عبدالعظیم از مشاهیر سادات حسنی، در سدۀ دوم و سوم ه. ق می زیسته و و نسبش به امام حسن مجتبی (ع) می رسد. در نزد بسیاری از مردم و برخی از دانشمندان به شاه عبدالعظیم شناخته می شود. وی با اینکه خود از حسنیان است در دعوای خلافت ظاهری هیچگاه با آنان همسوئی نکرد و امامت پسر عموهای حسینی خود را خالصانه پذیرفت و در نتیجه خشم خلیفگان و کارگزارانشان را علیه خود بر انگیخت. برای در امان ماندن از نقشه های دستگاه خلافت ناگزیر پنهانی می زیسته و شهر به شهر می گشته تا سرانجام به شهر ری فرود آمد و با شیعیان آن دیار پنهانی تماس برقرار کرد. عبدالعظیم در شهر ری درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. برخی از پژوهشگران برآنند که وی را در همانجا زنده بگور کرده اند. باورهای راستین مذهبی، دانش، روشن بینی و بویژه موضع عدالتخواهانه اش در برابر خلیفگان، از او شخصیتی نامدار پدید آورد که همواره توجه دانشمندان، مبارزان و ایرانیان را به خود جلب نموده است. در این نوشتار برآنیم که گوشه هائی از زندگی این مرد سرفراز ایران اسلامی را فرا روی پژوهندگان قرار دهیم.
نسب
عبد العظیم پسر عبد اللّه قافه پسر علی شدید پسر حسن امیر پسر زید پسر امام حسن مجتبی(ع). کنیه مشهور وی ابو القاسم و بنابر منقول از رسالۀ منسوب به صاحب بن عباد ابو الفتح بوده است. وی یکی از مشاهیر سادات حسنی در سدۀ سوم هجری(۹ م.)است که برخلاف حسنیان دیگر به پیشوائی پسر عموهای خود گردن نهاده بود.
تولد و وفات
تاریخ ولادت عبد العظیم حسنی در کمتر جائی یاد شده است. آغا بزرگ تهرانی (۷/۱۶۹)از خصائص العظیمیه نقل کرده که وی در سال ۱۷۳ بدنیا آمده و در پانزدهم شوال ۲۵۲ درگذشته است. عطاردی در کتاب زندگانی عبد العظیم(ص ۶۴)سال ۲۰۲ ق را حدس بی مدرک یکی از فضلا برای تاریخ تولد عبد العظیم شمرده است.
باتوجه به تشویق امام دهم(ع)-که خود در سال ۲۵۴ ق به شهادت رسیده -مبنی بر زیارت قبر او و این گفتۀ کجوری که عبد العظیم در دوران خلافت المعتز یعنی سال های ۲۴۲ تا ۲۵۵ به ری آمده می توان گفت که وفات وی در فاصلۀ سال های ۲۵۲ تا ۲۵۴ رخ داده است.
با اینکه چگونگی مرگ عبد العظیم در سرداب در رسالۀ صاحب بن عباد و در کتاب فهرست اسماء مصنفی الشیعه(ص ۱۸۷)و دیگران در اثر بیماری و بشکل طبیعی گزارش شده است، طریحی(م. ۱۰۸۵ ق). اظهار می دارد(ص ۸)که«… گفته اند از جملۀ فرزندان ابو طالب که زنده به گور شده اند، یکی عبد العظیم حسنی است که در شهر ری مدفون است.»کجوری نیز این روایت را نقل کرده(ص ۴۰۲)، اما خود آن را تأیید نمی کند.
خاندان عبد العظیم
حسنیان به سال ۱۴۵ ق(۷۲۶ م)به رهبری محمد بن عبد اللّه بن حسن بن علی (علیهما السلام)در حجاز علیه منصور دوانیقی خلیفه عباسی قیام کردند و این قیام با شکست روبرو شد. در آن هنگام، حسن امیر جد دوم عبد العظیم در خدمت منصور خلیفه می زیست (ابن اثیر، ۵/۱۶)اما پسرش علی شدید جد عبد العظیم با قیام کنندگان علیه خلیفه می بود(همان، ۱۶۲)که اسیر شد و در زندان منصور جان سپرد. پس از مرگ شدید، کنیزش«هیفا»فروخته شد ولی خریدار او را به بهانۀ آبستن بودن پس داد. پس از چندی عبد اللّه قافه پدر عبد العظیم از او بدنیا آمد(رازی، ص ۲۱). حسن امیر با نظر قیافه شناسان او را به نوادگی خویش پذیرفت و ازاین رو«قافه»لقب گرفت (ابن عنبه، صص ۸۰-۷۹). عبد العظیم و برادرانش فرزندان همین عبد اللّه قافه هستند. محمد بن همام از امام یازدهم[۱] حسن عسکری(ع)حدیثی بازگفته است که فرمود: اگر عبد العظیم نمی بود، می گفتیم علی شدید بازمانده ای ندارد.
وضع اجتماعی عبد العظیم
عبد اللّه قافه با آن کیفیت تولد و تربیت در دامان حسن امیر که برخلاف دیگر حسنیان نسبت به عباسیان وفادار بود و مدتی از سوی عباسیان به حکومت مدینه گمارده شده بود، به روش سادات حسنی گرایش داشت. او دوری از حسنیان را از جدش حسن امیر و دشمنی پنهان با عباسیان را از پدرش علی شدید به ارث برده بود. پسرش عبد العظیم نیز پیشوائی روحانی پسر عموهای حسینی خود را بر دعوای خلافت ظاهری ترجیح داد و بدیشان پیوست.
