نظریه های مربوط به رهیافت انقلاب، مبتنی بر اطلاعاتی هستند که از جوامع دستخوش انقلاب به دست آمده اند و محققان و نظریه پردازان براساس همین اطلاعات به مطالعه ریشه های شکل گیری انقلاب همت گمارده اند. انقلاب اسلامی ایران به لحاظ ماهیت درونی خویش و بستر اجتماعی خاص آن که مجموعه ای از خصوصیات و ویژگی های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود، شرایط جدیدی در نظریه پردازی ایجاد کرد. و ضمن تایید بسیاری از شاخص های انقلاب، متغیرهای نوینی در عرصه مطالعات مربوط به رهیافت انقلاب نمودار ساخت و نظریه هایی را که بر پایه تجارب انقلاب های پیشین قرار داشت، در چارچوب حوزه اجتماعی ایران در معرض رد و تردید و یا ترمیم و بازسازی قرار داد.
این مقاله به بررسی پدیدارشناسانه انقلاب اسلامی با نگاهی ویژه پرداخته و تحولات جامعه ایران قبل و بعد از انقلاب را ترسیم کرده است. که مطالعه آن می تواند نمودار روشنی از مبانی تئوریک انقلاب ترسیم نموده و در شناخت بهتر افق های تاریخی گذشته، حال و آینده انقلاب موثر واقع شود.
۱ انقلاب اسلامی ایران و نظریه های انقلاب
(تاثیر انقلاب اسلامی بر نظریه های انقلاب)
انقلاب اسلامی ایران در شرایط و مقتضیات خاصی روی داد که سبب شد متغیرهای جدی و جدیدی در عرصه مطالعات مربوط به رهیافت انقلاب پدید آید و بسیاری از نظریه های کلاسیک و جدید در جامعه شناسی سیاسی انقلاب بازنگری و بازسازی شوند. تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی، نظریه پردازان با بررسی نمونه های متعددی از انقلاب ها(نظیرانقلاب فرانسه، روسیه، چین و انقلاب های ضداستعماری دیگری که در قرن بیستم به وقوع پیوستند) و وجوه مشترک آنها، کوشیدند تا نظریه ای جهانشمول عرضه دارند تا در پرتو آن بتوانند هر انقلاب اجتماعی دیگری را تفسیر کنند و آینده جوامعی را که شرایط عینی و ذهنی آنها برای وقوع تحولات سیاسی آماده است، پیش بینی نمایند؛ ولی انقلاب اسلامی ایران به مثابه نظریه ای جدید، متغیرهای مختلف موجود در رهیافت های جامعه شناسانه و روان شناسانه انقلاب را متحول کرد؛ چرا که این انقلاب از نظر پیدایش، چگونگی استمرار نهضت، مشارکت مردم، بسیج عمومی و نقش روحانیت در چارچوب نظریه های موجود قرار نمی گرفت. علاوه بر این یکی از نتایج آشکار انقلاب اسلامی ایران، لغو نظریه های تک علتی در عرصه مطالعات انقلاب شناسی است. این انقلاب نشان داد که تحلیل های افرادی چون «کرین برینتون»، «جورج اس پی تی» و «اسکاچ پل»(۱) و… که انقلاب را با رویگردانی قشر روشنفکر و طبقات متوسط جدید از نظام پیشین همسو می دانند، به هیچ وجه با همه اجزای تشکیل دهنده جامعه که مظهر بروز تحول سیاسی است، قابل مقایسه نیست.
نظریات مارکسیستی نیز که براساس رهیافت اقتصادی بنا شده اند، توانایی تبیین انقلاب اسلامی را ندارند. در این رهیافت، بر آگاهی اجتماعی در روند مبارزات انقلابی و بر طبقه بندی گروه ها و نیروهای مطرح اجتماعی به طبقات مستقل و دارای منافع مشترک تاکید می شود. در نظر آنها هر یک از نیروها و طبقات اجتماعی در روند مبارزات و اقدامات سیاسی علیه حکومت، منافع خاص خود را دنبال می کنند. طبقات به اندازه عوامل انقلاب مطرح هستند، و لازمه موفقیت آنها در منازعه طبقاتی، دستیابی به سطحی از همبستگی درونی و سازماندهی نیروها و آگاهی به منافع خویش است. آگاهی جمعی نیز مستلزم خروج طبقات، از خودبیگانگی و رسیدن به جایگاه مناسبی در عرصه کار و تولید است. از دیدگاه مارکس، منازعه طبقاتی از ساختار منافع اجتماعی و آگاهی طبقات به آنها برمی خیزد.
سازمان دهی، آگاهی، همبستگی و ارتباط، لازمه بسیج انقلابی است.(۲) در حالی که تمام متغیرهای عمده و مهم در انقلاب اسلامی، نظریه مارکسیستی را در تبیین انقلاب رد می کنند؛ زیرا بسیج عمومی و مشارکت نیروهای اجتماعی در خارج از طبقات اجتماعی تحقق یافته و برخلاف این تحلیل، مذهب در روند شکل گیری انقلاب نقش مثبت و زیربنایی داشته است. از این رو افرادی چون «پولانزاس» و «آلتوسر» به گونه ای کوشیده اند نظریه مارکسیستی را درخصوص انقلاب های اجتماعی بازسازی کنند.
تحول دیگر، در نظریه های ساختارگرایانه نسبت به انقلاب بود. در نظریه های ساختارگرایانه، به مولفه هایی چون رهبری، ایدئولوژی، احزاب و سازمان های سیاسی، فرهنگ، روشنفکران و کارگزاران تاریخی کمتر توجه شده است و بیشتر، مولفه های ساختاری چون ساخت اجتماعی و سیاسی، ساخت بین المللی و ساخت دولت مد نظر قرار گرفته اند. نظریه پرداز شاخص این دیدگاه، اسکاچ پل، پس از انقلاب اسلامی دریافت که ساخت دولت ایران به سرعت متلاشی شده است و ارتش قدرتمند و حامیان بین المللی آن نتوانسته اند مانع از فروپاشی آن شوند. علاوه بر این، انقلاب ایران، دهقانی نبود و اصلا دهقانان در آن نقش تعیین کننده ای نداشتند و این مخالف با نظریه ساختارگرایی بود که دهقانان را رهبران انقلاب می دانست. در انقلاب اسلامی ایران عنصر ایدئولوژی، رهبری و بسیج عمومی نقش موثری داشتند و اسکاچ پل نیز با تاکید بر عنصر شیعی به نقش ایدئولوژی در انقلاب اسلامی اذعان کرد. او ضمن تاکید بر این که انقلاب اسلامی ایران همه ضوابط یک انقلاب بزرگ را داراست، عوامل شکل گیری انقلاب را تهدیدی جدی و گونه ای ناهنجار برای نظریه خود می دانست.
بنابراین می توان گفت انقلاب اسلامی ایران به اشکال مختلف همه نظریه های قابل توجه و مطرح در زمینه انقلاب را به چالش کشیده و به این نتیجه دست یافته که هیچ یک از آنها نمی توانند به تنهایی و برمبنای تک علتی، کنش انقلابی ملت ایران را تبیین کنند و فقط رهیافت های چند علتی که در آنها به نقش عوامل مختلف توجه می شود می توانند موفق باشند. به عبارت دیگر توجه به عوامل مختلف در کنار یکدیگر، رهیافت چند علتی را به ارمغان می آورد.
