حاج شیخ محمود مفتّح از واعظان و عالمان مشهور همدان بود که در نهایت زهد و صداقت زندگی می کرد و در بین اهالی این منطقه احترامی به سزا داشت. او که به ساحت مقدس خاندان عصمت و طهارت علیهم السّلام ارادت می ورزید، ذوق ادبی و لطافت روحی خویش را در این راه به کار گرفت و اشعار زیادی در مدح، منقبت و رثای این خاندان سرود. او علاوه بر سخنوری و وعظ و خطابه، در حوزۀ علمیّۀ همدان به تدریس زبان و ادبیّات عرب و مقدمات علوم اسلامی مشغول بود. محمد مفتح در سال ۱۳۰۷ ه-ش در خانۀ چنین پدری پارسا و فاضل دیده به جهان گشود.[۱]
دوران کودکی و تحصیلات مقدماتی
محمد از اوان زندگی، تحت پرورش های اخلاقی و تربیت سالم خانواده ای دانش دوست و اهل فضیلت قرار گرفت. او روی آوردن به معرفت و عمل صالح را نزد والدی وارسته آموخت. از هفت سالگی پایش به مدرسه گشوده شد و به تحصیل دروس ابتدایی روی آورد.
در کنار تحصیلات مقدماتی، زبان و ادبیات عرب را نزد پدرش فراگرفت. او از همان دوران گاهی همراه پدرش به مجالس وعظ و سخنرانی می رفت. و برخی اوقات پس از خاتمۀ سخنان پدرش که با اندرزهای آموزنده و ارزنده توأم بود، و قبل از آن که والدش از فراز منبر پایین بیاید از جای بر می خاست و با صدایی رسا و زیبا و لحنی دل نشین به ذکر مصایب اهل بیت می پرداخت. این شیوه در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران هنوز هم متداول است و به پامنبری معروف می باشد.
در محضر فرزانگان
محمد برای ادامۀ تحصیل و فراگیری معارف اسلامی در سطوح عالی به مدرسۀ مرحوم آخوند ملا علی همدانی گام نهاد و از پرتو اندیشه های وی در عرصه های فقه، اصول، حکمت، فلسفه و تفسیر قرآن بهره گرفت.[۲]
او پس از آن که مقدمات علوم اسلامی، فقه و بخشی از حکمت و منطق را نزد پدر و استادان حوزۀ علمیّۀ همدان فراگرفت؛ در سال ۱۳۲۲ ه-ش به قم هجرت کرد و در حالی که پانزده بهار را سپری کرده بود، در حجره ای محقّر و در نهایت سادگی و با وضع نامناسب معاش و تنگناهای دیگر، در مدرسۀ دار الشّفاء سکنی گزید و باوجود مشکلات گوناگون، با جدّیّت و تلاشی وافر به کسب علم و گذراندن مراحل تقوا و تهذیب پرداخت. ذوق سرشار، استعداد عالی و همّت وافرش که با توکل به خداوند و توسل به خاندان عصمت و طهارت توأم بود و برخورداری از خرمن معارف استادانی برجسته و وارسته موجب گردید تا به صورت تحسین برانگیزی دروس حوزه از قبیل رسایل، مکاسب و کفایه را در طول سال های ۱۳۲۴-۱۳۲۲ ه-ش فراگیرد و خود در زمرۀ اساتید و مدرّسین حوزۀ علمیّۀ قم قلمداد گردد.[۳]
مفتح بخشی از رسایل شیخ انصاری را نزد آیة اللّه مجاهد تبریزی قدّس سرّه فراگرفت و دروس خارج فقه و اصول را در محضر آیة اللّه بروجردی قدّس سرّه یاد گرفت. در فلسفه، حکمت و عرفان نیز محضر علامۀ طباطبایی قدّس سرّه و آیة اللّه رفیعی قزوینی قدّس سرّه را مغتنم شمرد. مدتی نیز از محضر حضرت آیة اللّه گلپایگانی قدّس سرّه و حضرت آیة اللّه مرعشی نجفی قدّس سرّه بهره برد. از خرمن کمالات علمی و معرفتی آیات گرام مرحوم سید محمد حجّت کوه کمری قدّس سرّه و محقق داماد قدّس سرّه استفادۀ کافی و وافی نمود و همچنین از محضر حضرت امام خمینی قدّس سرّه در عرفان و دروس خارج فقه و اصول، خوشه چینی کرد[۴] و در مدتی کمتر از زمان متداول و مرسوم، دورۀ کامل خارج علوم فقه و اصول حوزه را گذراند و به درجۀ اجتهاد نایل آمد.
