الف) مقدمه

یکی از دغدغه های مهمی که توجه و اندیشۀ متفکران و مصلحان جامعه اسلامی را به خود معطوف داشته، مسئلۀ وحدت امت اسلامی است. با تدّبر در آموزههای دین اسلام و رهنمونهای پیامآوران آن، وحدت و یکپارچگی جامعه را امری محوری برای همۀ آنها خواهیم یافت؛ زیرا وحدت در آموزههای اسلامی، رکن رکین تربیت اخلاق فردی و اجتماعی است. امام صادق (ع) میفرمایند: «مؤمن برادر مؤمن است، مانند پیکری واحد که هرگاه عضوی را دردی رسد، اعضای دیگر هم احساس درد کنند و [همین طور] ارواح آنان نیز از یک روح است»(کلینی، ١٤٠٧، ج ٢: ١٦٦). این عنصر در تارک دین آنچنان نمایان است که مخالفان اسلام نیز در مطالعات خود، بر این جایگاه واقف شده اند. رابرت هیوم انگلیسی مینویسد: «اگر تمام آموزههای اسلام را در هم بکوبیم و عصارۀ آن را بگیریم، آن عصاره، وحدت است».(هیوم، ١٣٧٢: ٣١٦ و ٣٢٩) متأسفانه از دیرزمان تا کنون، افراد و جریانهای داخلی و خارجی چه از روی علم و عمد و چه نادانی و سهو، با ایجاد موانع متعدد به این محور اصلی صدمه زده و آسیبهای سنگینی بر پیکرۀ تنومند اسلام و مسلمین وارد کرده اند. بدین روی یکی از مهم ترین مسائلی که امروزه در رابطه با جوامع دینی ذهن هر انسان دردمندی را به خود مشغول میسازد، اختلاف میان جامعۀ اسلامی است که از یک سو موجب عقب ماندگی کشورهای مسلمان و از سوی دیگر، عامل نفوذ و تسلط بیگانگان بر سرنوشت آنان شده است.

از طرفی، یکی از مباحث مهم در شناخت اسباب و ریشه های انسجام و اتحاد بین مسلمین، بحث عدالت و میزان اثرگذاری آن در ایجاد وحدت است؛ زیرا تا وقتی عوامل وحدتآفرین به درستی شناسایی نشوند، نمیتوان راهکارهای نظری و عملی در این زمینه ارائه داد. نقش تعیین کنندۀ عامل عدالت اجتماعی و اهمیت آن در اسلام تا بدان جاست که بعضی عالمان دینی معتقدند هیچ امری در اسلام نیست مگر اینکه هدفش تحقق عدالت در حیات اجتماعی بشر است (سبحانی، ١٣٥٩: ٤٠٩). شهید مطهری در همین باب میگوید:

«کلام اسلامی بیش از هر چیزی به مسئلۀ عدل پرداخت. فقه اسلامی قبل از هر چیزی مسئلۀ عدل برایش مطرح شد و در جهان سیاست اسلامی بیش از هر کلمه ای، کلمۀ عدل به گوش میخورد».(مطهری، ١٣٧٢: ٣٨) امام علی(ع) بعد از نبی مکرم اسلام(ص) در میان حکمرانان تاریخ، بیشترین اهتمام را به حفظ وحدت امت اسلامی داشته است. ایشان در پاسخ به نامۀ ابوموسی اشعری چنین مرقوم میفرمایند: «بدان در امت اسلام هیچ کس وجود ندارد که به وحدت امت محمد و به انس گرفتن آنان به همدیگر از من دلسوزتر باشد»(نهج البلاغه، نامه ٧٨). نیز آن حضرت نسبت به برپایی و نهادینه کردن عدالت در جامعه، چه در گفتار و چه در کردار، تلاش فراون داشتند و به پیوند ناگسستنی این دو واقف بودند و از مقولۀ عدالت برای تحقق امت واحده بهرۀ فراوان بردند. عدالت امام علی(ع) در زمان حکومتش، در ابعاد مالی، سیاسی، اجتماعی و حقوقی به نهایت درجه تبلور پیدا کرد و بسیاری از سیاستمداران، عدالت او را برنتابیده، از او فاصله گرفته و در نهایت پرچم دشمنی را علیه او بلند کردند. حتی برخی از سران جامعه که با امام علی(ع) بیعت کرده بودند، به سبب عدالت ورزی ایشان، پیمان و بیعتها را شکستند و پرچمهای مخالفت را برپا کردند.(مکارم شیرازی، ١٣٧٥، ج ١: ٤٠٩)