از جمله عواملی که دیرتر مورد توجه قرار گرفت، عامل فرهنگ و خصوصا دین بود. در واقع بسیاری از نظریه پردازان که عمدتا علل انقلاب را در مسائل اقتصادی و اجتماعی دیده بودند، با ملاحظه انقلاب اسلامی به جایگاه نظری عوامل فرهنگی در پیدایی انقلاب ها پی برده و در نتیجه به آن اهمیت بیشتری دادند. افرادی چون جان فوران، حمزه علوی، احمد اعجاز و مایکل فیشر در زمره این نظریه پردازان هستند.
مایکل فیشر که در تحلیل انقلاب ها بر عوامل اقتصادی و سیاسی تاکید بسیاری دارد، به هنگام تحلیل انقلاب اسلامی، به نقش فرهنگ مذهبی بیش از هر چیز بها می دهد و اهمیت علل فرهنگی را در وقوع انقلاب اسلامی یادآور می شود.(۳)
نیکی کدی نیز از جمله پژوهشگرانی است که در تحلیل انقلاب ها به نقش عوامل اقتصادی و رشد اصلاحات تاکید دارد؛ اما تحلیل او از انقلاب اسلامی، بیشتر به نقش تحول در فرهنگ شیعی به عنوان یک عامل اساسی در انقلاب اسلامی متمایل است. وی یادآور می شود که در انقلاب اسلامی عوامل فرهنگی در رشد انقلاب و تقویت زمینه های فکری و ایدئولوژیک آن نقش بسزایی داشته اند.(۴)
کدی، در تحلیل چند علتی از انقلاب اسلامی، بر نقش عوامل فکری فرهنگی انقلاب از یک سو و نقش علمای شیعه، نهاد مرجعیت، بازار و تجار در جامعه مدنی سنتی از سوی دیگر تاکید می کند. او ضمن توجه به نقش نهادهای جدید نظیر تشکیلات دانشجویی در جامعه مدنی و کارکرد آنها در شکل گیری انقلاب اسلامی، نقش مرکزی را به نیروها و نهادهای مذهبی می دهد.
در این میان امام خمینی(ره) در تبیین و تشریح انقلاب، به روح فرهنگ انقلاب توجه دارد؛ به عبارت دیگر تاکید بر عوامل فرهنگی، محور نظریه امام(ره) پیرامون انقلاب اسلامی در سطح کلان را تشکیل می دهد:
«آن چیزی که در اینجا حاصل شده و باید او را جزو معجزات حساب کنیم، همان انقلاب درونی این ملت بود. انقلاب درونی این ملت موجب شد که این انقلاب پیدا شود… ما باید پیروزی را در انقلاب درونی مردم جست وجو کنیم و تا این معنا حاصل نشود… وضع برای ملت همان جور که بوده، خواهد ماند.»(۵)
ایشان بر اهمیت دین اسلام تاکید بسیار داشتند:
«آنها هیچ کاری نکردند. به هیچ ترتیب به انقلاب کمکی نکردند. برخی از آنها جنگیدند ولی فقط برای عقاید و اهداف و منافع خودشان، آنها عنصر اصلی پیروزی نبودند. انقلاب از آن مردمی بود که برای اسلام کشته شدند و برای اسلام جنگیدند.»(۶)
شهیدبهشتی در مورد ماهیت انقلاب اسلامی می گوید:
«اگر انقلابی در ایران روی داده است، جهت این انقلاب روشن است، حاکمیت صدق، حاکمیت حق، حاکمیت عدل، حاکمیت عفت، حاکمیت تقوا، حاکمیت مهر و عطوفت برادری الهی، حاکمیت قهر و غضب فی الله، دوستی با دوستان خدا، دشمنی با دشمنان خداست. انقلاب برای حاکمیت این ارزش های متعالی و مبارزه با نفی ضدارزش هایی بود که سال هاو قرن ها بر زندگی ما مردم، بر اخلاق ما مردم، بر روابط ما مردم، در زندگی خصوصی و خانوادگی، اجتماعی، اداری، سیاسی، اقتصادی ما مردم حاکم بود. انقلاب برای این بود که آن ضدارزش ها را از حاکمیت بیندازد و ارزش های اصیل متعالی و الهی و نور را به جای ظلمت حاکم کند… صادقانه می گویم که ما جز تاکید و پافشاری روی معیارهای اسلامی و مکتبی هیچ انگیزه ای نداریم.»(۷)
شهید باهنر نیز در مورد اهمیت فرهنگ در انقلاب اسلامی گفته است:
«شما فکر می کنید مهمترین عاملی که توانست انقلاب عظیم این ملت را به پیروزی برساند کدام بود؟…. به نظر من ابتدا مردم ساخته شدند، با ایمان شدند، فکرشان عوض شد، رشد اخلاقی و فکری پیدا کردند، ارزش های فرهنگی جدید در جامعه به وجود آمد و بعد در پناه این ملت ساخته شده [و] بپاخاسته ای که منبع قدرت و هیجان از درون آنها زبانه می کشید و شعله ور می شد، انقلاب به ثمر رسید… این فرهنگ تازه بر جامعه ما حاکم شد و روح اصیل اسلامی احیا گشت.»(۸)
به هر حال انقلاب اسلامی ایران نقطه عطفی در توجه به نقش فرهنگ و عوامل فرهنگی و تقویت آن به شمار می رود. همچنین عاملی موثر در دستیابی بسیاری از پژوهشگران به چارچوب های نظری نوین در تبیین و تحلیل انقلاب ها، آشنا کردن آنها به نقش عناصر مهمی چون فرهنگ و عوامل فرهنگی، ایدئولوژی و رهبری در وقوع انقلاب هاو نیز ویژگی های انقلاب دینی و تاثیر انقلاب اسلامی بر جامعه شناسی دین بود.(۹)
به این ترتیب انقلاب اسلامی عبارت است از: یک تلاش مستمر و تاریخی برای بازسازی جامعه بر پایه ویژگی های هویت بخش خودش.(۱۰)
۲ تحلیل انقلاب اسلامی نه براساس نظریه های منسوخ
در یک نگاه ارگانیستی به جامعه می توان پدیده انقلاب را به پوست انداختن تشبیه کرد. انقلاب، تبلور درهم ریختن ارتباط میان دولت و ملت (حاکمان و عموم مردم) است؛ درهم ریختن درون دولت و درون ملت و این مفهوم به لحاظ واقعیت بیرونی ناظر بر دو بخش است که یکی، مقدمه دیگری است: الف) تخریب؛ ب) تاسیس
چرا یک نظام سیاسی فرو می پاشد؟ چه زمانی نیاز به برپایی یک نظام سیاسی جدید احساس می شود؟ پاسخ این سوال مربوط به بخش اول (تخریب) است. یعنی چرا تابعان یک نظام سیاسی طغیان علیه رژیم حاکم را شروع و به عنوان یک حق طبیعی برای خود قلمداد می کنند و آن را به مرحله اجرا درمی آورند؟ این تحول، مبتنی بر تحقیر و بی فایده دانستن وضع موجود و عزم رسیدن به وضعیت دیگری غیر از وضع موجود است که به تدریج خواسته می شود، شکل می گیرد و توسط رهبران این طغیان عمومیِ خشونت بار، تبیین می شود که عموما ایدئولوگ خوانده می شوند. عوامل متعددی در به وجود آوردن وضعیت انقلابی موثرند که می توان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد:
۱ عوامل زمینه ساز (محرک)
عوامل زمینه ساز، عبارت است از مجموعه عوامل ریشه ای که در حوزه مسائل فکری فرهنگی جامعه، وضعیت موجود و رژیم حاکم را تصویر و نقد می کنند؛ به عبارت دیگر عواملی که وضعیت موجود را نامطلوب و غیرقابل تحمل معرفی می نمایند. این عوامل بستگی تام به زمینه اجتماعی دارند.