او روزگار چهار تن از امامان یعنی امام رضا(ع)(۱۴۸-۲۰۳ق-۷۶۵-۸۱۸ م)، امام محمد تقی (ع)(۱۹۵ -۲۲۰ ق-۸۱۰ -۸۳۵ م)، امام علی النقی(ع)(۲۱۴-۲۵۴ ق- ۸۲۹-۸۶۸ م)و اما حسن عسکری(ع)(۲۳۲-۲۶۰ ق-۸۴۶-۸۷۳ م)را درک و حدیثهای فراوان از امام محمد تقی(ع)بازگو کرده است. در میان حدیثهایش یکی را مستقیما از امام رضا(ع)بازگو کرده است. در میان حدیثهایش یکی را مستقیما از امام رضا(ع)بازگو نموده که شیخ مفید(م ۴۱۳ ق-۱۰۲۲ م)آنرا در کتاب الاختصاص (ص ۲۴۷)آورده است. صاحب معجم رجال الحدیث نقل حدیث از حضرت رضا(ع)بوسیله عبد العظیم را مورد انکار قرار داده می نویسد: از گفتار دانشمندان شیعی چنین برمی آید که عبد العظیم محضر آن حضرت را در نیافته گرچه شهادت ایشان در زمان حیات وی رخ داده است. بنابراین از دیدگاه آیة ا… خوئی(ر ه) روایت مورد بحث مرسل خواهد بود. باید یادآور شد که ایشان این مطلب را بگونه ای گذرا مطرح ساخته و به بحث مستند و مستدل در این باره نپرداخته اند(معجم، ۱۰/۴۹).
دلایلی در دست است که نشان می دهد عبد العظیم بهنگام شهادت امام رضا(ع) حدودا ۲۵ سال داشته است و بنابراین در سنّی بوده که می توانسته محضر آن حضرت را درک و از ایشان روایت نماید. در کتاب کافی(۱/۴۲۴)می بینیم که عبد العظیم حدیثی از هشام بن حکم بازگفته است. اگر سال مرگ هشام را ۱۹۹ ق و یا پیش از آن بدانیم همانگونه که خود آیة ا… خوئی نیز پذیرفته اند(۱/۳۵۸)، روشن خواهد شد که عبد العظیم در آن سال حدودا بیست سال داشته و می توانسته تحمل حدیث بنماید. از سوی دیگر می دانیم که امام رضا(ع)در سال ۲۰۳ ق به شهادت رسیده اند، بنابراین در آن هنگام حدودا ۲۵ سال از سن عبد العظیم می گذشته است.
آمدن عبد العظیم از طبرستان به ری
ابن طباطبا(صص ۱۵۶-۱۵۷)، عبد العظیم را از ناقله طبرستان به ری شمرده است، یعنی وی از علویانی است که از هجرتگاه نخستین خود طبرستان به ری آمده است. معلوم نیست پس از درگذشت حسن امیر در حاجر در راه مکه بسال ۱۶۸ ق در دوران خلافت مهدی، نواده اش قافه به کجا رفته است؟همچنین معلوم نیست عبد العظیم کی و کجا به دنیا آمده است، مدینه، سامرا یا طبرستان؟هجرت او از طبرستان هم معلوم نیست که آیا همچون هجرت دانشمندانی چون علی بن سهل طبری با شکست ایرانیان به رهبری مازیار از خلیفۀ عباسی ارتباطی داشته است یا خیر؟
عقاید و دیدگاه های فلسفی عبد العظیم
ابن بابویه صدوق به نقل از رویانی، از ملاقات عبد العظیم با امام هادی(ع)یاد کرده ولی جای ملاقات را ذکر نمی کند. در آن ملاقات عبد العظیم باورنامۀ خویش را بر آن حضرت عرضه نموده و امام اعتقادات وی را تأیید فرموده است(امالی، ۲۰۴-۲۰۵؛ کمال الدین، ص ۳۷۹ و توحید، ص ۸۱). در رسالۀ صاحب بن عباد آمده است که امام هادی(ع)به ابو حماد رازی که از ری برای دیدارش به سامرا رفته بود، فرمود: «مشکلات خود را به یاری عبد العظیم در ری حل کن و سلام کن و سلام مرا به او برسان(نوری، ۳/۶۱۴). باز در همین رساله آمده است که عبد العظیم از ترس عمّال خلیفه پنهانی شهر به شهر می گشته، خود را پیک سلطان معرفی می کرد تا به شهر ری رسید و در محلۀ ساربانان در سکة الموالی در سرداب خانۀ یکی از شیعیان منزل گزید و با شیعیان تماس هائی پنهانی برقرار کرد. نجاشی نیز همین داستان را آورده می افزاید(صص ۱۷۳ -۱۷۴): «… پس از مرگ عبد العظیم در آن پناهگاه، یاران شیعی نسب نامۀ او رات در جیبش یافتند». تردیدی نیست که ترس عبد العظیم از خلیفه با دشمنی های دستگاه خلافت با امام دهم (ع) بی ارتباط نبوده است. مسعودی می گوید(۲/۵۷۲): «متوکل عباسی شنیده بود که موالی و دیگر مخالفان دستگاه خلافت پس از مرگ محمد تقی امام نهم(ع)به علی بن محمد هادی امام دهم (ع)چشم دوختنه اند. ازاین رو او یحیی بن هرثمه را به سال ۲۳۴ ق (۸۴۸ م)به مدینه فرستاد و علی بن محمد(ع)را به سامرا آورد. در سامرا نیز یک بار گزارشی دریافت کرد که [امام ]هادی در خانه خویش جنگ افزارهائی گرد آورده است ولی پس از بازرسی خانه چیزی بدست نیاورد (همو، ۲/۵۰۲). این روایتهای نسبتا کهن تا اندازه ای ما را از چگونگی فعالیتهای اجتماعی و سیاسی عبد العظیم و ارتباط او با موالی و گنوسیستهای(-غنوسی ها)[۲] مخالف رژیم عباسی از یکسو و با امام دهم (ع)از سوی دیگر آگاه می سازد.
