امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام با گفتار و کردار ارزنده خویش به دو شیوه مستقیم و غیر مستقیم، به یاران و شیعیان خود درس شجاعت، ایثارگری و ظلم ستیزی داده اند. واکاوی و معرفی اینبعد از شخصیت آن امام همام که کمتر به آن توجه شده است می تواند در تقویت روحیۀ حق طلبی و ورود شیعیان و دوستداران عالم آل محمد علیه السّلام به میدان امر به معروف و نهی ازمنکر مؤثر باشد.
درآمد
«الأئمّة علیهم السّلام کلّهم نور واحد» عبارتی مشهور در ادبیات دینی و گفتمان جاری شیعیان است.[۱] براین اساس، همه امامان معصوم دارا و حائز همه کمالات انسانی و الهی اند و این عامل زمان و مکان است که یک یا چند فضیلت و کمال را در یکی از ایشان بیشتر نمایان می سازد و در باور عامه، آن امام به آن صفت نمود یافته شناخته می شود، چنان که امام سجاد علیه السّلام به عبادت، پدر بزرگوارشان به شجاعت و ظلم ستیزی و امام باقر علیه السّلام به دانش مشهورند. اما حقیقت و واقعیت آن است که امام سجاد در شجاعت و ظلم ستیزی همپایه امام حسین و امام باقر در زهد و عبادت، همسنگ زین العابدین اند.
در این میان، امام علیّ بن موسی الرضا علیه السّلام به القابی چون عالم آل محمد علیه السّلام شهرت یافته است، در حالی که هم ایشان در پارسایی به سان پدر نیک سیرتشان حضرت امیر مؤمنان علی علیه السّلام و در شهامت و شجاعت و نترسیدن از دشمن، به سان جدّشان حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بوده اند، اما به عللی، ابن بعد از شخصیت جامع حضرتش کمتر بروز و ظهور یافته، و بسا که عده ای سراغی از این کمالات در آن وجود شریف ندارند. این جستار بر آن است تا به تکیه بر شواهدی روایی و تاریخی، جلوه های از این کمال انسانی را در ایشان به چشم جان آورد و بنمایدکه چگونه سخن و سیره حضرتش یارانی انقلابی و شجاع را گرد او آورد، تا درعین حاکمیت زور و تزویر، بی محابا سخن حق گفته و پروانه وار پیرامون شمع وجود حجت خدا به پرواز آمده و حاملان و پیام رسانان نور معرفت او شوند؛ باشد تا برمعرفتی افزوده و زیارتی عارفانه تر را موجب گردد.
نیز شماری از آیات قرآن کریم، تعیین کننده اصول رفتار مسئولان در اداره حکومت و تنظیم رابطه و تعامل با بیگانگان است. آیاتی چون آیه یاد شده درطلیعه مقاله، آیه ۱۷۳ سوره آل عمران[۲]، آیه ۱۴۱ سوره نساء[۳] و….
در این چارچوب، مراقبت از اقتدار و عزت اسلام و مسلمانان، اعتماد و اتکاء برقدرت پایان ناپذیر خداوند، تلاش برای حاکمیت یافتن امام یا رهبر معصوم و ایستادگی در برابر قدرت های غاصب، مادّی و در یک کلام غیر الهی، به عنوان مهم ترین شاخص های فرهنگ اسلامی شناخته می شوند.
همچنین بر امام و حجت خداست تا با شناسایی یاران و هدایت و تربیت ایشان، مردم را آگاهی بخشیده، زمینه تحقق اهداف یاد شده را فراهم آورد.
امام علیّ بن موسی الرضا علیه السّلام به عنوان حجت خدا و امامی معصوم که از سوی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به جامعه اسلامی معرفی شده، به امداد الهی و با بهره مندی از همه فرصت ها توانسته است با گفتار و کردار خود، انسان هایی ایثارگر، ظلم ستیز، و جان برکف بپرورد که خود الگوهایی ارزنده و سرمایه هایی با ارزش برای جامعه به حساب می آیند. این مقاله می کوشد با معرفی نمونه هایی از این دست انسان ها، شیوه امام علیه السّلام را در تربیت و دمیدن روح ایثارگری و ظلم ستیزی در ایشان برسد.