در واقع عوامل تحرک زا و زمینه، به صورت انتخابی برای تغییر وضعیت موجود یکدیگر را یافته و موجب فروپاشی نظام سیاسی مستقر می شوند.
مقایسه، ابزاری مفید و شاید بهترین ابزار در تحریک عموم مردم است. در این صورت این سوال هر چه بیشتر برای مردم مطرح می شود که به طور جدی از خود و دیگران بپرسند که ما و جامعه ما در کجا قرار گرفته است؟ جوامع دیگر و مردمشان چه مقام و موقعیتی دارند؟
پس از طرح این سوال مهم، قوه علت یابی به کار می افتد و پرسیده خواهد شد: «چرا؟» بدین ترتیب «انتقاد» به معنای تشخیص سره از ناسره در جامعه رواج می یابد و روز به روز بر تعداد پرسشگران و تشنگان پاسخ، افزوده خواهد شد.
پاسخ ها و تصاویری که از وضعیت موجود ارائه می شوند، زمانی تاثیر بیشتری دارند که گفته شود ما باید کجا باشیم؟
از تضاد بین پاسخ این سوال و عدم ظرفیت و توانایی نظام موجود برای پذیرش این خواست ها و پاسخگویی به آنها، جرقه های انقلاب (فروپاشی بنیادی نظام حاکم با باور به وضعیتی دیگر) شکل می گیرد.
۲ عوامل تسهیل کننده
عوامل تسهیل کننده، سبب آسانتر شدن تفکر نسبت به وضعیت موجود، نقد آن و خواستن وضعیت دیگر می شود. برای مثال می توان عوامل زیر را نام برد:
به وجود آمدن فضای باز سیاسی
تجربه ضعف اقتصادی برای مردم جامعه که بتوانند بهتر وقایع موجود را درک کنند
رشد آگاهی از وضعیت جوامع دیگر در اثر ارتباطات روزافزون
شناخت بیشتر هویت ملی و سستی نیروهای حافظ نظام حاکم در تنبیه مخالفان و منتقدان و هواداران تغییر ریشه ای وضع موجود.
۳ عوامل شتاب زا (کاتالیزور)
کاتالیزورها روند رو به جلوی انقلاب را سرعت بیشتر می بخشند. به عنوان مثال می توان از عوامل شتاب زای زیر نام برد.
اشتباهات غیرقابل جبران حاکمان در لحظات بحرانی
ضعف ارتش و عقب نشینی حاکمان
ضعف اقتصادی دولت در رفع خواسته های آنی و کوتاه مدت
سرکوب و تحریک شدید احساسات مردم که به هیجانی تر شدن وضعیت انقلابی و پافشاری بیشتر مردم بر خواسته هایشان می انجامد.
۴ عوامل تکمیل کننده (مکمل)
در اینجا به طور مشخص می توان از دو عامل رهبری و ایدئولوژی نام برد. انطباق این دو با خواست های عمومی مردم، سبب سازماندهی برای «تخریب» و گذار از آن به مرحله «تاسیس» می شود و تلاشی برای بنا نهادن نظام اجتماعی سیاسی و اقتصادی جدید آغاز می شود. هماهنگی رهبری، ایدئولوژی و مردم رمز حرکت به جلو و دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده است.
رهبری، معرف و عامل به ایدئولوژی است، ضمن آن که ایدئولوژی به مثابه راهنمای مکتوب بوده و مردم با باور به آن و پیروی از رهبری، خواسته ها و راه های رسیدن به آنها را مطرح می کنند و به این ترتیب شعارهای انقلاب شکل می گیرند و انقلاب، آرمان ها و هویت خود را از زبان انقلابیون بیان می دارد.
آنچه تاکنون گفته شد، در مورد جامعه ایران نیز صادق است؛ یعنی زمانی رسید که مردم ایران به شناخت و آگاهی بیشتری از خود و جامعه شان دست یافتند و همین امر موجب فعال شدن قوه مقایسه و روحیه انتقادی نسبت به وضعیت موجود شد. در مقابل، عدم توانایی و ظرفیت لازم نظام حاکم برای پاسخگویی، تابعان نظام سیاسی را بدانجا رساند که آن را فاقد لیاقت و توانایی برای حکومت تشخیص داده و به این نتیجه رسیدند که باید نظام حاکم طرد و نفی شود.
با منکَر شناخته شدن حاکمان وقت و نظام مورد قبول آنان، تلاش برای ترسیم و معرفی معروف (نظام و حاکمانی دیگر) آغاز شد.
تضاد و تقابل میان خواسته های جدید از یک سو و سرکوب آنها از سوی دیگر زمینه ساز به وجود آمدن وضعیت انقلاب و خروج جامعه از حالت طبیعی و عادی شد. این خروج جز با تخریب و تقاضای وضعیتی دیگر عملی نبود. لذا تلاشی برای هر دو، صورت پذیرفت. در گام اول انقلاب پیروز شد و در مرحله بعد، فعالیت ها برای ساختن نظامی جدید با عنوان «جمهوری اسلامی» آغاز گردید.
۳ ویژگی های سیاسی اجتماعی نظام حکومتی محمدرضا شاه
اساسا روند تکوین دولت در ایران، مستقل از مردم بوده و مردم جایگاه و نقش تعریف شده ای در این مهم نداشتند. لذا یکی از واژه های بسیار کلیدی در ترسیم وضعیت موجود آن زمان، واژه «استبداد» است.
استبداد فضای ضعف و تکبر حاکمان به صورت توامان، فقدان قوه نقد و رواج تفکر تقدیری و چاپلوسی و تملق نسبت به وضع موجود است.
استبداد در ایران سابقه ای طولانی داشته و رژیم محمدرضا پهلوی نیز سمبل مدرن آن است. مدرن بودن آن نیز فقط به دلیل تلاش های حاکمان این نظام سیاسی برای تغییر وضعیت جامعه و صورت بخشی به آن با اقتباس از روند و وضعیت جوامع غربی و خصوصا امریکا بوده است؛ اقتباسی از سر تقلید و نه تحقیق، الگوبرداری سطحی و ظاهری بدون توجه به ریشه ها و اصول مولد یک نظام اجتماعی فعال و پویا.
محمدرضا پهلوی، در سال ۱۳۲۰ پس از برکناری پدرش (رضاشاه) توسط قوای اشغالگر ایران در زمان جنگ جهانی اول به سلطنت رسید، انتصابی که مردم نمی توانستند در آن هیچ نظر و عقیده ای داشته باشند. محمدرضا در آن هنگام ۲۲ ساله بود. شاه جوان که فاقد قوه ابتکار، درایت و اعتماد به نفس بود در حالتی انفعالی به اداره جامعه مشغول شد. در آغاز به خاطر فضای ملتهب ناشی از آثار اشغال کشور توسط بیگانگان، خلاء قدرت ناشی از کنار گذاشته شدن رضاشاه، ضعف ارتش و نیروهای امنیتی، فضای باز سیاسی، و حضور حکومتگرانی چون قوام که مخالف سلطه کامل محمدرضا شاه بر امور بودند، جامعه توانست با آزادی بیشتری به انتخاب و طی مسیرهای منتخب خود بپردازد و مهمترین ثمره این وضعیت، ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفندماه سال ۱۳۲۹ بود.