روح بزرگ و کمال جوی وی که می کوشید هرچه افزون تر به مطالب علمی پی ببرد، سبب گردید تا در راه کسب اندوخته های علمی افزون تر، در الهیّات و معارف اسلامی دانشگاه شرکت کند. ازاین رو ناگزیر بود با زحمات فراوان در شب های سرد زمستان مسافت بین قم و تهران را در هفته چندین بار، آن هم با وسایط نقلیۀ عمومی آن روز، بپیماید تا هم به درس حوزه برسد و هم از دروس دانشگاه بازنماند. به موجب همین شوق شگرف و استعداد سرشار بود که در حوزۀ علمیه به قلّۀ فقاهت و حکمت رسید و در ضمن، درجۀ برجسته و ممتاز دانشگاهی را از آن خود ساخت و به دریافت مدرک دکترا در الهیات و معارف اسلامی نایل آمد. پایان نامۀ تحصیلی او، پژوهشی دربارۀ نهج البلاغه بود که به دلیل ژرفای مطالب و عمق مفاهیم و مطرح نمودن نکات بدیع و تازه یاب، با درجۀ بسیار خوب، مورد قبول دانشگاه تهران واقع گردید.[۵]
در کسوت تدریس
دکتر مفتح پس از درک محضر اساتید حوزه و دانشگاه، به تدریس سطوح عالی فقه و اصول و حکمت مشغول گردید. او ضمن تدریس کتا منظومۀ حاج ملا هادی سبزواری، در تبیین مطالب دشوار این متن فلسفی، مطالبی نگاشت و به شرح و توضیح آن پرداخت و بدین ترتیب در ردیف فضلای حوزۀ علمیۀ قم قرار گرفت. او بر حسب ضرورت و احساس مسؤولیت در سال ۱۳۴۷ ه-ش به تهران رفت و همگام با شهید مرتضی مطهری به تدریس در دانشگاه تهران پرداخت و باوجود آن که در دانشگاه و حوزه به عنوان مدرّسی نام دار شهرت یافت و حوزۀ درسی او در زمینۀ کلام، حکمت و منطق از رونق خاصی برخوردار بود و محضرش از با برکت ترین محافل علمی برای فضلا به شمار می آمد، به تدریس در دبیرستان های قم در رشتۀ کلام و اعتقادات اسلامی پرداخت و به عنوان چهره ای تأثیرگذار، موفق گردید بین اقشار روحانی، دانشگاهی و دبیرستانی، پیوندی پاک ایجاد کند و بین آنان انس و الفت برقرار سازد.[۶]
دکتر مفتح از ابتدای تدریس در دبیرستان دین و دانش قم، به روشن نمودن اذهان دانش آموزان نسبت به اوضاع اجتماعی و مسایل سیاسی اهتمام ورزید و در تشکّل آنان برای افزودن معلومات دینی و آغاز فعالیت علیه رژیم استبدادی براساس باورهای دینی، سعی و جدّیت وافر به کاربرد.[۷] دبیرستان دین و دانش، اولین دبیرستان اسلامی قم بود که شهید مظلوم آیة اللّه دکتر بهشتی آن را بنیان نهاد و خود ریاستش را به عهده داشت.[۸]
شهید آیة اللّه مفتح قدّس سرّه با همکاری شهید دکتر بهشتی و حضرت آیة اللّه خامنه ای، به منظور تقویت پیوند دانش آموزان و فرهنگیان و نیز اتحاد دانشجویان و روحانیان، اقدام به تأسیس کانون اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان در قم نمود. مسؤولیت مستقیم این حرکت مقدس را شهید مفتح بر عهده داشت. این کانون، اولین مجتمع اسلامی بود که در آن، گروه های مختلف جمع می شدند و جلوه ای از هماهنگی تمامی اقشار جامعه بر محور اسلام و بینش تشیّع به شمار می رفت. در جلسات هفتگی آن افرادی فاضل در خصوص مسایل مهم دینی، سخنرانی می کردند.[۹]