جلوه هایی از شجاعت امام علیّ الرضا علیه السّلام در منابع روایی و تاریخی
ذکر نمونه ها و نمودهایی از شجاعت و پردلی آن امام می تواند ما درشناخت سیره ایشان در تربیت یارانی انقلابی و حقجو یاری رساند. بیان این بعداز شخصیت حضرتش به خوبی می نمایاند که:
اولا، امام هشتم همچون امیر مؤمنان علی علیه السّلام و رسول خدا محمد مصطفی صلّی اللّه علیه و اله در هیچ برهه ای از تاریخ در برابر ستم پیشگان و غاصبان، سکوت، تقیه و تسلیمی نداشته اند.
ثانیا، تا امام ور اهبری خود به فضیلت هایی از این دست آراسته نباشد، نمی تواند یاران و همراهانی بی باک و جان برکف در راه احقاق حق تربیت کند؛ چنان که گفته اند:
ذات نایافته از هستی، بخش
کی تواند که شود هستی بخش
نمونه اول
امام علیه السّلام هم از شهادت خویش در سرزمینی دور از مدینه به خوبی آگاه بود و هم دیگران را از دانسته خویش آگاه کرد. او به اراده خویش و فی سبیل اللّه و علی ملّة رسوله، پا در رکاب سفر مرو گذاشت، که کسی را یارای آن نیست تا امامی معصوم را به کاری که رضای خدا در آن نیست وادارد، و هیچ نشانی از بیم و نگرانی از مرگ، در ایشان دیده و گزارش نشده است.
مخول[۴] سجستانی گوید: وقتی پیک مأمون برای حرکت دادن امام به جانب خراسان رسید، در مدینه بودم. حضرتش به مسجد رفت تا با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وداع کند، چند بار چنین کرد و در هربار به کنار قبر بازمی گشت و صدا به گریه و ناله بلند می کرد. پیش رفتم و سلام کردم و حضرت سلامم را پاسخ گفتند. از دیدار اظهار خوشحالی کردم، فرمود: مرا ببین (زیارتم کن)، من از کنار جدم می روم و در تنهایی خواهم مرد و در کنار هارون دفن می شوم.[۵]
نمونه دوم
محمد بن ابی عبد اللّه کوفی گوید: جریر بن حازم از مسروق مراحدیث کرد: گفت: جماعتی از واقفیه نزد امام رضا علیه السلام آمدند، علی بن حمزه بطائنی و محمد بن اسحاق بن عمار و حسین بن مهران و حسن بن ابی سعیدمکاری از جمله آنان بودند.
علی بن ابی حمزه [خطاب به امام هشتم] گفت: فدایت شوم، ما را از پدرت خبر ده، حال(وضع) او چگونه است؟
حضرت به او فرمود: او [از دنیا] رفت.
به ایشان گفت: [امامت را] به چه کسی وانهاد؟
فرمود: به من.
او گفت: سخنی می گویی که هیچ یک از پدرانت از علی بن ابی طالب و پس از او نگفته است.
فرمود: ولی آن را بهترین پدرانم و برترین ایشان، رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفته است.