دولت ضعیف محمدرضا شاه با تکیه بر بیگانگانی که خلع ید شده بودند، به تحریک انگلیس و پشتیبانی امریکا، کودتای امریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را ترتیب دادند و حکومت ستم مجددا برپا شد.
با تقویت ارتش و نیروهای امنیتی، ضمانت اجرای کافی برای بقای آن نیز اندیشیده شد. برای توضیح وضعیت موجود در دوران محمدرضا شاه می بایستی توجه خاصی بر «دولت» داشت و این که دولت چگونه کشور را اداره می کرد و از چه منابعی برخوردار بوده است.
مشخصات عمومی و کلی رژیم محمدرضا شاه عبارتند از:
۱ موروثی بودن؛ یعنی نگاه غیرانتخابی به حکومت و نادیده انگاشتن حق مردم برای انتخاب حاکمان. نخبه گرایی منفی نسبت به قدرت و حکومت به این معنا که ورود در آنها صرفا مختص اشراف زادگان ودرباریان و شخص شاه است و هیچ گونه عنصر لیاقت، آگاهی و شایستگی برای ورود به آن ملحوظ نیست؛ بلکه تنها، داشتن روابط و سنت های خانوادگی و سرسپردگی به خواست های هیات حاکمه مدنظر است.
۲ سلطنتی بودن؛ با تکیه بر شعار «شاه سایه خدا بر روی زمین است»، خود را مالک و حاکم بر همه امور معرفی کردن.
محمدرضا شاه می گفت: «کوروش! آسوده بخواب که ما بیداریم.» نظام حکومتی شاه یک مونارشی موروثی بود که سعی می شد سابقه آن را تا زمان باستان بکشانند.
۳ عوام فریبی؛ در رژیم محمدرضا شاه مجلس و حزب به عنوان ابزارهای حکومت مردمی و عناصر بیانگر تکاپو و فعالیت سیاسی وجود داشتند؛ اما هر دو فرمایشی بودند. هم مجلس مطیع شاه بود و هم احزاب صرفا ابزاری برای مقاصد پلیسی و امنیتی رژیم و ساختن جلوه های دمکراتیک برای تبلیغات بین المللی به شمار می رفتند. شاه ضمن اعلام تشکیل حزب رستاخیز، گفت: «آنهایی که به این حزب نمی پیوندند، باید مزدوران حزب توده باشند. این خائنان یا باید به زندان بروند، یا این که همین فردا کشور را ترک کنند.» هنگامی که روزنامه نگاران خارجی اشاره کردند چنین بیانی ظاهرا صحیح نیست زیرا رستاخیز در مغایرت با نظام دو حزبی (ایران نوین و مردم) آمد. به شدت مغایر است، شاه پاسخ داد: «آزادی اندیشه! دمکراسی! با پنج سال اعتصاب و راه پیمایی های خیابانی پشت هم! دمکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچکدام از آنها را نمی خواهیم.»(۱۱)
۴ غیرابتکاری اداره کردن کشور؛ قوای ابتکار و خلاقیت، تنها در اثر نیاز و اعتماد به نفس فعال می شوند. در حالی که رژیم محمدرضا شاه و شخص او، اولا نیازی برای جلب رضایت ملت نمی دیدند، زیرا برگزیده و منتخب آنان نبودند؛ ثانیا وابسته به بیگانگان بودند و حمایت آنان را برای بقای خود کافی می دانستند؛ ثالثا به خاطر درآمد نفت، نیازی برای یافتن راه های جدید درآمدزایی نمی دیدند و از مدیریت، تنها مفهومی توزیعی داشتند؛ مدیریتی توزیعی با محوریت خواسته ها و منافع شخصی.
روابط اداری در ایران یک شبکه روابط شخصی را دارد، نه شبکه روابط کاری، به جای مهارت ها و قابلیت های شخصی، دوستی و رفاقت حرف اول را می زند. چون هر شغل اداری، باید به طور بالقوه وابسته به یک گروه در جنگ قدرت های ملوک الطوایفی باشد. وفاداری صاحب آن به گروه، مهمتر از کارایی اوست.»(۱۲)
۵ مدیریت مصرف گرا؛ دولت متکی بر درآمد نفت و منفک از تلاش ها و خواست های ملت، صرفا بر مصرف تاکید داشت. دانشگاه، مصرف گرا بود، شاه مقلد و مطیع بیگانگان بود و چون نخبگان مصرف گرا بودند، جامعه از الگوی مصرف گرایی تبعیت می کرد و آن را به عنوان یک هنجار می پذیرفت.
«در پی بحران نفت در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) و افزایش قیمت نفت (از بشکه ای ۱۱ دلار به ۳۳ تا ۳۶ دلار)، درآمد نفتی ایران به طور جهشی افزایش یافت. در نتیجه، این نه فقط موجب بالا رفتن درآمد سرانه و قدرت خرید شد، بلکه سبب رشد سریع مصرف کالاهای غربی در طی آن شد. در سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ واردات ایران از ۹/۲۰۶ به ۶/۱۱۶۹۵ میلیون دلار افزایش یافت. از این طریق سیل نیاز به کالاهای غربی (و در نتیجه ارزش های غربی) به ایران سرازیر شد و از طریق توریسم، برنامه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی و… تشدید و تقویت شد.»(۱۳)
۶ وابستگی ذلت آور؛ این نوع وابستگی، چیزی غیر از داد و ستد متقابل و نیاز اجتناب ناپذیر به دیگران است. در این وضعیت، آرمان ها و هویت ملی تحقیر شده به عنوان عوامل عقب ماندگی معرفی می شوند و در عوض، آرمان های بیگانه و خصوصا غرب به جای آن تبلیغ می شد.
یکی از مقامات عالی رتبه، سیاست جدیدی به شاه پیشنهاد کرده بود که صرفا مربوط به امور داخلی بود. تنها جواب شاه این بود: «ولی فکر می کنید امریکایی ها این را بپذیرند؟» زمانی که ریچارد هلمز سفیر امریکا در ایران بود، شاه تصمیم گرفت ایستگاه های رادیو و تلویزیون را که قبلا نیروهای مسلح امریکا در ایران با اجازه او تاسیس کرده بودند، تعطیل کند. وقتی هلمز اعتراض کرد، شاه جواب داد: «ما باید آنها را تحویل بگیریم، ولی به شما قول می دهیم که تغییری در زمان و مدت پخش برنامه های امریکایی پیش نیاید.»(۱۴) اینها تنها نمونه هایی از موارد بی شمار وابستگی شاه به غرب و به ویژه امریکا بود.