از آنجا که دنیای پرتلاطم اسلام در فراز و نشیبهای حیات سیاسی و اجتماعی خویش، به سبب عواملی یا موانعی، نه تنها نتوانسته آنگونه که بایسته و شایسته است وحدت امت اسلامی و انسجام جوامع اسلامی را تحکیم بخشد، بلکه به عکس، رشد فزایندۀ تفرقه و فتنه و جنگ و خونریزی بین مسلمین را شاهد بودهایم ؛ به همین منظور ضروری است همواره دین پژوهان، در جهت تبیین و شناسایی اسباب وحدتساز امت اسلامی، همچون عدالت و امثال آن، تولیدات علمی قابل استفادهای ارائه دهند. از این رو در این نوشتار، چگونگی و میزان اثرگذاری عنصر عدالت در تحقق امت واحدۀ اسلامی در رهنمونهای حکیمانه و نورانی امیرالمؤمنین علی(ع) بازخوانی و واکاوی میشود. برای این مهم، بعد از ارائۀ پیشینۀ بحث، به مفهومشناسی ماهیت عدالت و جایگاه آن از منظر امام(ع) اشارهای مختصر میشود؛ سپس گفتمان ایشان در خصوص اینکه عدالت و شاخصه های آن چگونه میتواند در ایجاد و تحکیم امت واحدۀ اسلامی تأثیرگذار باشد، بررسی میشود.

ب) پیشینه

مقولۀ وحدت و مباحث پیرامون آن، پیشینه ای به قدمت زندگی بشر دارد. بشر آنگاه که روحیات و نیازهای اجتماعی خود را شناخت، فهمید که برای رفع نیازهای خود و دستیابی به رفاه و آرامش میبایست با دیگر همنوعان خود، همزیستی و همکاری و همدلی داشته باشد. این احتیاج سبب شد که در ادوار مختلف حیات بشری، آثار متنوعی توسط مکاتب مختلف فکری دربارۀ وحدت و ابعاد نظری و عملی آن به رشتۀ تحریر درآید. در جهان اسلام نیز شخصیتها و چهرههای علمی – فرهنگی مسلمانان به منظور وحدت و همگرایی مسلمین، اقدامات علمی و فعالیتهای عملی زیادی ارائه کرده اند. برای نمونه، در دورۀ معاصر میتوان به تأسیس «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در قاهره در سال ١٣٢٧ و انتشار مجلۀ «رساله الاسلام» اشاره کرد. در عرصۀ نوشتاری نیز کتب و مقالات بسیاری به طور مستقل یا ضمن سایر مباحث دینی و فرهنگی به رشتۀ تحریر درآمده است. بنابر این، به صورت عام در موضوع وحدت، آثار فراوانی وجود دارد که مجالی حتی برای بررسی اجمالی آنها وجود ندارد. اما با توجه به محوریت این تحقیق که وحدت امت اسلامی در گفتمان و سیرۀ امام علی (ع) است، به اختصار برخی از کتب یا مقالات مرتبط معرفی میشوند.

کتاب «وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سّنت» نوشتۀ سید محمدباقر حکیم؛ «وحدت جوامع در نهج البلاغه» برگرفته از سخنان حضرت آیت الله جوادی آملی(١٣٨٦) که توسط سعید بندعلی گردآوری شده؛ «امام علی (ع) اسوۀ وحدت» از محمدجواد شری با ترجمه محمدرضا عطایی؛ «وحدت در کلام و سیرۀ امیرالمؤمنین» نوشتۀ محمد برفی؛ «وحدت از منظر امام علی(ع)، ریشه ها و شیوهها» نوشتۀ ناهید طیبی. در این آثار ارزشمند به مقولۀ وحدت و عوامل وحدتآفرین در بیان امیرالمؤمنین علیه السلام از منظرهای مختلف نگریسته شده، اما به عنصر عدالت و تأثیر آن در تحقق وحدت، به صورت مستقل پرداخته نشده است.