به ایشان گفت: آیا از اینان (بنی عباس یا کسانی که تو را امام پس از پدرت نمی شناسند) برجان خود نمی ترسی؟
فرمود: اگر برآن (جان خویش) می ترسیدم، آن را یاری می رساندم. [آن گاه چنین ادامه داد] ابو لهب نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و ایشان را تهدید کرد، اما رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به او فرمود: اگر بتوانی به آن که پیش روی توست کمترین آسیبی برسانی، دروغگو خواهم بود. آن، نخستین تیری بود که پیامبر افکند و این نیز اولین تیری است که به شما می افکنم، که اگر از جانب هارون خدشه ای بردارم، دروغگو باشم….[۶]
نمونه سوم
ابو سعید خراسانی گوید: در خراسان دو تن نزد ابو الحسن الرضا علیه السّلام آمدند و از ایشان درباره قصر (شکسته) یا تمام بودن نمازشان پرسیدند، حضرتش علیه السّلام به یکی از آن دو فرمود: نماز شکسته برتو واجب است؛ زیرا به دیدن من آمده ای. و به آن دیگر فرمود: نماز تمام برتو واجب است؛ زیرا قصد [دیدار] سلطان کرده ای.[۷]
چنان که پیداست امام علیه السلام بی محابا، آن را که به دیدار سلطان آمده، معصیت کار دانسته و سفر او را حرام می داند و حکم نماز چنین شخصی را که نماز تمام است بیان می دارد، اما سفر آن را که به دیدار امام خود و ولیّ خدا شتافته است، سفری مستحب و مباح دانسته و حکم او را که تقصیر در نماز(گزاردن دو رکعت به جای چهار رکعت) است، اظهار فرمودند.
نمونه چهارم
امام هشتم علیه السّلام عدم اقدام به قیام مسلحانه و بر نیاوردن شمشیر از نیام، از سوی امام معصوم و حجت خدا را به سبب ترس از سلطان ظالم یا بیم ازکشته شدن در راه خدا نمی داند، بلکه معتقد است در شرایطی چنین قیامی بی فایده بوده و کاری عبث است. ایشان در پاسخ هیثم بن عبد اللّه رمانی که پرسیده بود: ای پسر رسول خدا! مرا با خبر کن از اینکه چرا علی بن ابی طالب علیه السّلام مدت بیست و پنج سال پس از رسول خدا با دشمنانش جهاد نکرد و در ایام ولایت (خلافت) خود دست به جهاد زد؟ فرمود: زیرا او به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در ترک جهاد با مشرکان در مکه، به مدت سیزده سال پس از نبوت، و نوزده ماه در مدینه اقتدا نمود و آن به سبب کمی یاران بوده است، علی علیه السّلام نیز چنین بود، او جهاد با دشمنان خود را به خاطر کمی شمار یاران ترک کرد….[۸]
نمونه پنجم
امام علیه السلام در بیانی حکمت آموز و به تعبیری نمادین، سلاح به یادگار مانده از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نزد خود را با تابوت بنی اسرائیل مقایسه نموده، می فرماید: «فأینما دار السلاح فینا، دار العلم».[۹]
نگارنده نه بر آن است که بگوید واژه «سلاح» در این عبارت و نظایر آن به معنای مطلق سلاح یا شمشیر است، بلکه معتقد است اشارات امام علیه السّلام از پیوستگی برقراری حکومت عدل با آگاهی و آمادگی برای قیامی مسلحانه یا خروج با سیف حکایت دارد.
روایت دیگر، با مضمونی نزدیک به حدیث مذکور، این برداشت را تقویت می کند. حضرتش در حدیث صفوان می فرماید: مثل سلاح (شمشیر پیامبر) نزد ما همچون تابوت نزد بنی اسرائیل است. هرکجا تابوت باشد، نبوت داده شده است و هرکجا آن سلاح (شمشیر) نزد ما باشد، «امر» (حق حکومت) آنجاست.[۱۰]
در کتاب مسند الامام الرضا نه حدیث با الفاظ و مضامینی نزدیک به دو حدیث یاد شده، ذیل عنوان «باب ما عندهم من ودائع رسول اللّه» درج شده است.[۱۱]
نمونه ششم
امام علیه السّلام در نهان و آشکار، مأمون را موعظه می کرد و این سخنان بر وی دشوار می آمد، تا آنجا که برخی آن را موجب شهادت حضرتش دانسته اند. از این منظر اگر امام را شهید امر به معروف و نهی از منکر بدانیم، سخنی به گزاف نگفته ایم؛ آن هم از نوع برترین جهاد و دشوارترین امر به معروف، که همانا ابزار کلمه حق نزد امامی جائر است.[۱۲]
از این جمله، روایت محمد بن سنان است، گوید: نزد مولایم رضا علیه السّلام درخراسان بودم… مردی صوفی را که دزدی کرده بود به حضور مأمون آوردند. مأمون او را گفت: چه زشت و ناروا از این نشانه های زیبا (آثار سجده) و این کار ناپسند! گفته اند دزدی کرده ای با اینکه برچهره ات نشانه هایی زیباست!