فعالیت های خستگی ناپذیر آن استاد به خون خفته همچنان ادامه داشت تا آن که به عنوان عنصری فعال و خطرناک برای رژیم غاصب پهلوی شناخته شد. مقبولیت و محبوبیت دکتر مفتح در بین دانشجویان، روحانیان و دانش آموزان، ساواک مخوف را با آن تشکیلات جهنمی به وحشت انداخت. از این جهت برای خنثی کردن مبارزات و فعالیت های این چهرۀ مؤثر، او را در سال ۱۳۴۷ ه-ش از آموزش و پرورش اخراج کرد و به نواحی بد آب و هوای جنوبی تبعید نمود و در سال ۱۳۴۸ ه-ش که دوران تبعیدش پایان یافت و می خواست به قم بازگردد؛ از ورودش به این شهر جلوگیری کردند.[۱۰]
شهید فتح ستیز با جهالت را مهم ترین وسیله برای محو استبداد و استعمار تلقی می نمود. در سلسلۀ مقالاتی که تحت عنوان«نقش دانشمندان در پیشرفت اسلام »در مجلۀ«درسهایی از مکتب اسلام»، سال چهارم، به رشتۀ تحریر درآورد در پی این مقصود بود. او می خواست مردم را به هویت اصیل فرهنگی و علمی خویش توجه دهد و آنان را از درۀ نادانی به قلّۀ آگاهی برساند. در سخنرانی ها و نوشته هایش مبارزه با خرافات، امور موهوم و مسایلی که جهل اجتماع را تشدید می کرد، افزون تر بوده و لذا تأکید می نمود:
«پاره ای از خرافات و افکار بی اساس چون پرده ای، چهرۀ نورانی حقایق اسلام را می پوشاند و حربۀ برنده ای به دست دشمنان و غارتگران سرمایه های مادی و معنوی مسلمین می دهد».[۱۱]
و در جای دیگر خاطرنشان می نماید:
«رنج و ناراحتی ما تنها از این جهت نیست که اوهام، فکر و عقل انسان ها را در بند کرده و سد راه پیشرفت فردی و اجتماعی آنان گشته است: بلکه بیشتر از آن جهت است که بسیاری از پندارهای نابجا را مردم ساده لوح به حساب دین گذارده اند و در نتیجه، لایه هایی از گرد و غبار این اعتقادات پوچ روی چهرۀ تابناک و درخشان مسایل واقعی و حقایق ارزندۀ ادیان نشسته و قیافۀ واقعی، جذاب و دلنشین دین را مخفی نموده است. به عقیدۀ من امروزه بر هر فرد مسلمان لازم است تا آنجا که می تواند در راه مبارزه با خرافات و زدودن پندارهای غلط از واقعیات دینی کوشش کند».[۱۲]
وی در سخنانی آتشین، روی آوردن به رسوم شرک آمیز را حرکتی در جهت خاموش کردن روح و عواطف اسلامی قلمداد کرد و متذکر گردید:
«آخر شما واقعا حساب کنید چهارشنبه سوری یک رسم خیلی مضحکی است. چرا که به جای دعوت به ایرانی بودن، به رسوم آتش پرستی و ارتجاع قبل از اسلام برمی گردند؟چرا نمی گذارند ندای اسلام و افکار و مطالب اسلام در این مملکت منتشر شود»؟[۱۳]
آن شهید والامقام در سفر حج سال ۱۳۴۹ ه-ش ضمن انجام اعمال و فرایض این برنامۀ عبادی و سیاسی، به مسایل سیاسی جهان اسلام توجه داشت و از این که مؤسسۀ «رابطة العالم الإسلامی» برای ایجاد ارتباط میان سرزمین های اسلامی تشکیل شده بود، با خشنودی فراوان در این مجمع برزگ اسلامی شرکت جست و موضوع سخنرانی یکی از افرادی که در مورد «موانع جنبش اسلامی در آفریقا» بود، سخت او را تحت تأثیر قرار داد.[۱۴]
