشه در صحنه جهانی درخشید و نه تنها از اصول خود عقب نشینی نکرد، بلکه چند ماه پس از پایان جنگ، رهبر انقلاب در یک پیام تاریخی، رهبر بلوک شرق را به خداشناسی، دوری از غرب و. .. دعوت کرد. نمونه دیگری از مبارزه با فرهنگ غربی، فتوای تاریخی امام(ره) علیه سلمان رشدی (نویسنده کتاب آیات شیطانی) بود. طبیعی است که یک کشور شکست خوده (از لحاظ نظامی و ایدئولوژیکی)، نمی تواند چنین حرکت های جهانی انجام دهد. بنابراین، با توجه به بحث به عمل آمده دستاودهای دیگر جنگ را در چند محور می توان برشمرد.
- در پایان دفاع مقدس (به عنوان بزرگ ترین هدف به دست آمده) تمامیت ارضی کشور حفظ شد و قرارداد الجزایر که بهانه آغاز جنگ بود، تثبیت گردید؛
- ایران به رغم هشت سال جنگ، هیچ تعهد سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی خارجی نداشت؛
- هیچ معاهده ای، خلاف خواست ملت ایران به کشور تحمیل نشد؛
- با دفع هجوم عراق و حفظ سرزمین ایران، در طول ۲۰۰ سال گذشته، برای نخستین بار روحیه اعتماد به نفس در همه زمینه های سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی بین ایرانیان زنده شد و شکافی که در این زمینه ها در تاریخ ایران به وجود آمده بود ترمیم شد و این بزرگ ترین دستاورد سیاسی جنگ بود.
- دولت عراق در نامه ای رسمی، مجدداً معاهده الجزایر را پذیرفت و سرانجام حقانیت ایران در مجامع جهانی به همگان روشن شد. بدون شک وجهه جهانی ایران، در پایان جنگ با اوایل جنگ قابل مقایسه نبود؛ زیرا دفاع هشت ساله علاوه بر اثبات حقانیت ایران، چهره جدیدی از ایرانیان ترسیم کرده بود.
نتیجه
هدف این نوشتار، بررسی نقش رهبری سیاسی در جنگ ها بود و تأکید بر این مسئله که در صورت به وجود آمدن یک درگیری نظامی بین دو یا چند کشور، صرف نظر از وجود متغیرهای دیگری که در دفاع مؤثر است، راهکارهای اصلی (تقریباً مشابهی برای همه جوامع) وجود دارد که در صورت به کارگیری صحیح آنها، رهبری سیاسی می تواند در حصول اهداف سیاسی نقش اساسی داشته باشد.
برای سنجش این فرضیه، چهار جنگ مهم دویست سال اخیر ایران بررسی شد و همان طور که مشاهده شد، دلایل عمده شکست ایران در سه جنگ زمان قاجار، نه ضعف نظامی کشور و نه قدرت فوق العاده نظامی طرف های درگیر با ایران بود، بلکه مشکل اساسی را باید در ساختار رهبری سیاسی کشور جست و جو کرد. توجه نکردن به قدرت ملی کشور، چشم داشت دائم به یاری بیگانه و کسانی که سیاست و منافع ملی خود را دنبال می کردند، اتحادها و ائتلاف های بدون برنامه و مطالعه، قدرت پرستی و خودخواهی دربار، ناآگاهی از اوضاع جهانی، عدم حمایت جدی از نیروهای در حال جنگ و رها کردن جنگ بعد از پیروزی های مقطعی و فصول سرد سال، بدون یک دستاورد اساسی، امارت و حکومت دادن به افرادی که با دشمن همکاری کرده بودند، خوشگذرانی و عیاشی، ترس و بیم از دست زدن به اعمال متهورانه، پر و بال دادن به عناصر ناکارآمد، کشور را ملک مطلق خود دانستن، بهره گیری نکردن از شور مذهبی مردم به رغم دو بار اعلام جهاد و. .. از خصوصیات رهبری سیاسی ایران در این سه جنگ بوده است.
این مسائل و مشکلات، در جنگ های ایران و انگلیس اثری بیش از پیش (حتی بر نیروهای نظامی) دارد. یعنی اگر در طول جنگ های ایران و روس پیروزی در میدان جنگ عمدتاً با ایران است و نتیجه آن در صحنه سیاسی از دست می رود، در جنگ با انگلیس وضعیت سیاسی چنان اثری بر اوضاع نظامی می گذارد که اصولاً مقاومتی شکل نمی گیرد. در حالی که از لحاظ تعداد نفرات و تجهیزات، ایران در برابر نیروهای انگلیس به مراتب وضعیتی بهتر از سابق دارد و نیروهای درگیر، نسبت حداقل چهار به یک به نفع ایران دارند. این در حالی است که کمی مسامحه سیاسی در امضای معاهده پاریس، انگلیس را در هند و ایران در یک تنگنای شدید قرار می داد. گذشته از این، تصرف مناطقی چون بوشهر، اهواز، برازجان و خرمشهر، از لحاظ نظامی هیچ توجیهی ندارد.