گفت: به اضطرار چنین کرده ام… تو حق مرا از خمس و غنیمت نداده ای.
مأمون گفت: تو ار چه حقی در خمس و غنیمت است؟
گفت: خدای متعال خمس را به شش بخش قسمت نموده، و فرموده است: وبدانید که هرچیزی را به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان [او] و برای یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایی [حق از باطل]-روزی که در آن دو گروه با هم رو به رو شدند- نازل کردیم، ایمان آورده اید…[۱۳] و غنیمت را به شش بخش تقسیم نموده و خدای متعال فرموده است: آنچه خدا از [دارایی] ساکنان آن قریه ها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر [او] و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وی] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد.[۱۴]
صوفی گفت: من در راه مانده و مسکینم و تو حق مرا به من نداده ای….
مأمون گفت: انتظار داری حدی از حدود الهی و حکمی از احکام او نسبت به سارق را به سبب این داستان سرایی ها فروگذارم؟…
صوفی گفت: جاری کردن حد را از خودت شروع کن، سپس دیگری را تطهیر کن (بر دیگری حدی جاری کن).
مأمون [با مشاهده صراحت صوفی که اکنون چیزی برای از دست دادن نداشت و پاک باخته ای تمام بود] به ابو الحسن الرضا علیه السّلام روکرد و گفت: چه می گوید؟
حضرتش [بی باک و بی پروا از خشم مأمون] فرمود: می گوید از او دزدی شده، پس او هم دزدی کرده است….[۱۵]
مأمون بسیار خشمگین شد و پس از گفت وگویی با امام، دستور داد تا مرد صوفی را آزاد کنند و خود به اندرون رفت و مردم را ترک گفت و در اندیشه امام رضا بود تا ایشان را مسموم کرد و به شهادت رساند.
و دیگر، در مراسم بیعت بود که جوانی از انصار به گونه صحیح دست به بیعت گشود و امام علیه السّلام کار او را درست شمرد و از آن تمجید کرد. مأمون که شیوه صحیح بیعت را نمی دانست با سؤالاتی از امام، ناخواسته مردم را از بی اطلاعی خود از سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آگاه کرد. همهمه ای در میان مردم پیچید، اوضاع ناآرام شد و از یکدیگر می پرسیدند چگونه کسی که شیوه بیعت را نمی داند، می تواند امامت جامعه را عهده دار شود، بی شک آنکه داناست سزاواراین جایگاه است. و گفته اند این رخداد بود که مأمون را به مسموم کردن امام واداشت.[۱۶]
و اتفاق سوم آنکه روزی امام علیه السّلام نزد مأمون رفت، او وضو می گرفت وخدمتکار روی دست او آب می ریخت. حضرتش فرمود: در بندگی پروردگارت کسی را شریک مکن.[۱۷] مأمون خود وضویش را به پایان برد، اما ناراحت شد و در دل بر امام خشم گرفت.
نمونه هفتم
امام علیه السّلام آشکارا به مأمون می فرماید:… نسبت به امت محمد تقوا پیشه کن و کاری را که به تو سپرده اند و بدان مخصوص گشته ای پاس بدار. تو امور مسلمانان را تباه کرده ای و….[۱۸]
از دیگر عرصه های برای واکاوی این بعد از شخصیت امام هشتم علیه السّلام، عرصه ادب، بویژه مدایح و مراثی سروده شده برای آن حضرت است که بررسی آن برعهدۀ زمانی دیگر نهاده می شود. چنان که مروری بر اقدامات بی باکانۀ یاران حضرتش می تواند بازتاب دهندۀ رفتارهای شجاعانه و انقلابی امام علیه السّلام باشد.