مسئلۀ عدالت نیز از دیرباز جزء مهم ترین دغدغه های بشر بوده، ادیان الهی اجرای آن را از برترین اهداف خود دانسته اند و از چالشیترین مباحث اندیشمندان علوم سیاسی و اجتماعی بوده است؛ لذا در این باره نیز کتاب ها و مقالات متعددی نگاشته شده است. با توجه به اینکه یکی از مؤلفه های این تحقیق، عدالت اسلامی در کلام و سیرۀ امیرالمؤمنین علی(ع) است، از باب نمونه به ذکر سه اثر اکتفا میشود: کتاب «الامام علی صوت العداله الانسانیه» از جرج جرداق؛ «عدل و عدالت در نهج البلاغه» از سید ابراهیم سیدعلوی و مقالۀ «ابعاد عدالت اجتماعی از دیدگاه امام علی (ع)» از حمید مولانا. اگرچه این آثار در نوع و سطح خود توانسته اند موضوع وحدت از دیدگاه اسلامی یا سیره و گفتمان عدالت علوی را بررسی و ذیل مباحث خود، دیدگاه امام(ع) را به صورت منفک در خصوص این دو مقوله بررسی کنند، اما تحقیق حاضر در صدد است با رویکرد تحلیلی و به صورت اختصاصی دیدگاه امام علی(ع) را دربارۀ رابطه و نقش تأثیرگذار عدالت در ایجاد وحدت در امت اسلامی، پژوهش کند.

ج) جایگاه و مفهوم عدالت در نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام

با آنکه کلمۀ عدالت کاربرد فراگیری دارد، اما تعریف آن دارای فراز و نشیبهایی است که دستیابی به معنای واحد را برای آن مشکل کرده است. امام علی (ع) در توصیف عدل میفرمایند: «اْلعَدْلُ اْلإِْنصَافُ»(نهج البلاغه، حکمت ٢٣١). به استناد همین توصیف، در تعریف لغوی عدل گفته شده: «العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ماله و اخذ ما علیه»(مصطفی ابراهیم و همکاران، ١٤٢٩، ج ٥٩٤:٢)؛ عدل یعنی انصاف و اینکه به هر فرد آنچه اختصاص به او دارد، بدهی و از او هر آنچه باید گرفت، بگیری. حضرت در توصیف دیگری از عدل میفرمایند: «عدالت آن است که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد»(نهج البلاغه، حکمت ٤٣٧؛ مجلسی، ١٤٠٣، ج ٧: ٣٥٠). برخی این جمله را بدین صورت معنا کرده اند که: عدالت آن است که حق هر صاحب حقی داده شود.(هاشمی خویی، ١٤٠٠،ج ١: ٤٦؛ مطهری، ١٣٧٢: ٦٢-٥٩) علامه طباطبایی در توضیح، تشریح و تعیین مصداق این کلام نورانی میگوید: «معنای اصلی عدالت، اقامۀ مساوات میان امور است به اینکه به هر امری آنچه سزاوار است بدهی تا همۀ امور مساوی شود و هر یک در جای واقعی خود که مستحق آن است قرار گیرد. پس عدالت در اعتقاد این است که به آنچه حق است، ایمان آوری و عدالت در عمل فردی آن است که کاری کنی که سعادتت در آن باشد و کاری که مایۀ بدبختی است، به خاطر پیروی هوای نفس انجام ندهی و عدالت در مردم و بین مردم این است که هر کسی را در جای خود که به حکم عقل یا شرع یا عرف مستحق آن است قرار دهی. نیکوکار را به خاطر احسانش احسان کنی و بدکار را به خاطر بدی او عِقاب نمایی و حق مظلوم را از ظالم بستانی و در اجرای قانون تبعیض قائل نشوی».(طباطبایی، ١٤١٧، ج ١٢: ٣٣١)