با نگاهی بر اوضاع ایران در زمان جنگ با عراق، در می یابیم که ثبات سیاسی در ایران وجود ندارد، نیروهای مسلح آمادگی لازم را ندارند و جامعه جهانی حامی عراق است و در مقابل، عراق با مشکل خاصی در داخل و خارج مواجه نیست. سلاح های ارتش این کشور از سوی همه منابع موجود جهان تغذیه می شود و با اطمینان از پیروزی، وارد نبرد می شود. اما پس از مدتی متوقف شده و سرانجام با فراز و فرود فراوان، پس از ۸ سال جنگ، به نقطه عزیمت خود، معاهده الجزایر باز می گردد؛ در حالی که در اوایل جنگ، عراق به اعتراف خود، بیش از بیست هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کرده بود. در این مقطع، رهبری انقلاب اسلامی ایران (با برخورداری از جایگاه مرجعیت دینی) با اصولی که در جنگ های معمول کمتر مشاهده می شود به هدایت جنگ پرداخت و همان طور که اشاره شد، برای نخستین بار در دویست سال گذشته، تمامیت ارضی کشور حفظ شد. همچنین آثار و نتایج سیاسی روانی جنگ های پیشین از بین رفت و آن برش تاریخی که در زمان قاجار به وجود آمده بود، ترمیم شد و ایران به جایگاه واقعی خود در جهان نزدیک تر شد.
امروزه، ملت ایران پس از پشت سر گذاشتن انقلاب و جنگ و بازسازی، و با عدم عقب نشینی از اصول انقلاب، به یک مرکز مهم فکری و ایدئولوژیکی تبدیل شده است. و اکنون در جریان انقلاب های اسلامی منطقه خاورمیانه یکی از الگو های مهم ملت های اسلامی است.
منابع و مآخذ
- اردستانی، حسین، ۱۳۷۸، جنگ ایران و عراق رویارویی استراتژی ها، تهران، دافسون.
- اقبال آشتیانی، عباس، ۱۳۴۶، تاریخ مفصل ایران، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، خیام.
- امام خمینی، سیدروح الله، ۱۳۷۰، صحیفه نور، ج ۱۷و۱۴، تهران، ارشا، چ دوم.
- باقری کبورق، علی، ۱۳۷۵، کلیات و مبانی استراتژیک جنگ، تهران، مرکز نشر بین الملل.
- بختیاری، مسعود و نصرت الله معین پور، ۱۳۷۳، ارتش جمهوری اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس، ج ۴، تهران، عقیدتی سیاسی ارتش.
- بول، گاستون، ۱۳۷۴، جامعه شناسی جنگ، ترجمه هوشنگ فرهیخته، تهران، علمی فرهنگی، چ دوم.
- بی نا، ۱۳۶۸، حماسه و مقاومت، تهران، معاونت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا.
- داد، گرنی، ۱۳۷۳، لشکرکشی انگلیس به جنوب ایران، ترجمه حسین زنگنه، بوشهر، کنگره هشتادمین سالگرد شهادت رییس علی دلواری.
- دوردیان، محمد، «بررسی اجتناب ناپذیری جنگ ایران و عراق»، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۲/۷/۷۷.
- شمیم، علی اصغر، ۱۳۷۵، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مدبر، چ هفتم.
- طباطبایی مجد، غلامرضا، بی تا، معاهدات و قرار داد های ایران در زمان قاجار، بی جا، بی نا.
- فراشبندی، علیمراد، بی تا، جنگ ایران و انگلیس در سال ۱۲۷۳، تهران، پیام.
- قوزانلو، جمیل، ۱۳۱۵، جنگ ده ساله ایران و روسیه، تهران، چاپخانه مرکزی.
- کرمی، جهانگیر، ۱۳۷۷، «جنگ مردمی در اندیشه کلازویتس»، فصلنامه سیاست دفاعی، شماره ۲۲.
- کسروی، احمد، ۱۳۲۶، تاریخ ۵۰۰ ساله خوزستان، تهران، گوتنبرگ، چ دوم.
- کلی، جی. بی، ۱۳۷۳، هجوم انگلیس به ایران، ترجمه حسین زنگنه، بوشهر، کنگره هشتادمین سالگرد شهادت رییس علی دلواری.
- وقایع نگار، میرزا محمد صادق، ۱۳۷۴، آهنگ سروش، به کوشش حسین آذر، تهران، نشر مصحح.
- وکیلیان، منوچهر، ۱۳۶۲، امام، جنگ، شهادت، تهران، یاسر.
- ولایتی، علی اکبر، تاریخ سیاسی جنگ ایران و عراق.
- هنت، کپتن، ۱۳۲۷، جنگ ایران و انگلیس، ترجمه حسین سعادت نوری، تهران، شرکت سهامی چاپ.
- Gary -N.Y.Yuki , “Ledership in Organization pprentice: Hall International Incp5, Gary A. Yukl” ; State University of New York, Published 12 /31/2008.
- Islam , Politics, and Social Movements (Comparativ Studies on Muslim Societies) by Edmund Burke III and Ira M. Lapidus (Mar 21, 1990).
پی نوشت:
[۱] دبیر کل سازمان ملل در آن تاریخ خاویر پرز دکوئیار بود که در تاریخ نهم دسامبر ۱۹۹۱ برابر با هجدهم آذر۱۳۷۰، گزارش خود را مبنی بر متجاوز بودن عراق در جنگ تحمیلی به شورای امنیت تقدیم کرد.
ثبت دیدگاه