روشنگری و شورآفرینی در سخنان امام علیه السّلام
نگاهی اجمالی به مجموع افزون بر۲۴۴۰ حدیث نقل شده از امام هشتم علیه السّلام نشان می دهد که حضرتش اهتمامی تامّ و کامل به مقوله مهم و اساسی امامت داشته است. به گواهی مسند الامام الرضا[۱۹] علیه السّلام، این تعداد حدیث در ۳۲ کتاب (فصل) تنظیم شده است. بدیهی است با توجه به مسائلی چون تقطیع، نقل ائمه علیهم السّلام از یکدیگر، دسّ، شرح و مانند آن، به دست دادن عددی قطعی از تعداد احادیث هر امامی ناممکن است و به تعبیر یکی از فضلا مگر حدیثی از امام معصوم به ما رسیده باشد که در آن بالتعیین شمار احادیث ذکر شده و فرموده باشند که من این تعداد حدیث گفته ام.
با این همه، ۴۹۲ حدیث از امام هشتم علیه السّلام در موضوع امامت و مندرج در ذیل عنوان «کتاب الامامة» است و این بدان معنی است که نزدیک به یک چهارم احادیث حضرتش به این موضوع و تبیین ابعاد و فروع آن اختصاص یافته است.
نکته دیگر شایان توجه، مقایسه شمار این احادیث با احادیث مشابه و روایت شده از دیگر ائمه علیهم السّلام است. بگذریم که ایشان امامت را در پیوندی نزدیک با امور بسیاری دیده و حتی در بیان معرفتی توحیدی (حدیث سلسلة الذهب) یا حکمی فقهی (پاسخ به پرسش مرد خراسانی درباره تمام بودن نمازش)، به این موضوع مهم (امامت و رهبری) توجه داده اند.
باور توحیدی به مثابه اصلی ترین عامل، پیوسته در حیات بشری، شورآفرین و جهت بخش بوده است. انسان موحد نه تنها بیمی از ایستادن در برابر طاغوت وستمگری ها ندارد که به علت شیفتگی به جلب رضای خدا و پاداش بی انتهای اودر دنیا و در دیگر سرا، می کوشد چون چراغی فروزان راه را برای مردم روشن کند و آنان را از بندگی غیر خدا به بندگی او رهنمون شود، بی آنکه تلاش هایشان به شائبه قدرت طلبی و دعوت به خود مشوب گردد. و امام هشتم در افزون بر ۲۱۰ حدیث به آن پرداخته اند. ضمن آنکه حضرتش با برقراری پیوندی استوار میان امامت و باور توحیدی، نمونه عالی و پر مغز آن را در حدیث معروف سلسلة الذهب، آن هم با آن هنرنمایی در جلب توجه ها به موضوع، پس ازحرکت و توقفی دوباره، به نمایش گذاشتند.
اعتقاد به ضرورت یا وجوب حاکمیت یافتن رهبری برگزیده خدا در پهنه گیتی نیز خود عاملی شایان در حرکت آفرینی و سرکشی در برابر طاغوت و طاغوتیان است. و در تاریخ، نمونه کسانی که برپایه چنین باوری جان برکف نهاده و راه حاکمیت دین خدا و رهبران الهی را هموار نموده اند کم نیست. و هنر امام علیّ الرضا علیه السّلام در پیوند دادن این دو حقیقت به یکدیگر ممتاز و ستودنی است.
نگارنده براین باور است که بررسی این دو عامل به طور خاص، و مروری بردیگر آموزه های آن امام همام به طور عام، می تواند ما را در شناخت شیوه یا سیره امام در دمیدن روح ایثارگری و شهادت طلبی در یاران یاری رساند و به عنوان الگویی به جامعه اسلامی و بشری معرفی شود.