۷ نظامی گری؛ رژیم محمدرضا شاه به دلیل تکیه فراوان بر قدرت عریان برای مشروعیت زایی و حفظ آن، رژیمی نظامی (میلیتاریستی) به معنای واقعی بود. چنان که آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» آورده است:
«شاه همچنان نظامیان را پشتیبان اصلی خود می دانست. وی شمار نفرات نظامی را افزایش داد…. شاه با خرید تسلیحاتی به ارزش بیش از ۱۲ میلیارد دلار از کشورهای غربی در سال های ۱۳۵۰ ۱۳۵۶، زرادخانه عظیمی ایجادکرد…. علایق شاه تنها به خرید تسلیحات و بودجه های سالانه ارتش محدود نمی شد. او به رفاه افسران ،نظارت بر آموزش آنها، شرکت در مانورهای نظامی و پرداخت حقوق و پاداش های هنگفت، مزایای شغلی گوناگون از جمله مسافرت های متعدد خارجی، امکانات درمانی پیشرفته، خانه های مرفه و فروشگاه های ویژه ارزان قیمت نیز به شدت علاقه مند بود. وی همچنین بر ترفیع درجه های نظامیان رده بالا نظارت داشت. بیشتر کارهای دولتی را با لباس نظامی انجام می داد و اغلب از افسران ارتش به دلیل نجات ملت در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، قدردانی می کرد… تاسیسات مهم دولتی به ویژه موسسات بزرگ صنعتی را به افسران عالی رتبه واگذار می کرد…
شاه در کنار ارتش، سازمان های امنیتی را نیز گسترش داد. اعضای نیروهای ساواک، بالغ بر ۵۳۰۰ مامور تمام وقت وشمار بسیاری از جاسوسان ناشناس را در بر می گرفت… به گفته یک خبرنگار انگلیسی، ساواک چشم و گوش شاه و در مواقع ضروری، مشت آهنین وی بود. افزون بر ساواک دو سازمان امنیتی دیگر نیز به نام های بازرسی شاهنشاهی و رکن ۲ ارتش وجود داشت…»(۱۵)
۸ بی توجهی به خواسته های واقعی مردم؛ در عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی که ناشی ازناباوری مردم و قدرت آنان بود، نخبگان حاکم به جای مردم می اندیشیدند؛ زیرا افکار عمومی و خواست های ملی، هیچ جایگاهی در منظومه فکری آنان نداشت.
طبیعی است نقطه مقابل این وضعیت، وضعیت مطلوبی است که پس از انقلاب برای دستیابی به آن تلاش شد.
۴ انقلاب اسلامی و تحولات ساختاری در ایران
الف) ارکان انقلاب اسلامی
۱ مردم؛ در توضیح عامل «مردم» به عنوان یکی از عوامل متشکله انقلاب و موثر در پیروزی آن باید به چند نکته توجه کرد:
انقلاب های بزرگ، انقلاب های اجتماعی اند و لذا خصایص اجتماعی دارند؛
اولا انفرادی نیستند بلکه اشتراکی و جمعی اند.
ثانیا در بردارنده همزیستی وهمکاری متقابل حول منافع و اهداف مشترکی هستند.
ثالثا به دلیل عمومی بودن، خالص نیستند و بیشتر، ترکیبی هستند از سلایق و نظرها که عمدتا در موضوع فروپاشی نظام مستقر اتفاق نظر دارند.
رابعا هر چند در یک تقسیم بندی می توان بین رهبران و توده مردم تفکیک قائل شد، اما باید پذیرفت که انقلاب های اجتماعی وسعت و عظمتشان قابل دستکاری نیستند؛ لذا همواره انقلاب هابه دلیل نتایج، آسیب پذیر بوده اند.
چالمرز جانسون در کتابش به نقل از آرتور بادتر (یکی از محققان دانشگاه پاریس در آغاز قرن بیستم) آورده است: «انقلاب ها عبارتند از تلاش های موفق یا ناموفق که به منظور ایجاد تغییراتی در بافت جامعه از طریق اعمال خشونت انجام می گیرند.»(۱۶)
بنابراین باید گفت، یک خواست عمومی و همگانی است که هر چند رهبران در برپایی و جهت دهی به آن نقش دارند، لیکن مردم انقلاب ساز هستند و عملی شدن خواست های انقلابی، به عملکردهای آتی آنها بعد از انقلاب وابسته است. عواملی از جمله:
روند رو به رشد آگاهی برای تماس با کشورهای دیگر،
رواج اندیشه های جدید وسیطره تدریجی استعمار انگلیس و روس و پس از آن امریکا بر ایران،
خودکامگی روز افزون شاهان با تکیه بر بیگانگان و قوه نوظهور ارتش خصوصا در دوره رضاشاه و محمدرضا شاه،
ایرانی ها را در قبال پایمال شدن حقوقشان حساس تر کرده بود؛ اما تجربه های موفق ایران برای دادخواهی، همواره مقطعی بود و بعضا نیز ناکام می ماند. وجود راه های گوناگون از قبیل تحصن، تلگراف زدن، اعتراض های گسترده، ترور و برخورد نظامی، باعث شدند یکپارچگی در قبال موضوعات مساله ساز برای مردم حاصل شود؛ بنابراین گروه های مختلف، با اعتقاد به راه های مورد قبولشان فعالیت می کردند. همچنین رواج اندیشه های نو، هر چند در رشد آگاهی های عمومی موثر بود، اما به همان اندازه سبب تفرق می شد؛
گذر سال هاو ناکامی راه ها و ایدئولوژی های غیراسلامی برای حل ریشه ای مشکلات، زمینه را برای ظهور به اسلام به مثابه دینی اجتماعی سیاسی اقتصادی فراهم آورد. تا پیش از آن باور به اسلام وجود داشت، اما اسلام به عنوان دین نظام ساز شناخته نشده بود. تا این که امام خمینی (ره) به تدریج حقانیت پیوند دیانت و سیاست را با توجه به قرآن و سیره رسول اکرم (ص) به اثبات رساند و خواست ملت ایران برای مقابله با استبداد و استعمار از پایگاه دین اسلام مطرح شد و به نتیجه رسید.
انقلابی شدن مردم ایران حول محور دین اسلام، تحولی ریشه ای است که در زمانه سلطه تفکر جدایی دین از سیاست، عجیب به نظر می رسد؛ اما واقعیتی است که متاسفانه به ندرت مورد توجه تحلیلگران قرار گرفته است. میشل فوکو فیلسوف فرانسوی که در آن زمان به ایران انقلابی سفر کرده بود، از جمله معدود اندیشمندان خارجی است که به این نکته توجه کرده، هر چند می داند حتی هموطنانش هم حرف های او را نخواهند پذیرفت، چرا که سلطه فکری عقیم بودن دین برای اجتماع، اجازه تفکری بدیع را در این خصوص از آنها سلب کرده است. او در کتاب «ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟» می نویسد:
«برای مردمی که روی این خاک زندگی می کنند، جست وجوی چیزی که ما غربی ها امکان آن را پس از رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت از دست داده ایم چه معنی دارد. جست وجوی معنویت سیاسی؟ هم اکنون صدای صدها فرانسوی را می شنوم، اما من می دانم که اشتباه می کنند. من که آگاهی ام از ایران بسیار ناچیز است.»(۱۷)
نکته دیگری که در مورد نقش مردم در پیروزی انقلاب اسلامی ایران اهمیت اساسی دارد، تبلور واقعی این مفهوم (مردم) در عرصه عمل و انقلاب است. در انقلاب اسلامی ایران، همه افراد و گروه ها شرکت فعال و مستمر داشتند. تمسک به دین اسلام، قرائت انسان ساز و جامعه ساز آن، همانند چتری بود که توانست همه افراد و گروه ها را پوشش دهد و جذب کند. این موضوع سبب تجدیدنظر ساختارگرایانه تِدا اسکاچ پل شد؛ نظریه ای که در قرن بیستم از اعتبار بالایی برخوردار بود.