بر آگاهان پوشیده نیست که حق جوئی و واقعگرایی یکی از ویژگیهای برجسته ایرانیان در طول تاریخ بوده است که در لابه لای متون تاریخی و آثار فرهنگی نشانه های روشنی از آن به چشم می خورد. در بسیاری از رویدادهای سیاسی و اجتماعی که گاهی بگونه ای ناگوار رخ می نمود و طبعا با تکیه بر اندیشه ای خاص پا به عرصه گذاشته بود، ایرانیان نه تنها خود را نباخته اند بلکه در سایۀ همین روشن بینی و واقعگرایی بگونه ای هدفمند به سراغ آن پدیده ها رفته اند. آنان با بردباری در خور ستایشی به تحلیل اندیشه هایی که آن پدیده ها را پشتیبانی می کردند پرداخته و از یکسو رویۀ خردگرایانه و سازندۀ طرز تفکر جدید را پذیرفتند و از دیگرسو رویۀ نابخردانه و ویرانگر آن را به کناری زده و یا به اصلاحش پرداختند. این عوامل توانست پیوندی توانمند و ماندگار میان عبد العظیم حسنی و ایرانیان بوجود آورد که از لحاظ باورهای دینی و آراء فلسفی و همچنین گرایشهای سیاسی با همدیگر بسیار نزدیک بودند. با بررسی و دقت در احادیث بازگو شده از عبد العظیم به روشنی به این واقعیت آگاه می شویم.
احادیث عبد العظیم
فعالیت های عبد العظیم در سدۀ سوم هجری منجر به جدا شدن دوازده امامیان از غالیان گردیده است. درخشندگی او، بزرگانی همانند شیخ صدوق و صاحب بن عباد را بر آن داشت تا حدیثهای او را در مجموعه های ویژه بنام «اخبار عبد العظیم»(آغا بزرگ تهرانی، ۱/۳۳۹)گرد آورند و این خود نشانی است از این که شیعه در سده چهارم هجری(۱۰ م)استفادۀ شایان از روایات او می کردند، و نیز تا اندازه ای انگیزۀ اهتمام ایشان به ساختن آرامگاه او را در سدۀ بعد هم نشان می دهد. ابن بابویه فقه او را عموما از مرتبۀ«مرضیّ»یعنی قابل قبول بالاتر نبرده است. شاید بتوان این پدیده را چنین تفسیر کرد که شیعیان آن دوران در آثار فقهی خود سنت گراتر بوده اند، ولی در کتب عقاید، ظرافتهای عرفانی و اخلاقی ایشان بگونه ای آشکار جلوه گر می شد. در رسالۀ منسوب به صاحب بن عباد چنین آمده است: عبد العظیم قائل به توحید و عدل و کثیر الروایه بود و رجال بسیاری از شیعه آن احادیث را از او بازگو نموده اند (نوری، ۶۱۴؛ کجوری، ۴۷۹). در باورنامه ای که شیخ صدوق(ابن بابویه)از آن یاد می کند، عبد العظیم عقاید خود را بر امام هادی (ع)عرضه می دارد. وی در آنجا عقاید عرفانی خود را مطرح می سازد و منزّه بودن خداوند را از مادیات می پذیرد؛ گرچه اقوال او دربارۀ رستاخیز و معراج، به عقاید اهل سنّت نزدیکتر است.
جای تأسف بسیار است که تنگ نظری ها و تعصب ها موجب از میان رفتن آن مجموعه های اختصاصی گردید و از عبد العظیم جز چند حدیث پراکنده در کتابهای مختلف حدیث شیعه اثری باقی نمانده است.
کتب اربعۀ شیعه ۲۲ مورد از روایات عبد العظیم را در زمینۀ عقاید، احکام فرعی و غیر آنها بازگو نموده اند گه از آن تعداد، ۱۵ روایت در کافی کلینی، ۵ روایت در فقیه شیخ صدوق و ۲ روایت در تهذیب شیخ طوسی آمده است. آیة ا… خویی در معجم(۱۰ ۵۱-۴۶، ۴۰۸-۴۰۷)به تفصیل دربارۀ آن احادیث بحث کرده و مواضع روایات را نیز معین نموده است. محمد باقر کجوری، ۵۷ حدیث منسوب به عبد العظیم را گرد آورده است(نک: آغا بزرگ تهرانی، ۵/۱۶۰). اخیرا نیز عطاردی مجددا به گردآوری احادیث او همت گماشت. نامبرده با این که در این کتاب حدود هفت حدیث را که بنظرش تند- روانه می رسیده از قلم انداخته است(حدیثهای شماره ۲۹، ۳۴، ۳۹، ۴۰، ۴۷: ۵۰، ۵۳ مندرج در مجموعه کجوری)اما شمارۀ حدیثهای عبد العظیم را به ۷۹ رسانیده است (۱۹۴-۱۰۵).