امام علیه السّلام در تبیین این حقیقت که پیروزی واقعی از آن کسی است که با اندیشه ای استوار گام برمی دارد، در پاسخ به پرسشی از چرایی به شهادت رسیدن امام حسین علیه السلام و پیروزی دشمن برایشان می فرماید: به خدا سوگند، حسین کشته شد و آنان که بهتر از حسین بودند، یعنی امیر مؤمنان و حسن علیهما السّلام نیز کشته شدند، همه ما کشته می شویم و من نیز با زهر به قتل خواهم رسید… اما اینکه خداوند فرموده است: (و خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان، برای کافران راه [تسلطی] قرار نداده است)، در مقام بیان این حقیقت است که خداوند هرگز برای کافر برمؤمن حجتی قرار نداده است. خداوند عزّ و جلّ از کافرانی خبر داده است که به ناحق پیامبران را کشتند، اما با آنکه آنان پیامبران را کشتند خداوند هرگز راهی از طریق حجت بر پیامبران قرار نداده است.[۲۰]
از این بیان امام به خوبی برمی آید که مؤمن مجاهد حتی اگر در کارزاری نابرابر جان ببازد، چون به درستی راه و هدف خود باور دارد خود و اندیشه اش را پیروز میدان می بیند.
در قرآن کریم می خوانیم: ﴿اللّه ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور و الّذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات﴾[۲۱]، براین اساس، دشوار می نماید که بتوان در برقراری پیوند میان خداباوری و اعتقاد به پیشوایی صالحان، سخنی سخته تر و بنیادی تر از آنچه حضرتش در حدیث معروف سلسلة الذهب اظهار داشتند سراغ گرفت. عبارت «بشروطها» در آن کلام نورانی، هم خط بطلانی برهمه تزویرها بود و هم برافراشتن پرچمی از جنس نور در فراروی موحدان؛ تا با دلی آکنده از ایمان و شور، دین و دنیا را با هم و مکمل یکدیگر بدانند و شجاعانه و آگاهانه جویای حقی در برپایی حکومت عدل باشندکه سعادت دو سرا را برای آنان رقم زند.
نمونه دیگر از این پیوستگی خجسته، سخن امام علیه السّلام در تفسیر آیه ای از سوره نساء است. احمد بن عیسی به نقل از حسن بن محبوب گوید: از ابو الحسن الرضا علیه السّلام درباره این فرموده خدای متعال، ﴿و لکلّ جعلنا موالی ممّا ترک الوالدان والأقربون و الذین عقدت أیمانکم﴾[۲۲] پرسیدم، فرمود: از آن، امامان علیهم السّلام را اراده کرده است که خداوند به سبب ایشان، پیمان های شما را بسته است.[۲۳]
و آنچه ما می آموزیم اینکه حاکمیت اندیشه توحیدی و حکومت امام عادل معصوم جز به جهادی پیگیر و بذل جان و مال حاصل نیاید، که آن موهبت ارزشمند را بهایی متناسب شاید!
منابع
- قرآن کریم
۲- ابن بابویه قمی، محمد بن علی بن حسین، کتاب الخصال، منشورات جماعةالمدرسین فی الحوزة العلمیة فی القم المقدسه، ۱۴۰۳ ق.
۳- ابن بابویه قمی، علل الشرایع، ۲ ج، منشورات المکتبة الحیدریة و مطبعتها، نجف اشرف، ۱۳۸۶ ق.
۴- ابن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ۲ ج، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ ق.
۵- ابن شهرآشوب، شیر الدین محمد بن علی، معالم العلماء، قم.
۶- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ۳ ج، مطبعة الحیدریه، نجف، ۱۹۵۶ م.
۷- طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فی ما اختلف من الاخبار، ۴ ج، دار الکتب الاسلامیه، طهران.