۲ مکتب (ایدئولوژی) و ۳ رهبری
به نظر نگارنده، برای درک بهتر تاثیرات دو عامل یاد شده در انقلاب اسلامی، باید آنها را همزمان با هم مطرح کرد. رهبری، همان مکتب ناطق و تجسم دستورات ایدئولوژی است و نهایت استفاده را از ظرفیت های مکتب برای رسیدن به اهداف که متخذ از مکتب هستند می برد.
ب: تحولات سیاسی اجتماعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
اگر بپذیریم که انقلاب همچون زلزله ای قوی، بنیان های قبلی جامعه و دولت را به لرزه در می آورد، نمی توان توقع داشت که پس از پیروزی یکباره متوقف شود. به عبارت دیگر، عواملی که در انگیزه دادن به یک ملت موثر بوده اند، کمابیش در دوام این حرکت تاثیرگذار خواهند بود و تزلزل و شکست ساختارها وبنیادها همچنان اثرات خود را بعد از پیروزی انقلاب خواهند داشت؛ اما تحولات از حالت تهاجمی و سلبی به حالت تدافعی و اثباتی تغییر ماهیت می دهند و تلاش های انقلابی که تا پیش از پیروزی معطوف به برهم زدن و اختلال در نظم جامعه بودند، به صورت حافظ نظم درمی آیند و حرکت ها و فعالیت ها برای سازندگی حول محورهای مطرح انقلابی، سازماندهی می شوند.
در انقلاب اسلامی نیز پس از پیروزی، روند تحولات این گونه بوده، البته نه به این سادگی که گفته شد؛ چرا که این انقلاب در جهان دوقطبی صورت گرفت که فضای تنفس هر بلوک به صورت مرزبندی شده و مشخص درآمده بود و چنین نظامی طاقت هضم و پذیرش یک انقلاب آن هم از نوع دینی آن را نداشت. لذا توان بین المللی برای مهار آن به کار گرفته شد. با این حال موج توفنده انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد و اکنون بیست و چهار سال از عمر آن می گذرد.
برای مطالعه اجمالی تحولات سیاسی اجتماعی پس از پیروزی انقلاب، آن را براساس دهه ها تقسیم می کنیم و دهه اول و دهه دوم را مورد بحث قرار می دهیم، اما دهه سوم از آنجا که هنوز به پایان نرسیده، امکان قضاوت را از ما می ستاند.
۱ دهه اول، دهه حراست و حفاظت فیزیکی و ظاهری (۱۳۶۷ ۱۳۵۷)
طبیعی است که پس از پیروزی، روند معمول نظم بخشی و سازماندهی عمومی جامعه بر هم خورده و قانون، اعتبار خود را از دست داده و هنوز «انقلابی» به کسی گفته می شود که مخالف «قانون» باشد؛ زیرا قانون حافظ نظم و وضعیت موجود است. بنابراین پس از سقوط رژیم قبلی و پیروزی انقلاب، مدتی زمان می برد که این معنا تغییر یابد و جایگاه ها و نقش ها مجددا مشخص شوند.
در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ یعنی پنجاه روز پس از انقلاب، نظام جمهوری اسلامی با کسب اکثریت قاطع آراء برگزیده شد.
در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸، انتخابات مجلس خبرگان برای بررسی و اصلاح پیش نویس قانون اساسی برگزار شد. پس از بحث و تبادل نظر در مجلس خبرگانِ قانون اساسی، تدوین قانون اساسی به پایان رسید و همه پرسی آن در ۱۲/۹/۱۳۵۸ برگزار شد
سپس اولین انتخابات ریاست جمهوری، انجام شد و حدود پنجاه روز بعد (۲۴/۱۲/۱۳۵۸) نیز انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار شد. به این ترتیب، اولین مجلس شورای اسلامی کار خود را در هفتم خرداد ۱۳۵۹ آغاز کرد و مردم که انقلاب را صورت داده بودند وبرای پیروزی اش جانفشانی ها و فداکاری ها کرده بودند، نهاد قانونی تاثیرگذار در قدرت و سیاست را ایجاد کردند و نمایندگان خود را به مجلس (خانه ملت) فرستادند.
در واقع خواسته «جمهوری اسلامی» به صورت قانونی درآمد؛ به این صورت که از یک سو مجلس به عنوان تبلور حضور مردم در سیاست و محل بیان خواست ها و نظارت های مردم تشکیل شد و از سوی دیگر «ولایت فقیه»، به عنوان یک اصل در قانون اساسی جای گرفت و تبلور روح دینی نظام سیاسی جدیدالتاسیس شد. اسلامی شدن مجلس شورا و مردم دوستی ولی فقیه، سبب شد تا ترکیب غریب جمهوری اسلامی، به صورت عینی نمود پیدا کند و ثمرات خود را به بار آورد.
این همه تکاپو و شیرینی های بی نظیر، در غبار فتنه ها و نفاق های داخلی و خارجی صورت می گرفت.
پس از سر و سامان یافتن نسبی نظام سیاسی به صورت شبه قانونی و تعیین موفقیت آمیز نوع حکومت جدید (جمهوری اسلامی)، نگاه های معاندان به صورت متمرکزتری درآمد و به سمت حامیان نظام جدید یعنی پشتوانه های فکری آن معطوف شد؛ زیرا انقلابی که ماهیتا فکری فرهنگی است در صورتی که حامیان فکری خود را با ترور از دست بدهد، زیان جبران ناپذیری را متحمل می شود؛ امری که برای انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. هر چند همه ترورها موفقیت آمیز نبود، اما توانست نیروهای مهمی را از میان بردارد.
مرتضی مطهری فیلسوف و متفکر برجسته در دوازده اردیبهشت ۱۳۵۸ ترور شد و به این ترتیب یکی از مهمترین ایدئولوگ های انقلاب اسلامی حذف شد. از جمله ترورهای خسارت بار دیگر، انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در هفت تیرماه ۱۳۶۰ بود که در آن آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی که در سازماندهی امور، خصوصا پس از انقلاب نقش بسیار موثری ایفا کرده بود، به همراه ۷۲ نفر از مسوولان نظام به شهادت رسیدند. در تاریخ هشت شهریور ۱۳۶۰ نیز منافقین موفق شدند رئیس جمهور (محمدعلی رجایی) و نخست وزیر (محمدجواد باهنر) را ترور کنند.
رویارویی مردم که انقلاب را به پیروزی رسانده بودند با مشکلات ابعاد گسترده تری می یافت. حال که شاه و رژیم شاهنشاهی سقوط کرده بود، حامیان آنها (مخالفان فکر و فرهنگ پشتیبان انقلاب اسلامی) به مقابله با انقلاب پرداختند و این رویارویی نیز نیاز به مهیا شدن داشت، همان چیزی که در شعارهای به هم وابسته استقلال و آزادی مطرح شده بود.
برای تحقق این شعارها، از همان آغاز پیروزی شاهد شکل گیری یک سری نهادهای انقلابی هستیم. یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۳/۱۲/۱۳۵۷ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در ۲۷/۳/۱۳۵۸ جهادسازندگی، در ۵/۹/۱۳۵۸ بسیج مستضعفین، در ۷/۱۰/۱۳۵۸ نهضت سوادآموزی، در ۲۳/۱۲/۱۳۵۸ بنیاد شهید و در ۲/۴/۱۳۶۰، سازمان تبلیغات اسلامی به فرمان امام(ره) تشکیل شد.
به این ترتیب شور و شوق انقلابی برای سازندگی کشور سازماندهی شد و کاروان های سازندگی به اقصی نقاط کشور گسیل شدند.