نگاهی کوتاه به این حدیثها، حتی با چشم پوشی از آن دسته که از نظر تاریخی نادرستی نسبت آنها به عبد العظیم آشکار است، باز هم گرایشهای روشنفکری را در او به روشنی نشان می دهد. بعنوان نمونه حدیثهای شماره ۲۰ و ۴۵ کجوری که شماره ۲۸ و ۴۸ عطاردی است، در نفی جبر و اثبات اختیار اخلاقی آدمی است و حدیث ۴۱ کجوری که دنباله همان حدیث ۲۰ است، هشت امر طبیعی را جبری و برون از اختیار بشر دانسته است. حدیثهای ۳۳ و ۴۴ کجوری، در تنزیه خداوند متعال و تأویل آیه ای از قرآن است که ظاهر آن، خدا را دیدنی شمرده است. حدیث ۴ کجوری اندیشه مدرج بودن مذهب را نشان می دهد. حدیثهای ۲۹، ۳۴ و ۳۹ کجوری تأویلهایی تند روانه از آیات قرآن و حدیث های ۴۰، ۴۷، ۵۰، ۵۳ راجع به تحریف قرآن می باشد. حدیث ۳۶ کجوری از کافی کلینی(ج ۱/۲۰۷)است که کلمۀ آیت را به معنای امام تأویل می کند نه به معنای معجزه، و حدیثهائی از این قبیل خوشایند منکران معجزه بوده است. حدیثهای ۱۴ و ۱۵ پیش بینی غیبت و ظهور حضرت مهدی (ع)است و آن حضرت، جنازه چند نفر از دشمنان اصلی اهل بیت را به آتش خواهد کشید. این خود نشان از رفض شدیدی است که وصف مشترک شیعیان و موالی بوده است. حدیث ۲۱ داستان معراج است. حدیث ۴۲ روایت نبوی«پائین آمدن خدا از آسمان ها»را به«پائین فرستادن فرشتگان»تأویل می کند. حدیثهای ۶۴ و ۶۷ عطاردی دو سخن از علی بن ابی طالب(ع)است با تشریح قاضی که دومین آنها نامۀ سوم از باب دوم نهج البلاغه است و کجوری هم آنرا بشمارۀ ۳۰ از امالی ابن بابویه، (مجلس ۵۱)نقل کرده است و نخستین آنها گرچه در نهج البلاغه نیامده ولی از سخنان حضرت می باشد و روحیه عرفانی و اخلاقی در آن آشکار است.
هفت حدیث از حدیثهای عبد العظیم را رویانی از او نقل کرده است. جالب توجه ترین آنها در مجموعۀ کجوری حدیث باورنامۀ عبد العظیم، سلمان و ابوذر(ص ۴۴) و نفی رؤیت خداوند(ص ۵۱)است. حدیث لوح را عبد العظیم از جدش علی شدید نقل می کند که پیشگویی هائی درباره آخر زمان دارد. در صورتی که نه عبد العظیم و نه پدرش قافه، هیچکدام علی شدید را که در زندان منصور چشم از جهان فرو بسته، ندیده بودند. از بررسی این چند حدیث می توان پی برد که رویانی مهمترین حلقۀ ارتباط میان عبد العضیم و شیعیان ری بود که در پوشش تقیه با بزرگان دین در تماس بوده اند. البته نجاشی(ص ۱۷۴)می گوید: همۀ روایات عبد العظیم را رویانی از او نقل کرده است. افزون بر رویانی و احمد برقی، راویان دیگری از قبیل سهل بن زیاد، احمد بن مهران و سهل بن جمهور نیز از عبد العظیم حدیث نقل کرده اند. تفصیل مطلب را می توان در کتابهای معجم الرجال الحدیث(۱۰/۴۵-۴۶ و ۴۰۸ -۴۰۷)و مشیخة الفقیه ابن بابویه (ص ۶۶)دید.
آثار دیگر عبد العظیم
شیخ طوسی(ص ۱۸۴)گوید: بنا به نقل احمد برقی، عبد العظیم کتابی نیز داشته است.
نجاشی(ص ۱۷۳؛ نیز نک: آغا بزرگ، ۷/۱۹۰)نیز کتابی بنام خطب امیر المؤمنین به او نسبت داده است. باوجود این در حدیث های عبد العظیم تنها دو سخن از امیر المؤمنین(ع) آمده که یکی از آنها در نهج البلاغه هست.
در رساله منسوب به صاحب بن عباد نیز کتابی بنام یوم و لیلة به عبد العظیم نسبت داده شده است. از آن کتاب هم نسخه ای در دست نیست(آغا بزرگ، ۲۵/۳۰۶).
تشیع مردم ری و آرامگاه عبد العظیم
یاقوت گوید(۲/۹۰۱): به سال ۲۷۵ ق-۸۸۸ م)به روزگار معتمد عباسی، احمد بن حسن مادرانی(ماذارئی در ابن اثیر، ۷/۴۳۶)بر ری دست یافت و تشیع آشکار کرد، مردم بدو نزدیک شدند و کتابها بنام وی تألیف کردند.[۳] نیز گوید(۲/۸۹۳): اکنون (۶۱۷ ق-۱۲۲۰ م) نیمی از مردم شهر ری شیعی و روستائیان آن جز شیعی نباشند. مستوفی گوید(۳/۵۴): شمار بسیاری از اهل ری و ولایات آن شیعه اند جز«قوهه»که اندکی از آنان حنفی اند.
شیعیان به عنوان ادای احترام و ابزار قدرشناسی به افرادی از خاندان پیامبر (ص)، بر سر آرامگاه ایشان بارگاههایی می ساختند و برای برخی که دسترسی به آرامگاهشان نداشتند بنای یاد بود درست می کردند. گاهی نیز دربارۀ کسانی که بگونه ای با شیعیان همدردی داشته اند، چنین بزرگداشتی به عمل آورده اند. مزار بسیاری از امام زادگان در جای جای سرزمین ایران بزرگ دیده می شود، چون: مزار شریف در هرات برای علی بن ابی طالب(ع)، طفلان مسلم در مزدوران(در راه مشهد-سرخس)، بارگاه خواجه ربیع در مشهد، ابو لؤلؤ[۴] در کاشان، بی بی زبیده در شهر ری و بسیاری دیگر. یکی از این قبرها، قبر عبد العظیم است که در استان تهران و در شهر ری قرار گرفته است.
