طبق پیمان سعدآباد، ایران ۸۰۰ کیلومترمربع اراضی مرغوب شامل کوه آرارات کوچک و دامنهها و اراضی اطراف آن را به ترکیه، بخشهایی از دشت ناامید را به افغانستان و حق کشتیرانی در اروندرود نیز بهجز ۵ کیلومتر از آبهای مقابل آبادان تا خط تالوگ را به عراق واگذار کرد.
در سالهای اخیر رسانههای دشمن و شبکههای اجتماعی تحت تسلط آنان تلاش دارند با تصویرسازیهای دروغین از واقعیتهای دوران پهلوی اول، روایتی دیگر به مردم به خصوص نسل جوان ارائه دهند.
به عنوان نمونه تصویری که از رضاخان در این رسانهها ترسیم شده یک قهرمان ملی میباشد که چکمه به پایش است و میخواهد از کشور دفاع کند، اما بر خلاف تصویری که این رسانهها از رضاخان ترسیم میکنند این فرد در مقابل خارجیها حتی در زمینه حفظ تمایت ارضی ایران سر تسلیم فرود میآورد.
از جمله اتفاقات مهم مربوط به این دوران که توسط این رسانهها سانسور میشود، بذل و بخشش رضاخان از سرزمینهای کشور است.
پیمان سعدآباد که در دوران پهلوی اول، میان دولتهای ایران، عراق، افغانستان و ترکیه منعقد شد منجر به جدایی بخشهایی از کشورمان شد.
طبق پیمان سعدآباد، ایران ۸۰۰ کیلومترمربع اراضی مرغوب شامل کوه آرارات کوچک و دامنهها و اراضی اطراف آن را به ترکیه بخشید. آرارات کوچک ازنظر نظامی و سیاسی منطقهای استراتژیک محسوب میشد و بالطبع از وزرا گرفته تا درجهداران نظامی و مردم عادی با این واگذاری مخالف بودند.
پهلوی اول بخشهایی از دشت ناامید را نیز به افغانستان داد. در مقابل قرار شد ایران و افغانستان بهطور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند. البته بعدها افغانستان سدی بر هیرمند ساخت و آبی به ایران نرسید و حقابه هیرمند نیز به موضوعی برای منازعه طولانی ۲ کشور تبدیل شد. حق کشتیرانی در اروندرود نیز بهجز ۵ کیلومتر از آبهای مقابل آبادان تا خط تالوگ به عراق واگذار شد.
سرلشکر ارفع عضو هیأت تحدید حدود و حل اختلافات در خاطرات خود که در کتاب تاریخ بیست ساله ایران به قلم حسین مکی آمده نوشته است: «به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند در حالی که من نقشهها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشهها را دیدند فرمودند: «موضوع چیست؟» من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است فلان منطقه چنان است، آنجا سخت مورد نیاز ماست، و از این حرفها… ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلی حضرت چیزی نمیفرمایند. وقتی سرم را بلند کردم دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه میکند گویی به حرفهایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه میگویم. من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی… بگو ببینم این تپه اینجا از آن تپه که میگویی بلندتر نیست؟ عرض کردم: «بلی قربان»… فرمودند: «آن را چرا نمیخواهی؟ این یکی چطور؟» عرض کردم «بلی». فرمودند: «منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دو دستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد. آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم.»
ثبت دیدگاه