اولین نماز جمعه در دانشگاه تهران، روز پنجم مرداد ماه ۱۳۵۸ به امامت آیت الله طالقانی برگزار شد. او شخصیتی بزرگوار و زحمتکش بود و در تاریخ ۱۹/۶/۱۳۵۸ درگذشت.
فضای انقلابی از آنجا که ماهیت اسلامی داشت، نمی توانست فقط جنبه ملی و داخلی داشته باشد، دغدغه وضعیت مسلمانان هم به شدت وجود داشت، کما این که سال هاپیش امام خمینی(ره) در مورد اسرائیل هشدار داده بود.ایشان در ۱۶/۵/۱۳۵۸ آخرین جمعه ماه مبارک رمضان هر سال را به عنوان روز جهانی قدس اعلام کردند.
به این ترتیب از همان آغاز علاوه بر توجه به وضعیت سیاست های داخلی، سیاست خارجی نیز با شعار محوری نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی به دنبال وحدت جهان اسلام بود.
حال چگونه این پیام اتحاد مسلمین به گوش مسلمانان و جهانیان می رسید؟ چه تدبیری می بایست اندیشیده شود؟ پاسخ این سوال «صدور انقلاب» بود. از گفته های امام خمینی(ره) در این مورد است که: مکتبمان را گسترش خواهیم داد به همه ممالک اسلامی، بلکه در همه جا که مستضعفین هستند و ما رو به اعتلا هستیم و بشر را رو به اعتلا می خواهیم ببریم…(۱۸)
مقصد این است که اسلام، احکام اسلام، احکام جهانگیر اسلام زنده بشود و پیاده بشود و همه در رفاه باشند و همه آزاد باشند، همه مستقل باشند…(۱۹)
ما که می گوییم اسلام را می خواهیم صادر کنیم، معنایش این نیست که ما سوار طیاره بشویم و بریزیم به ممالک دیگر. یک همچو چیزی نه ما گفتیم و نه ما می توانیم. اما آن که ما می توانیم این است که می توانیم به وسیله دستگاه هایی که داریم، به وسیله همین صدا و سیما، به وسیله مطبوعات، به وسیله گروه هایی که در خارج می روند، اسلام را آن طوری که هست، معرفی کنیم. اگر آن طوری که هست معرفی بشود، مورد قبول همه خواهد شد.»(۲۰)
اتفاق مهم دیگری که در سال ۱۳۵۸ افتاد، اشغال سفارت امریکا بود که در روند تکمیل پاکسازی طبیعی درون جامعه از بیگانگان صورت گرفت امام خمینی(ره) تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم نامید. دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان استعفا کرد و قراردادهای همکاری با امریکا لغو و پس از مدتی، دارایی های ایران هم در امریکا مسدود شد. امریکا تلاش های گسترده ای را برای آزادی گروگان ها انجام داد، از جمله اجرای عملیات نظامی در صحرای طبس در تاریخ ۵/۳/۱۳۵۹ که به شکست انجامید، نیروهای امریکایی در طوفان شن گرفتار شدند و ضمن متحمل شدن تلفات و خسارات فراوان، مجبور به عقب نشینی شدند.
و بالاخره با پذیرش موافقتنامه الجزایر که با واسطه دولت الجزایر تهیه شده بود، این موضوع پس از گذشت ۴۴۴ روز خاتمه یافت. پایانی تلخ برای ایالات متحده همراه با رسوایی و شکستن هیبتی که تا پیش از آن در جهان داشت. «شیطان بزرگ» معرفی شد و «مرگ بر امریکا»(۲۱) شعاری دائمی شد؛ چرا که امریکا بر خوی استکباری تاکید فراوان داشت و البته هنوز هم دارد.
برای استقرار کامل و دوام انقلاب اسلامی، تغییرات انقلابی می بایست بتوانند به نحو ریشه دار در فرهنگ تاثیر بگذارند و فرهنگ اصلاح شود. از همین رو «انقلاب فرهنگی» به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر مطرح شد.
بحث ضرورت اصلاح و پی ریزی طرح های تازه برای دانشگاه ها و خصوصا علوم انسانی درگیرودار حوادث پس از پیروزی، جسته و گریخته دنبال می شد تا زمان تعطیلی دانشگاه ها. متاسفانه به دلیل حضور و تمرکز نیروهای ضدانقلاب در دانشگاه ها و سوء استفاده از این محیط علمی، به تدریج روند تحولات به سمتی رفت که به ناچار برای پاکسازی و زمینه سازی انقلاب فرهنگی، دانشگاه ها تعطیل شدند تا امکان تضعیف پایه های انقلاب که هنوز قوام کافی نیافته بودند، از گروه های ضدانقلاب اسلامی گرفته شود. تعطیلی دانشگاه ها در تاریخ ۱۵/۳/۱۳۵۹ صورت گرفت.
«برای اسلامی کردن درس های دانشگاهی، دو سازمان به دستور رهبر فقید انقلاب به وجود آمد: یکی ستاد انقلاب فرهنگی و دیگری دفتر همکاری حوزه و دانشگاه. ستاد انقلاب فرهنگی پس از آماده کردن مقدمات کار به تدریج گروه های برنامه ریزی رشته های مختلف را جهت تهیه و تدوین برنامه های آموزشی با نیازهای جامعه ایران تشکیل داد… و سرانجام در آذر ۱۳۶۳ به فرمان امام نام آن به شورای عالی انقلاب فرهنگی» تغییر یافت و ریاست آن بر عهده مقام ریاست جمهوری گذارده شد.»(۲۲)
پس از گذشت دو سال از تعطیلی، دانشگاه ها مجددا بازگشایی و نوگشایی شدند دانشگاه تازه ای نیز با نام «دانشگاه آزاد اسلامی» به منظور رشد آموزش عالی و فراهم کردن امکان و عرصه ای بیشتر و بهتر، تاسیس شد. اقداماتی از این قبیل منجر به رشد تحصیلات از نظر کمی و کیفی در کشور شد و این در حالی بود که در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، درصد بالایی از افراد بی سواد بودند و نهضت سوادآموزی برای رفع این نقیصه بزرگ ایجاد شد و شعار «ایران را مدرسه کنیم» بر سر زبان ها افتاد؛ اما خوشبختانه با تمهیداتی که ذکر شد نمودار سواد، رشد صعودی به خود گرفته است. به عنوان مثال بین سال های ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۵، پنج برابر رشد داشته ایم و در مدتی حدود ۱۰ سال، تعداد دانشجویان از حدود ۲۵۰ هزار نفر به یک میلیون و دویست هزار نفر رسیده است.(۲۳)
۲ گذر زمان به نفع انقلاب اسلامی
زمان می گذشت و با وجود فشارهای گوناگون، انقلاب در قالب جمهوری اسلامی به صورت «نظام» درآمده بود و روزبه روز پایه های خود را تقویت می کرد؛ روند رو به پیشرفت انقلاب و عدم توانایی دشمنان انقلاب در تضعیف امام خمینی(ره) که به معنای جدی بودن خطر از دست دادن ایران و منابع نفتی اش بود، در اتخاذ نوع اقدام ها و لحن موضع گیری های امریکایی ها تاثیر بسیاری گذاشت. در اسناد لانه جاسوسی امریکا در تهران می خوانیم: ما چیزی که با آن [امام] خمینی را تهدید کنیم نداریم مخصوصا در سیاست خاورمیانه، [امام] خمینی نیرویی خواهد شد که ما ناچاریم آن را به حساب آوریم.(۲۴)
دفاع مقدس
خیزش انقلاب اسلامی از یک سو و ناتوانی دشمنان داخلی و خارجی از مهار و محو آن، منجر به وقوع جنگ شد. جنگی که تحمیلی و نابرابر بود. این معارضه خونین در تاریخ ۳۱/۶/۱۳۵۹ آغاز شد اما مقدمات آن از پیشتر آماده شده بود. برافروختن آتش جنگ تحمیلی نیازمند تجهیز عراق و تبلیغات دروغین رسانه های غربی علیه انقلاب اسلامی بود.