مدفن عبد العظیم در باغ عبد الجبار در ری واقع است. در رساله منسوب به صاحب بن عباد و در فهرست نجاشی(ص ۱۷۴-۱۷۳)، داستان دفن عبد العظیم چنین آمده است: هنگامی که او به محلۀ ساربانان در سکة الموالی ری در خانۀ یکی از شیعیان می زیست، مردی پیامبر اکرم را در خواب دید که می فرمود: یکی از فرزندان من در باغ عبد الجبار بن عبد الوهاب پای درخت سیب بخاک سپرده خواهد شد. آن مرد خواست آن درخت و باغ را بخرد. صاحب باغ گفت: من نیز چنین خوابی دیده ام و آنها را وقف نمود. هنگامی که عبد العظیم درگذشت همانجا دفن شد. ازاین رو آن جایگاه را مقابر الشجرة(ابن بابویه، فقیه، ۲/۱۲۸)یا مشهد الشجرة(ابن طباطبا، ص ۱۵۶؛ میرداماد، ص ۵۰)نامیده اند.
ساختمان آرامگاه
شیعیان هنر نگارگری، صورتگری و حتی معماری خود را که غالبا از سوی حکومت حرام بشمار می رفت، در بنای آرامگاههایی که برای افراد خاندان پیامبر(ص)ساخته می شد، آشکار می کردند. هرچند تاریخ دقیق کهن ترین نمونه از اینگونه ساختمانها و تزئینات آنها دانسته نیست. اما دستور تخریب آنها که از سوی خلیفگان و کارگزاران سنی آنها بویژه متوکل، خلیفه خشن و متعصب عباسی(خلافت ۲۳۲-۲۴۷ ق-۸۴۶- ۸۶۱ م)صادر می شد گاهی بدین ادعا بود که غلاة آن اماکن را به پرستشگاه صور و نقوش تبدیل کرده اند. تخریب بارگاه امام حسین(ع)و بارگاه کاظمین(ع)و بارگاههای بقیع می تواند نمونه ای روشن از خشونت دستگاه خلافت بشمار آید. ناگفته نماند که خلیفگان و کارگزارانشان نام«غلاة»را بر روی مخالفان شیعی خود می نهادند تا از سوئی به گمان خود آنها را بدنام نمایند و از سوی دیگر برای برخوردهای تند و کینه توزانه دستاویزی داشته باشند. در صورتی که واژۀ«غلاة»در میان شیعیان مفهوم دیگری دارد.
خوشبختانه چنین فشارهایی نتوانست تأثیری قاطع و پایا بر جای گذارد. در روزگار محمد بن زید داعی که در سال ۲۷۰ ق(۸۸۳ م)بجای برادرش داعی کبیر روی کارآمد، عمارت و تزئین مشاهد مقدس از نو آغاز شد(ابن اسفندیار، ص ۱۶۹). ایرانیان بر هر جائی که گمان می رفت یکی از این بزرگان به خاک سپرده شده، بارگاهی بنا می کردند. در روزگار بویهیان قصبه، حصار، خانه و بازار هم پیرامون آن بارگاهها ساختند. در روزگار حکومت زبیده خاتون، مادر برکیارق سلجوقی، وزیرش مجد الملک قمی با تطمیع حاکمان عرب حجاز و عراق توانست آرامگاه چهار امام را در بقیع و دو امام را در بغداد و عبد العظیم را در ری بسازد و آذین بندد (قزوینی، ص ۲۲۰). سرانجام این وزیر را در ۴۹۲ ق(۱۰۹۹ م)به اتهام تشیع کشتند و زبیده خاتون را نیز خفه کردند(منشی، ص ۵۳؛ ابن اثیر، ۸/۱۹۱). گویا آرامگاه بی بی زبیده در تهران از همین بانوی سلجوقی باشد که مردم او را دختر امام حسین(ع)می شمردند(کریمان، ۳/۱۴۲). از باقیماندۀ ساختمان مجد الملک برای آرامگاه عبد العظیم به تازگی کتیبه ای به خط کوفی پیرامون در ورودی بقعه بیرون آمده که به دهۀ نهم از سدۀ پنجم باز می گردد.
نظر علمای شیعه دربارۀ عبد العظیم
از سدۀسوم ق. تاکنون دانشمندان و نویسندگان بسیاری دربارۀ زندگی عبد العظیم، احادیث وی، مرتبه اش در حدیث و نیز خاندان او به بحث و بررسی پرداخته و به خوبی از عهدۀ انجام این کار برآمده اند. اینک شایسته است که برخی از نظرات این دانشمندان و فهرستی از کتابهای مستقل که دربارۀ ایشان نوشته شده ارائه گردد.