در سال ۱۳۵۴ ه-ش پس از آزادی از زندان، وقتی شنید رژیم غاصب صهیونیستی حملاتی را بر ضد مردم محروم و شیعیان لبنان به صورت سراسری آغاز کرده است، شروع به جمع آوری کمک های اهالی تهران برای شیعیان این سرزمین نمود و خود برای رسانیدن این کمک ها به مردم لبنان و نظارت بر توزیع آنها رهسپار کشور مزبور گردید[۱۵] و به کمک امام موسی صدر، کمک های مردم ایران را به شیعیان آواره و فلسطینیان جنگ زده تحویل داد. او وقتی از نزدیک، اوضاع محرومین و مظلومین لبنان را مورد بررسی قرار داد، احساس کرد که فقر فرهنگی و ضعف شناخت از معارف اسلامی و نیز مهیّا نبودن وسایل، جهت کسب معارف و علوم، از مشکلات شیعیان این سامان است. بدین منظور طرحی در دست مطالعه داشت تا به وسیلۀ آن با همکاری امام موسی صدر و شهید دکتر چمران، یک مجتمع اسلامی فرهنگ، از دبستان تا دانشگاه، در مناطق شیعه نشین جنوبی لبنان بنیان نهد. حتی زمینی هم برای اجرای این طرح خریداری گردید که به سبب مفقود شدن امام موسی صدر در لیبی و توسعۀ جنگ در لبنان از یک سو و نیز اوج گرفتن انقلاب اسلامی ایران و فعالیت های فراوان دکتر مفتح و مسؤولیت های سنگینی که آن شهید در این راستا داشت – که نهایتا منجر به شهادت وی شد – از سوی دیگر، این طرح به طور موقت تعطیل شد.
ایشان در نظر داشت پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و رفع موانع و مشکلات عمده، در اولین فرصت با بهره گرفتن از امکانات نظام جمهوری اسلامی ایران، این طرح را تحقق بخشد که با شهادتش ناتمام ماند.[۱۶] او بر این اعتقاد بود که در شناسایی رژیم اشغال گر قدس، هم غرب و هم شرق دخالت داشتند و هردو ابرقدرت، این غدۀ سرطانی را به رسمیّت شناختند تا پایگاهی در مرکز کشورهای اسلامی داشته باشند و مسلمانان نتوانند قد علم کنند به این هم اکتفا نکرده اند، می خواهند اسرائیل دومی در قلب جهان اسلام پدید آورند و درصدد هستند لبنان را تجزیه کنند. بخش مسیحی نشین و یک قسمت مختص مسلمانان. نقشه کشیده اند و خواب های خطرناکی برای مسلمانان دیده اند. او به موازات مبارزات تبلیغی، تلاش های علمی و آموزشی، از وضع فلسطین و لبنان غافل نبود و چون امام خمینی قدّس سرّه آخرین جمعۀ ماه مبارک رمضان را به عنوان روز قدس و همبستگی با مسلمانان فلسطین اعلام نمود، در پی برپایی اولین راهپیمایی باشکوه روز قدس، از خود تلاشی درخور تحسین بروز داد و قطع نامۀ راهپیمایی روز قدس در سال ۱۳۵۸ ه-ش توسط او نوشته شد.[۱۷]
در میدان مبارزه
شهید آیة اللّه دکتر مفتح در دوران رژیم شاهنشاهی، خشم و نفرت خود را به هر نحو ممکن از تبهکاری ستمکاران بروز می داد. از این جهت او را تحت فشاری سخت قرار دادند و از سخنرانی و هرگونه تبلیغ مذهبی توسط او ممانعت به عمل آوردند. خودش به این تنگناهای طاقت فرسا اشاره می کند:
«نمی گذارند ما سخن بگوییم و حرفی بزنیم. بعد از هشت سال ممنوعیت، یک چند شبی است که می توانم صحبت کنم. اگر هم دوستان ما سخنی گفته اند. اجازه نداده اند که صدایشان به جایی برسد».