۸- عطاردی، عزیز اللّه، راویان امام رضا علیه السّلام در مسند الرضا، کنگره جهانی حضرت رضا، مشهد، ۱۳۶۷ ش.
۹- عطاردی، عزیز اللّه، مسند الامام الرضا ابی الحسن علی بن موسی علیهما السّلام، کنگره جهانی حضرت رضا، ۱۴۰۶ ق.
۱۰- کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الروضة من الکافی، ۸ ج، دار الکتبالاسلامیه، تهران، ۱۳۶۳ ش.
۱۱- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدور الاخبار الائمة الاطهار، ۱۱۰ ج، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳ ق.
پی نوشت ها:
[۱] این جمله بیشتر در گفت وگوهای جاری مردم شنیده می شود. با این حال در برخی کتاب ها نیز دیدهمی شود؛ برای مثال بنگرید به: لواسانی، سید حسین، نور الأفهام فی علم الکلام، ج ۲، ص ۹۲.
[۲] الّذین قال لهم الناس إنّ الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم إیمانا و قالوا حسبنا اللّه و نعم الوکیل؛ همان(کسانی که[برخی از]مردم به ایشان گفتند: مردمان برای[جنگ با]شما گرد آمده اند؛ پس ازآنان بترسید. و[لی این سخن]برایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است).
[۳] ولن یجعل اللّه للکافرین علی المؤمنین سبیلا؛ و خداوند هرگز بر[زیان]مؤمنان، برای کافران راه[تسلطی]قرار نداده است.
[۴] مخوّل، ضبط مشهور و مخول، ضبط غیرمشهور این نام است.
[۵] عطاردی، عزیز اللّه، مسند الامام الرضا، ج ۱، ص ۵۲.
[۶] ابن بابویه، محمد بن علی(شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۱۳.
[۷] طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فی ما اختلف من الاخبار، ج ۱، ص ۲۳۵.
[۸] ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۴۸؛ همو، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۸۷.
[۹] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۳۸- (پس در هرکجا سلاح در میان ما باشد، دانش درگردش است).
[۱۰] همان.
[۱۱] بنگرید به: عطاردی، عزیز اللّه، مسند الإمام الرضا علیه السّلام، ج ۱، ص ۹۳-۹۵.
[۱۲] اشاره به حدیث معروف پیامبر صلّی اللّه علیه و اله که فرمود: «إن أفضل الجهاد کلمة عدل عند إمام جائر»؛ (برترینجهاد، گفتن سخن عدل در حضور پیشوایی ستمکار است). (ابن بابویه، محمد بن علی(شیخصدوق)، الخصال، ص ۶.
[۱۳] انفال/ ۴۱.
[۱۴] حشر / ۷.
[۱۵] ابن بابویه، محمد بن علی(شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۶۴.
[۱۶] همان، ج ۱، ص ۲۶۵.
[۱۷] عطاردی، عزیز اللّه، مسند الامام الرضا، ج ۱، ص ۱۳۱.
[۱۸] ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۴۵۷.
[۱۹] عطاردی، عزیز اللّه، مسند الامام الرضا، ج ۱، ص ۱۹۸(پایان بخش نخست جلد اول شامل مقدمات، باعنوان«فهرس اجمالی ».
[۲۰] ابن بابویه، محمد بن علی(شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۲۰.
[۲۱] بقره۲۵۷ /؛ خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند. آنان را از تاریکی ها به سوی روشناییبه در می برد. و[لی]کسانی که کفر ورزیده اند، سرورانشان[همان عصیانگران-]طاغوت اند، که آنانرا از روشنایی به سوی تاریکی ها به در می برند.
[۲۲] نساء۳۳/؛ و از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان، و کسانی که شما[با آنان]پیمان بسته اید، برجایگذاشته اند، برای هریک[از مردان و زنان]، وارثانی قرار داده ایم….
[۲۳] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۱۶.
ثبت دیدگاه