احمد برقی(م. ۲۷۴ یا ۲۸۰ ق)ضمن بیان حدیثی دربارۀ امامت از عبد العظیم بن عبد اللّه حسنی احادیث او را قابل قبول تلقی می کند(محاسن، ۱/۹۲). شیخ صدوق (م. ۳۸۱ ق)نیز احادیث او را قابل قبول اعلام نموده است(فقیه، ۲/۱۲۸). صاحب بن عباد(م. ۳۸۵ ق)می گوید: «… او دینداری پارسا و عابدی است که مردم او را به امانتداری و راستگویی می شناسند، در امور دینی دانشمند است و توحید و عدل را باور دارد و روایات فراوانی نقل کرده است». همو در رساله اش(صص ۱-۳)روایتی از امام علی هادی (ع)دربارۀ مقام علمی عبد العظیم نقل می کند و روایتی دیگر از امام حسن عسکری(ع)می آورد که در آن مردم را به زیارت مزار عبد العظیم تشویق فرموده است. احمد بن عباس نجاشی(م. ۴۵۰ ق)می نویسد(ص ۱۷۸): «عبد العظیم از ستم و جفای خلیفه گریخته و به شهر ری پناه آورده و در همانجا چشم از جهان فرو بسته است. شیخ طوسی(م. ۴۶۰ ق)عبد العظیم را در زمرۀ یاران امام علی هادی و امام حسن عسکری بشمار آورده است(رجال، ۴۱۷ و ۴۳۳ و الفهرست ۱۸۴). امام فخر رازی(م. ۶۰۶ ق) می گوید(ص ۴۶)عبد العظیم در ری کشته شد و در همان جا به خاک سپرده شد و هم اکنون بارگاهش در میان مردم شناخته شده و از شهرتی برخوردار است. علامۀ حلّی (م. ۷۲۶)او را عابدی پرهیزگار می نامد و می نویسد(ص ۷۲۶): او کتابی بنام خطب امیر المؤمنین(ع)تألیف نموده است. احمد بن عنبه(م. ۸۲۸ ق)او را زاهدی بزرگ قلمداد می کند که در شهر ری بخاک سپرده شده و فرزندی از او نمانده است(ص ۷۱). میرداماد (م. ۱۰۴۰ ق)عبد العظیم را بسیار بزرگ می شمارد و کسانی را که احادیث وی را حسن بشمار آورده اند بباد انتقاد می گیرد. او می نویسد(ص ۵۰): باورنامه عبد العظیم و حقایق مندرج در آن، نظر امام علی هادی(ع)که او را از یاران بحق خود می نامد و همچنین تأیید دانشمندانی چون شیخ صدوق، نجاشی و دیگران برای اعتقاد به صحت احادیث او کافی است. ملا محمد تقی مجلسی(م ۱۰۷۰ ق)او را از کسانی می شمارد (لوامع، ۲/۱۷۹)که امامان شیعه علیهم السلام از او خشنود بوده اند. وی می گوید (روضة، ۱۴/۱۶۳). : او مقام و منزلتی والا دارد و ارجمندیش از روایات خود او پیداست. او مذهب درستی داشت و اصحاب ما او را فردی مورد قبول می دانند و به حدیثهایش عمل می کنند. فخر الدین طریحی(م. ۱۰۸۵ ق)معتقد است(ص ۸۰)که عبد العظیم از جملۀ اولاد ابی طالب است که در شهر ری زنده بگور شده است. علامه مجلسی(م. ۱۱۱۰)می نویسد(تحفة الزائر، ص ۵۴۶): نسب آن حضرت با چهار واسطه به حضرت حسن مجتبی(ع)می رسد. او از اکابر محدثین و اعاظم علماء و عبّاد و زهّاد و از اصحاب امام محمد تقی و امام علی النقی(علیهما السلام)بوده و در نهایت انقطاع به خدمت ایشان اشتغال داشته است و احادیث بسیار از ایشان روایت کرده است. قبر شریفش در ری معلوم و مشهور است. سید محمد باقر خوانساری(م. ۱۳۱۳ ق)از کسانی است که با عنوان«شاه عبد العظیم»از او یاد می کند(ص ۳۵۳)و به نقل از تعلیقۀ شهید ثانی بر خلاصۀ علامه حدیثی از حضرت رضا(ع)را بیانگر فضیلت زیارت قبر عبد العظیم است نقل می کند و می افزاید که نسب شناسان نیز این حدیث را بازگفته اند. شیخ عباس قمی(م. ۱۳۵۹ ق)علاوه بر آن که در کتابهای سفینة البحار (۲/۱۲۱)و منتهی الآمال (۱/۱۷۹)مطالبی دربارۀ او آورده، در مفاتیح الجنان(ص ۷۳۴)او را چنین می ستاید: «امام زاده لازم التعظیم جناب شاهزاده عبد العظیم که نسب شریفش در ری معلوم و مشهور و ملاذ و معاذ عامّۀ مخلوق است و علوّ مقام و جلالت شأن آنحضرت اظهر من الشمس است چه آنجناب علاوه بر این که از دودمان حضرت خاتم النبین است از اکابر محدثین و اعاظم علما و زهّاد و عباد و صاحب ورع و تقوی است و از اصحاب حضرت جواد و حضرت هادی(علیهما السلام)است… احادیث بسیار از ایشان روایت کرده و او صاحب کتاب خطب امیر المؤمنین و کتاب یوم و لیلة است…».
کتابشناسی عبد العظیم
از جمله دانشمندان معاصر که به شرح حال ایشان پرداخته اند به آیة اللّه سید ابو القاسم خوئی در معجم رجال الحدیث (۱۰/۵۴-۴۹)و علامه شیخ محمد تقی شوشتری در قاموس الرجال(۵/۳۴۷-۳۴۵)می توان اشاره کرد. اینک به کتابهایی که مستقلا دربارۀ عبد العظیم نگاشته شده نگاهی می افکنیم.
۱) جامع اخبار عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی، تألیف شیخ صدوق. نجاشی از این کتاب نام برده است(فهرست، ۳۰۶). متأسفانه نسخۀ این کتاب از میان رفته است(آغا بزرگ تهران، ۱/۳۳۹).