او باوجود این اختناق با حالتی خشمگین خطاب به رژیم استبدادی فریاد می زند و می گوید:
«شما ملتی را که برای افکار مذهبی اش احترام قایل نیستید انتظار دارید آرام باشد؟!مگر می شود؟!و اللّه ملت مسلمان ایران بیدار شده است».[۱۸]
او وقتی باخبر شد که مبدأ تاریخ رسمی کشور را تغییر داده اند، چون توفانی مهیب، غرّید و خاطرنشان ساخت:
«چه طور ایرانی باید تاریخ پرافتخار هجرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یعنی تاریخ اسلام، افتخار انسان ها، نجات دهندۀ ایران – این تاریخ با عظمت اسلام – را کنار بگذارد؟یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما از روی تو شرمنده ایم»![۱۹]
هنگامی که مشاهده نمود عوامل رژیم، فرهنگ اساطیری و افسانه ای و ملی گرایی افراطی را رواج می دهند و درصددند که سیمای معنوی و با صلابت ستارگان درخشان اسلام را با این حرکت رذیلانه، کم رنگ جلوه دهند، چنین فریاد برآورد:
«یک قهرمانانی را ملّی و ایرانی برای ما معرفی می کنند: بابک خرّم دین ها، المقفّع ها و امثال آنان. این قهرمانان به اصطلاح ملّی، برای این است که جای قهرمانان اسلامی را بگیرند. احساسات اسلامی و روح اسلامی خاموش شود تا استعمار بتواند در این ممالک به استعمارش ادامه دهد».[۲۰]
رسوایی جشن هنر شیراز که در سال ۱۳۵۰ ه-ش صورت گرفت،
شهید مفتح را سخت آشفته کرد و فریاد زد:
«مردم مسلمان شیراز وقتی رسوایی جشن هنر را دیدند(ناراحت شدند) چرا به خواسته ها توجه نمی کنید؟اخلاق کجاست، انسانیّت کجاست؟ این چه هست؟ چرا ناراحتی را بین مردم شعله ور می کنید؟چرا نمی گذارید این مردم مسلمان در افکار مذهبی خود، در خواسته های اسلامی خود جلو بروند»؟[۲۱]
شهید مفتح از همان آغاز، مسافرت های تبلیغی خود را به منبرهای افشاگرانه و روشن گرانه تبدیل کرد و منبرهایش آن چنان اثری ژرف در بیداری افکار مردم داشت که غالبا ساواک از سخنرانی های او ممانعت به عمل می آورد و احیانا برنامۀ تبلیغی او تعطیل و خود آن شهید بازداشت می شد.
در دهۀ ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ غالبا به شهرستان های استان خوزستان می رفت و به دلیل افشاگری هایش بر علیه طاغوت، بارها با آزارهای شدید مواجه شد. او با قیام امام امّت از سال ۱۳۴۲ ه-ش تمامی فعالیت های خود را در جهت حمایت از نهضت امام خمینی قدّس سرّه متمرکز کرد. سخنرانی های او در شهرهای دزفول، اهواز، آبادان و خرمشهر آن چنان تحولی ایجاد کرد که دستگیری های پی درپی و جلوگیری های پیوسته از رفتن به منبر، مؤثر واقع نشد و ساواک از سر درماندگی، دکتر مفتح را از ورود به استان خوزستان منع کرد.[۲۲]
تدریس در دانشکدۀ الهیّات در کنار علامه شهید مطهری، جلسۀ تفسیر قرآن و برگزاری نماز جماعت در مسجد دانشگاه از جملۀ نخستین فعالیت های ایشان در تهران می باشد. در سال ۱۳۵۲ با قبول امامت مسجد جاوید، فعالیتی گسترده را در این مکان آغاز کرد به نحوی که مرکزی برای اجتماع دانشجویان و آشنایی آنان با معارف اسلامی، و هسته ای برای مبارزه با رژیم گردید. ساواک در آذرماه سال ۱۳۵۳ ه-ش این مسجد را پس از سخنرانی حضرت آیة اللّه خامنه ای تعطیل کرد و شهید مفتح و معظم له را دستگیر و زندانی نمود. مدت دو ماه شهید مفتح در زندان زیر انواع شکنجه ها قرار گرفت؛ اما با آزادی از زندان به مبارزات مستمر خود ادامه داد و پس از حدود دو سال، امامت مسجدی در حوالی حسینیّۀ ارشاد را پذیرفت که آن را «مسجد قبا»نامیدند. گوشه ای از فعالیت های گستردۀ ایشان در این مکان مقدس عبارتند از: تشکیل کتابخانه و صندوق قرض الحسنه. تشکیل کلاس های مختلف و نیز انعقاد جلسات سخنرانی بسیار پرجمعیت و بی سابقه.
آن شهید، اولین راهپیمایی در تاریخ انقلاب اسلامی را در سال ۱۳۵۶ ه-ش در روز عید فطر و پس از اقامۀ نماز عید برگزار کرد. برگزاری نماز عید فطر و پس از آن راهپیمایی عظیم چند میلیونی در ۱۶ شهریور سال ۱۳۵۷ از محل برگزاری نماز عید آغاز گردید که این حرکت رژیم استبدادی را در موجی از وحشت قرار داد و قیام اسلامی را سرعت بخشید.