به جرأت میتوان گفت که کامل ترین تعریف از عدالت، در رفتار و سیرۀ امام علی(ع) آمده است ؛ زیرا آن حضرت با جامع نگری تمام، عدالت را صرفاً در قالب اخلاق انسانی و تعاریف معمول بشری خلاصه نکرده، بلکه آن را در همۀ شریانهای حیات آدمی، اعم از سیاست، فرهنگ، حقوق فردی و اجتماعی، اقتصاد و… جاری و ساری میداند. آن حضرت در کلامی عالمانه و جامع نگر میفرمایند: «عدل بر چهار شعبه است: بر درکی ژرفنگر، دانشی محققانه، قضاوتی نیکو و استواری در بردباری»(نهج البلاغه، حکمت ٣١).

حضرت، دو شعبه از عدالت را به عرصۀ نظری و بینشی انسان و دو شعبۀ دیگر را به جنبه های عملی و رفتاری او مربوط میدانند. بدین ترتیب در نگرش ایشان، تعریف عدالت صرفاً در دایرۀ رفتار و عمل انسان محصور نیست و بنیادهای اصلی آن به اندیشه و تعقل آدمی مربوط است. امام(ع) معتقد است که عدالت فقط وقتی ارزشمند و دارای اعتبار است که به عنوان رویکردی مقطعی و عارضی در رفتار انسان ظهور و بروز پیدا نکند، بلکه به ملکه ای نفسانی در نگرش و رفتار انسان تبدیل شود: «اْلعَدْلُ أْفضَلُ سَجیِّه».(تمیمی آمدی، ١٤١٠: ٥٤)

به هر روی، امام (ع) با نگاهی ژرف و جامع به مفهوم عدالت و کاربردهای آن، عدالت را چنین تبیین میفرمایند: گذاشتن امور در جایگاه خویش (حکمت ٤٣٧)، انصاف داشتن (حکمت ٢٣١)، فهم عمیق و نیکو داوری کردن (حکمت ٣١)، رعایت تساوی و برابری در مواضعی که استحقاقهای متساوی باشد(خطبه ١٢٦)، متهم ندانستن خدا(حکمت ٤٧٠) و تدبیر امور عمومی مردم(حکمت ٤٣٧).

د) شاخصه های عدالت در ایجاد وحدت

١. حکومت مبتنی بر عدل

حکومت لازمۀ زندگی اجتماعی و حیات جمعی است و انکار آن، در حقیقت نفی زندگی اجتماعی است و نفی زندگی اجتماعی، به معنای نابودی و هلاکت نوع بشری است؛ چنان که حضرت امیر(ع) در پاسخ به شبهه افکنی خوارج که شعار «لا حکم الا لله» سر میدادند، میفرمایند: «گفتار حقّی است که باطل به آن اراده شده. آری حکمی نیست مگر برای خدا، ولی اینان میگویند: زمامداری مخصوص خداست. جامعه ناگزیر باید حاکمی نیک یا بد داشته باشد، که در سایۀ فرمانرواییاش مؤمن به مقتضای ایمانش عمل کند و کافر نیز از زندگی بهرۀ خودش را ببرد».(نهج البلاغه، خطبۀ ٤٠)

مهم ترین هدف از تشکیل حکومت در یک جامعه، ایجاد یکپارچگی و انسجام میان ارکان و اجزای آن و جلوگیری از هرج و مرج و بینظمی در آن است. از این رو، همۀ عقلای عالم نفس تشکیل حکومت را از ضروریات جوامع بشری میدانند. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، که همۀ جریانات و فعالیتهای افراد را از طریق اجرای احکام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود میآید و فساد اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی پدید میآید. پس، برای اینکه هرج و مرج و عنانگسیختگی پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چارهای نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همۀ اموری که در کشور جریان مییابد(امام خمینی، ١٣٨٨: ٢٧). حال اگر این حکومت اسلامی باشد و از مبانی دینی و ارزشهای الهی همچون عدالت سرچشمه بگیرد، به مراتب در تحقق جامعه ای متحد و منسجم، مؤثرتر و کارامدتر است.