۲) رسالة فی فضل عبد العظیم و نسبه و وصف حاله، اثر اسماعیل بن عباد طالقانی معروف به صاحب بن عباد است و به همین سبب به رسالۀ صاحب بن عباد مشهور است. نویسنده در متن رساله(که هفتصد کلمه است)به بیان احوال، فضل زیارت، سطح دانش و روایات ایشان در زمینۀ توحید و عدل می پردازد. محدث نوری این رسالۀ را عینا در خاتمۀ مستدرک الوسائل(۳/۶۱۴)آورده است(آغا بزرگ تهرانی، ۱۶/۲۶۹، قمی، سفینة البحار، ۲/۱۲ و کریمان، ۱/۳۵۸).
۳) جنات النعیم فی احوال سیدنا الشریف عبد العظیم، نویسنده کتاب مولی محمد اسماعیل اراکی(م ۱۲۶۳ ق)است(آغا بزرگ، ۵/۱۵۲ و ۷/۱۲۱).
این کتاب که شامل هشت مقدمه و هشت فردوس و خاتمه می باشد بعربی نگاشته شده و در آن شرح حال عبد العظیم، نظرات دانشمندان دربارۀ او، معرفی پدر و اجداد او و مشایخ و راویان او آمده است. سال تألیف ۱۲۳۰ ق. است.
۴) ملا علی اکبر پسر محمد باقر ایجی، (م. ۱۲۳۲ ق)بدستور امین الدوله محمد حسن خان کتابی در شرح باورنامه عبد العظیم نگاشته است(آغا بزرگ، ۳/۱۰۲).
۵) جنة النعیم و العیش السلیم فی احوال السید الکریم و المحدث العظیم عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی، تألیف ملا محمد باقر کجوری تهرانی(م. ۱۳۱۳ق). این کتاب بزبان فارسی و بنام ناصر الدین شاه نوشته شده است. ترتیب مطالب و محتویات آن نشانگر گستردگی اطلاعات نویسنده در زمینه تراجم، انساب، تاریخ و حدیث است و بخوبی از عهده بیان مقصود برآمده. این کتاب در نوع خود بی مانند است. چون مطالب موردنظر در بیست و چهار فصل زیر عنوان«روح و ریحان»مطرح شده. کتاب مزبور به نام روح و ریحان نیز شناخته شده است. در پایان کتاب اسناد موقوفات را هم آورده است.
۶) خصائص العظیمیة فی احوال السید ابی القاسم عبد العظیم بن عبد الحسنی، مؤلف کتاب شیخ محمد جواد لاریجانی رازی(م. ۱۳۵۵ ق)است. در این کتاب کوچک پنج روایت از امامان شیعه(ع ع)در شأن عبد العظیم توضیح داده شده و گفتار پنج تن از دانشمندان دربارۀ ایشان آورده شده است. مؤلف افزون بر کتاب خصائص العظیمة، چهار کتاب دیگر دربارۀ عبد العظیم تألیف کرده است. از جمله نور الافاق را در سال ۱۳۴۳ ق. نوشته و پسرش مهدی معروف به نامهای تذکرۀ ری، تحفة العظیمیه و اخبار العظیمیه یاد کرده است.
۷) تذکرة العظیمیه کتابی است کوچک از محمد ابراهیم کلباسی(م. ۱۳۶۲ ق.)و دارای یک مقدمه و دوازده تذکره و یک خاتمه. نویسنده، افزون بر بیان زندگی نامه عبد العظیم و روایاتی که در شأن او بازگو شده به معرفی اجمالی دیگر امام زاده ها نیز پرداخته است.
۸) عظیم البرکات. سروده ای است از مولی محمد حسن نائینی -معروف به مرتاض نیستانکی. وی در این سروده یکصد و پنجاه بیتی، باورنامۀ عبد العظیم را شرح کرده و در کتابش حلویات العلوم آنرا گنجانیده و در کتاب دیگرش گوهر شبچراغ نیز از آن یاد می کند. این سروده هم بنام روح و ریحان شناخته می شود(آغا بزرگ تهرانی، ذریعه ۹/۱۰۲۷ و ۱۲۴۳، ۱۱/۲۶۶، ۱۵/۲۸۰).
۹) احوال عبد العظیم، اثری است از شیخ محمد ملا علیجان معروف به محمد رازی پسر ملا حسین کاشانی رازی(آغا بزرگ تهرانی، ۱۲/۵۵، ۲۴ /۳۵۵).
۱۰) اختران فروزان ری و تهران، نوشتۀ شیخ محمد شریف رازی که در بخش نخست آن به گونه ای فشرده تبار عبد العظیم را شناسانده و پس از آن به زندگی نامه خود وی پرداخته است و سپس روایاتش را درج کرده و سرانجام دربارۀ موقعیت جغرافیایی، مدفن و تاریخچۀ گسترش بارگاه بررسیهائی بعمل آورده است.
۱۱) عبد العظیم الحسنی حیاته و مسنده، کتاب ارزشمندی است که آقای عزیز اللّه عطاردی قوچانی در ۱۳۴۲ ش. تألیف و در ری منتشر کرده است. در این کتاب پیرامون زندگینامۀ عبد العظیم، تبار وی، و نیز روایات، مشایخ، راویان و شاگردان او بررسی های سودمندی شده است.
۱۲) شرح حدیث عرض دین، نوشتۀ آیة ا… لطف اللّه صافی گلپایگانی است که اعتقادنامه عبد العظیم را شرح داده است.
۱۳) آفتاب ری، نوشتۀ محمد باقر پورامینی که در آن بررسی فشرده ای درباره زندگانی عبد العظیم به عمل آورده است.
۱۴) زندگانی حضرت عبد العظیم، نام کتابی است که احمد صادقی اردستانی آن را در سال ۱۳۶۶ ش. تألیف نموده است.
کتابشناسی
آغا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، ۱۴۰۳ ق.
ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، ۱۹۶۵ م.
ابن بابویه، محمد، اکمال الدین و اتمام النعمة، قم، ۱۳۶۳-
همو، امالی، تهران، ۱۳۷۰.