شهید مفتح در این حرکت مقدس توسط عناصر مزدور ارتش شاهنشاهی به سختی مضروب و مجروح گردید و در اولین ساعات روز هفدهم شهریور ۱۳۵۷، عناصر مزدور ساواک و عوامل حکومت نظامی، شهید مفتح را در حالی که جراحاتی شدید از ضربات روز قبل داشت، دستگیر و زندانی نمودند که با اوج گیری انقلاب اسلامی پس از دو ماه آزاد گردید. فعالیت تأثیرگذار و ارزنده در جامعۀ روحانیّت مبارز تهران و نیز ستاد برگزاری استقبال از امام، از دیگر زمینه های فعالیت های آن شهید در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود.
سرپرستی کمیتۀ انقلاب اسلامی منطقۀ چهار تهران، سرپرستی دانشکدۀ الهیّات، کوشش برای ایجاد تحول اساسی در نظام آموزشی و هماهنگ کردن آن با انقلاب اسلامی، برگزاری اولین سمینار وحدت حوزه و دانشگاه در سالگرد شهادت حاج سید مصطفی خمینی، از جمله تلاش های ایشان در طول ده ماه زندگی آن شهید پس از پیروزی نهضت امام خمینی قدّس سرّه بود.
پی نوشت ها:
[۱] روزنامۀ اطلاعات، شمارۀ ۱۹۲۱۷، ۲۷ آذر، ۱۳۶۹، ص ۱۱.
[۲] مصاحبه با حضرت آیة اللّه حسین نوری(قسمت اول)، مجلۀ حوزه، شماره ۲۷، مرداد و شهریور ۱۳۶۷.
[۳] شهید مفتّح تکبیر وحدت، از نگارنده، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۲۷.
[۴] مصاحبه با شهید دکتر بهشتی، ویژه نامۀ شهیدان، روزنامۀ جمهوری اسلامی، ۲۷ آذر ۱۳۵۹، ص ۱۲.
[۵] فرازهایی از زندگی شهید مفتح، واحد فرهنگی بنیاد شهید، ص ۵.
[۶] زندگی نامۀ پیشوایان انقلاب، رضا مرادی، ج ۲، ص ۳-۲ و شهید مفتح تکبیر وحدت، ص ۳۶.
[۷] شهید مفتح تکبیر وحدت، ص ۳۷.
[۸] دیدگاه ها، حضرت آیة اللّه خامنه ای، مقام معظم رهبری، ص ۲۲۱-۲۲۰.
[۹] رسالت دانشگاه و دانشجو، شهید مظلوم آیة اللّه دکتر بهشتی، ص ۱۳.
[۱۰] آیات اصول اعتقادی قرآن، شهید مفتح، مقدمه، ص ۵۵.
[۱۱] شهید مفتح تکبیر وحدت، ص ۵۱.
[۱۲] نک: کتاب خرافه و نیرنگ، سید کاظم ارفع، مقدمه شهید دکتر مفتح.
[۱۳] مجلۀ پیام انقلاب، شمارۀ ۱۷۷، ص ۳۱.
[۱۴] ویژگی های زعامت و رهبری، شهید دکتر مفتح، ص ۵۶.
[۱۵] شهید مفتح و احیای تفکر اسلامی، مجلۀ پیام انقلاب، شمارۀ ۷۴.
[۱۶] آیات اصول اعتقادی قرآن، ص ۶۰ و آخرین تلاش ها و آخرین روزها، ص ۳۲۴.
[۱۷] تصویر پیش نویس این قطع نامه در کتاب شهید مفتح تکبیر وحدت، ص ۱۲۱ آمده است.
[۱۸] برگرفته از سخنرانی شهید مفتح که در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۷ ه-ش ایراد شده است.
[۱۹] ایجاد وحدت در امت اسلامی (سخنرانی شهید مفتح)، مندرج در مجلۀ پیام انقلاب، شمارۀ ۱۷۷.
[۲۰] همان.
[۲۱] ویژگی های زعامت و رهبری، ص ۳۵.
[۲۲] آیات اصول اعتقادی قرآن، ص ۵۵-۵۴.
ثبت دیدگاه