مکتب اسلام با الهام از آیات قرآن و روایات پیشوایان دینی، به منظور انسجام جوامع اسلامی و جلوگیری از تشّتت و تفرقه، بر اقامۀ عدل و قسط در جامعۀ انسانی تأکید دارد و هدف از بعثت انبیا را تحقق عدالت اجتماعی میداند و بر عدالتخواهی در همۀ ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پافشاری میکند. برای نمونه، قرآن کریم (حدید: ٢٥) فلسفۀ تشکیل حکومتها و بعثت انبیا را اقامۀ قسط و عدل و حل اختلافات گوناگون بین مردم دانسته است.

امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن برشمردن حقوق الهی و حقوق مردم، بزرگترین حقوق متقابل را حق حکام و حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت میدانند. ایشان نحوۀ تعامل حکومت و مردم و نیز آثار مثبت و منفی این تعامل را چنین تبیین میفرمایند: «مردم هرگز توفیقی در اصلاح امور نخواهند داشت مگر در سایۀ حکومت و هرگز حکومت به صلاح نخواهند آمد، مگر تودۀ ملت استوار و با استقامت شوند. هرگاه تودۀ ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند، آن وقت است که حق در اجتماع، محترم و حاکم خواهد شد؛ ارکان دین به پا خواهد خاست و راههای دین، پدیدار و نشانه های عدالت برقرار خواهند شد. اما هرگاه حکومت و حاکم بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین میرود و نشانه های ستم، آشکار و افساد و اختلال در دین زیاد شود».(نهج البلاغه، خطبۀ ٢١٦)

در نگاه علی(ع)، حکومتی که زیرساختهای اولیۀ آن بر اساس عدالت پایه ریزی شده باشد، نصرت الهی را به دنبال خواهد داشت و دشمنان را از اینکه نتوانسته اند جامعه را به تشّتت و اضمحلال بکشانند، ناامید میکند:

«هنگامی که حکومت بر پایه های عدل و پشتوانه های عقل قرار گیرد، خداوند دوستان چنین حکومتی را یاری و دشمنانش را خوار میکند»(تمیمی آمدی، ١٤١٠: ٢٨٩). همچنین ایشان معتقد است، پایداری حکومتها و دولتها به هزینه کردن در اجرای عدالت است: «پایداری دولتها به عدالت ورزی آنهاست»(همان: ٣٣٥). پس میزان ثبات و تداوم هر حکومتی، به میزان اجرای عدل در آن بستگی دارد: «اعدل تدوم لک القدره»(لیثی واسطی، ١٣٧٦: ٨٣) و همچنین، زیبایی حکومت به رعایت عدالت است : «زّین الملک العدل».(تمیمی آمدی، ١٤١٠: ٣٩١)

امام علی(ع)که خود حاکم جامعۀ اسلامی است، با اینکه حکومت و زعامت را به عنوان یک مقام دنیایی و هدف زندگی، سخت تحقیر میکند و آن را مانند سایر مظاهر مادی دنیا، از آب بینی بزغاله ای بیمقدارتر میشمارد (نهج البلاغه، خطبۀ ٣؛ مفید، ١٤١٣/ب، ج ١: ٢٨٩)، اما همین حکومت را در مسیر اصلی خود؛ یعنی به عنوان وسیله ای برای اجرای عدالت، گرفتن حق و خدمت به اجتماع، مقدس میشمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب به آن میشود و از شمشیر زدن برای حفظ و نگهداریاش از دستبرد چپاولگران دریغ نمیورزد(مطهری، ١٣٧٤: ١٠٦)؛ لذا میفرماید: «خدایا تو میدانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در أمن و أمان زندگی کنند و قوانین و مقررّات فراموش شدۀ تو بار دیگر اجرا شود».(نهج البلاغه، خطبۀ ١٣١)

ایشان در خطبۀ ١٩٢، از جمله رهاوردهای تشکیل حکومت اسلامی توسط پیامبر اسلام(ص) را اتحاد بین مردم دانسته اند؛ زیرا اسلام وحدت ظاهری و اتحاد تصّنعی را از میان برداشته و وحدت واقعی و اتحاد حقیقی را جایگزین آن ساخته است. به همین سبب، ملاک و معیارش برای اتحاد افراد جز آن چیزی است که حکومتها تدارک دیدهاند. ملاک اتحاد در حکومت عادلانۀ اسلام، اعتقاد دینی و پایبندی به آن است.