همو، توحید، قم، بی تا
همو، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، تهران، ۱۳۶۶-
همو، فقیه من لا یحضره الفقیه، تهران، ۱۳۹۰ ق.
ابن اسفندیار، بهاء الدین محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، ۱۳۲۰-
ابن طباطبا، ابراهیم بن ناصر، منتقلة الطالبیة، نجف، ۱۳۸۸ ق.
ابن عباد، اسماعیل، «رساله صاحب»، مندرج در کتاب ری باستان، کریمان، تهران، ۱۳۴۹-
ابن عنبه، احمد، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، نجف، ۱۹۳۹ م.
ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تهران، ۱۳۷۵-
ابن واضح، احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۹۶۰.
ابو الفداء، تقویم البلدان، ترجمۀ عبد المحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۹-
بخاری، ابو نصر، سر سلسلة العلوة، نجف، ۱۳۸۱ ق.
برقی، احمد، المحاسن، تهران، ۱۳۳۰.
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه آذر نوش، تهران، ۱۳۶۴-
بیرونی، ابوریحان، آلاثار الباقیة عن القرون الخالیة، ترجمۀ اکبر دانا سرشت، تهران، ۱۳۲۱-
پورامینی، محمد باقر، آفتاب ری(حضرت عبد العظیم)، ری، ۱۳۷۷-
حلی، علامه حسن بن یوسف، خلاصة الأقوال، نجف، ۱۹۸۳ م.
خوانساری، سید محمد باقر، روضات الجنات، تهران.
خوئی، آیة اللّه ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، نجف، ۱۹۷۸-
رازی، محمد شریف، اختران فروزان ری و تهران، قم، بی تا.
رافعی، التدوین، نسخۀ عکسی کتابخانۀ دانشگاه تهران.
شاه عبد العظیمی، جواد، نور الآفاق، نسخۀ کتابخانۀ آیة اللّه مرعشی.
صادقی اردستانی، احمد، زندگانی حضرت شاه عبد العظیم، تهران، ۱۳۶۸-
صافی گلپایگانی لطف اللّه، شرح حدیث عرض دین، قم، ۱۳۷۶-
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، ۱۹۸۹ م.
طریحی، فخر الدین، المنتخب، نجف، ۱۳۶۹ ق.
طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، مشهد، ۱۳۵۱-
فخر رازی، الشجرة المبارکة فی الانساب الطالبیة، منسوب به فخر رازی، قم، ۱۴۰۹ ق.
فیاض، علی اکبر، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵-
قزوینی رازی، نصیر الدین، النقص، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۸-
قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، نجف، ۱۳۵۵ ق.
همو، مفاتیح الجنان، قم، ۱۳۷۸-
همو، منتهی الآمال، قم، ۱۳۶۵-
کجوری مازندرانی، ملا محمد باقر، جنة النعیم، تهران، ۱۲۹۸ ق.
کریمان، حسین، ری باستان، تهران، ۱۳۴۹-
لاریجانی رازی، شیخ محمد جواد، خصائص العظیمیة، چاپ سنگی، تهران، ۱۳۱۸-
مجلسی، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی، قم، ۱۴۱۴ ق.
همو، روضة المتقین، تهران، ۱۳۹۹ ق.
مرعشی، ظهیر الدین، تاریخ طبرستان، تهران، ۱۳۶۳-
مستوفی، حمد اللّه، نزهة القلوب، تهران، ۱۳۳۶-
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، ۱۳۴۴-
مفید، محمد، الارشاد، بیروت، ۱۳۹۹ ق
همو، الاختصاص، بیروت، ۱۹۸۲ م.
منشی کرمانی، ناصر، نسائم الاسحار، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۱۳۳۸-
نائینی، مولی محمد حسین، حلویات العلوم، تهران، ۱۳۱۷ به بعد.
همو، گوهر شبچراغ، تهران، ۱۳۲۸-
نجاشی، احمد بن علی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه، تهران، بی تا.
نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، تهران، ۱۳۱۸ ق.
یاقوت حموی، معجم البلدان، به کوشش و ستنفلد، افست تهران، ۱۹۶۵ م.
پی نوشت ها
[۱] محمد بن همام از خاندان همام(م ۳۳۲ ق-۹۴۳م)است که از مغ های ری بوده و بعد به اسلام شیعی گرویده بود(نجاشی ۲۶۸؛ قهپائی ۵/۱۰۳-۱۰۲ و ۶/۶۸-۶۷).
[۲] پیروان مذهب گنوسی(از یونانی (gnossis که عنوان مجموعه ای از ادیان و مذاهب و نحله های دینی در قرنهای ۱-۳م. بوده. در همۀ این فرقه ها، نوعی معرفت باطنی و روحانی و فوق طبیعی، یا نوعی کشف و اشراق و شهود وجود داشته که مایۀ رستگاری انسان به شمار می رفته. از اینجاست که اندیشه های این فرقه ها، از جهات بسیار به عرفان اسلامی شبیه می گردد (قس. مصاحب ذیل«گنوسیسم»).
[۳] روابط نزدیک برقی صاحب محاسن با مادرانی یا ماذرائی در کتاب دار السلام نوری(ص ۱۶۲)به نقل از مختصر المصباح علامه حلی نقل شده است. پس دور نیست که برقی محاسن را نیز برای او و به تشویق او نوشته باشد.
[۴] بنظر من ابو لؤلؤ همان حاجی فیروز است که شیعیان در روزهای آغازین روزهای بهار به ویژه در سیزدهم فروردین-که روز فرار وی از زندان است-او را گرامی می دارند.
ثبت دیدگاه