جنگ تحمیلی که تصور می شد به خاطر وضعیت انقلابی در ایران و پیامدهای ناشی از آن ظرف چند روز به خوبی تمام شود و تهران به تصرف ارتش عراق درآید، به صورتی فرسایشی و طولانی، هشت سال طول کشید. مجله ایت دیز در ۱۱/ اکتبر/ ۱۹۸۰ نوشت: به نظر پنتاگون، ارتش ایران به دلیل نبود منبع تهیه تسلیحات نابود خواهد شد و نیروی هوایی آن نیز به علت نبود ذخایر سوخت جت بعد از ویرانی پالایشگاه آبادان، متلاشی می شود.(۲۵) کسینجر نیز در تاریخ ۷/۶/۱۳۵۹ پیش بینی کرد ظرف ۱۰ روز عراق در جنگ پیروز می شود.(۲۶)
این دوران هشت ساله در ایران از آنجا که به عرصه پرورش و بروز حیات خالصانه و مومنانه ایرانیان شد، دوران «دفاع مقدس» نامیده شده است.
حمله عراق به صورت گسترده ای آغاز شد و ناتوانی طبیعی اولیه ارتش ایران، باعث شد دشمن بتواند بخش گسترده ای از ایران را تصرف کند.
اما به تدریج وضعیت به نفع ایران تغییر یافت و نیروهای مردمی در قالب بسیج به صورت گسترده ای برای دفاع به جبهه ها اعزام شدند و رفته رفته سازماندهی آنها به اشکال بهتر و مفیدتری انجام می شد.
اما آغاز جنگ شهرها توسط عراق و استفاده از بمب های شیمیائی جنگ ایران و عراق را از چهارچوب های متعارف خارج ساخت و زمینه های بروز فجایع بزرگ انسانی را فراهم نمود. بازپس گیری فاو، شلمچه و جزایر مجنون که با تجهیز فوق العاده عراق از سوی امریکا و شوروی و کشورهای اروپائی صورت گرفت سرنوشت جنگ را دگرگون می ساخت و آن را به ورطه های ناجوانمردانه و غیرانسانی از سوی عراق فرو می برد.
با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۲۷/۴/۱۳۶۷ نهایتا در روز ۲۹/۵/۱۳۶۷ آتش بس رسمی به وسیله دبیرکل سازمان ملل اعلام شد.»(۲۷)
گفتنی است ناتوانایی های عراق در کسب برتری قطعی بر سپاه ایران، منجر به ورود مستقیم نیروهای نظامی امریکا برای ختم جنگ تحمیلی شد.
ختم جنگ تحمیلی دو نتیجه داشت:
۱ خرابی های فراوان
۲ تولد فرهنگ بسیجی
نتیجه اول نیاز به برنامه های بازسازی داشت؛ اما نتیجه دوم، نتیجه اصلی بود که از جنگ تحمیلی حاصل شده بود و مانع از دستیابی دشمنان به اهداف پلیدشان شد. فرهنگ بسیجی علاوه بر دارا بودن عناصر پویای هر فعالیت با نشاط و اتکای انسانی از قوه ایمان و عشق به الله بهره مند بود و همین تمایل توانسته بود «جنگ تحمیلی» را به «دفاع مقدس» تبدیل کند.
پی نوشت ها:
۱- نک به:
Skoc Pol, Theda, States and Social Revolution: A Comparative Analysis of France, Russia and China (Comb. dgel Cumbtidge University Press, 1979)
۲- رک به: آلوین استانفورد، تئوری های انقلاب. ترجمه: علیرضا طیب. تهران: نشر تومس، چاپ سوم ۱۳۷۲، ص ۴۵.
۳- نک به:
Fisher, Micheal, Friom Religious Dispute to Revolution (Cambtidge MA: Harrard University Press, 1980)
۴- در این باره رک به: نیکی کدی، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، تهران: نشر قلم، ۱۳۶۹.
۵- صحیفه نور، جلد ۱۹، صص ۲۶۹و ۲۷۰.
۶- همان، جلد ۸، ص ۱۵۱.
۷- ارزش ها از نگاه شهید بهشتی، انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۸، صص ۱۱۱ و ۱۱۲.
۸- دکتر محمدجواد باهنر، مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی، دفتر نشر فرهنگ انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۱، صص ۸۹و ۹۱.
۹- نک به:
Foran, John. A Century of Revolution (Boulder . West View Press, 1993)
۱۰- نک به: حسین کچوییان، «انقلاب دینی، چالشی در نظریه پردازی کلاسیک» در آخرین انقلاب قرن، گفت وگو، تنظیم، تدوین: عباس زارع، انتشارات معارف، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۸۹.
۱۱- پرواند، آبراهمیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، نشر نی، چاپ دوم، ۱۳۷۷، ص ۵۴۲.
۱۲- تاس، اچ، مک نئود، برنامه ریزی در ایران، ترجمه علی اعظم محمدبیگی، نشر نی، چاپ اول، ۱۳۷۷، صص ۱۲۴و ۱۲۳.
۱۳- فرامرز، رفیع پور، توسعه و تضاد، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۸۱.
۱۴- مازوین، زونیس، شکست شاهانه، ترجمه اسمعیل زند و بتول سعیدی، نشر نور، چاپ اول، ۱۳۷۰، صص ۴۳۲، ۴۳۴ و ۴۵۶.
۱۵- پرواند،آبراهامیان، همان، صص ۵۳۷ ۵۳۵.
۱۶- چالمرز، جانسون، تحول انقلابی (بررسی نظری پدیده انقلاب) ترجمه حمید الیاسی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۶۳، ص ۱۷.
۱۷- میشل، فوکو. ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟ ترجمه حسین معصومی همدانی. انتشارات هرمس، چاپ دوم، ۱۳۷۷.
۱۸- صدور انقلاب از دیدگاه امام خمینی(ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ دوم، ۱۳۷۶، ص ۲۶.
۱۹- همان، ص ۳۱.
۲۰- همان، صص ۶۰ و ۶۱.
۲۱- ایالات متحده امریکا به عنوان استکبار و زورگویی
۲۲- دکتر علیرضا ازغندی. علم سیاست در ایران. انتشارات باز. چاپ اول، ۱۳۷۸، صص ۹۴ و ۹۵.
۲۳- رک به: دکتر رضا منصوری، ایرن ۱۴۲۷،(عزم ملی برای توسعه علمی و فرهنگی)، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۱۴۴.
۲۴- دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. گذری بر دو سال جنگ (به مناسبت دومین سالگرد جنگ تحمیلی)، ص ۲۰۲.
۲۵- همان. ص ۲۱.
۲۶- محسن رشید، آشنایی با جنگ (جلد اول) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۱۴.
۲۷- همان، صص ۷۶ الی ۷۹.
ثبت دیدگاه