بنابر این، زبان و نژاد و رنگ و زمین و قومیت که از عوامل اختلافاند و بیشتر به تشدید تفرقه میانجامند، در اسلام محور وحدت نیستند؛ زیرا همۀ این عوامل، امور اعتباری و قراردادیاند که حکومتهای غیر اسلامی آنها را بنا کرده اند. اسلام این امور اعتباری را ملغا و امور حقیقی را به جای آن امضا کرده است.

بیتردید، عاملِ اصلی پیدایشِ امور اعتباری و انشعابات ظاهری، حکومتهای دیکتاتور مآبانه و دولتهای استعماریاند که برای سیطرۀ خود به این کار دست زده و شعار «َفرِّقَ تسُدْ»(تفرقه بینداز و حکومت کن) را حاکم میکنند. (ر.ک: جوادی آملی، ١٣٩١: ٢٥٥-٢٥٤)

نامۀ امام علی(ع) به مالک اشتر(نهج البلاغه، نامه ٥٣) ترسیم کنندۀ بهترین الگو از حکومت اسلامی و عادلانه ای است که با برخورداری از عوامل و مؤلفه های کارامدی همچون: قوانین و برنامه های عدالت محور، حق مداری و شایسته گزینی در مدیریتها، احترام به حقوق مردم، نظارت منطقی و مداوم در حوزۀ مدیریت، قضاوت و داوری عادلانه و… میتواند در همگرایی و انسجام مردم دخیل باشد. لذا اگر حکومتی بر پایۀ حق و عدالت بنا نشده باشد و ارکان قانونگذاری، اجرایی و قضاییاش عدالت محور نباشد، بلکه اهداف و سیاست و خط مشیاش ظالمانه و دیکتاتورمآبانه باشد؛ طبیعی است که تبعیض و تشّتت و اختلاف در آن جامعه شدت میگیرد؛ زیرا ذیل چنین حکومتی، از رهبران گرفته تا قانونگذارن و مجریان و قضات و کارگزاران ناعادل، به دنبال تأمین منافع فردی و ارضای اغراض دنیوی خود خواهند بود و همین، سبب به استضعاف کشیدن دیگران، هرج و مرج، محرومیتها و تبعیضها میشود.

بنابر این، در بینش الهی امام علی(ع)، حکومت اسلامی که اساساش بر اهداف و مؤلفه هایی چون: حق محوری، عدالت اجتماعی، توجه به محرومان و طبقات پایین جامعه، مبارزه با تبعیض و فقر و رفع شکاف طبقاتی باشد، نقش مؤثری در ایجاد وحدت و یکپارچگی امت و به سامان رسیدن امور جامعه دارد.

٢. قوانین عدالت محور

قانونگذار اصلی در نظام الهی، ذات اقدس الهی است که علم محض، حکمت صرف و قدرت مطلق دارد.

همچنین در این نظام، آورنده و مبِّین و مفسّر آن، انسان کاملِ معصوم و مصون از سهو و خطاست که سودجو نیست تا به نفع فرد یا گروهی قانون را تفسیر و تبیین و اجرا کند(جوادی آملی، ١٣٨٩: ٨٨). در این نظام عادلانۀ منطبق بر قوانین الهی، همۀ مردم برابر و بسان دندانه های شانه اند: «الناس سواء کأسنان المشط»(ابن شعبه حرانی، ١٤٠٤: ٣٦٨). نه زبردستان بر زیردستان برتری دارند، نه عرب بر عجم امتیازی دارد: «و لیس لعربی علی عجمی فضل إلاّ بالتقوی»(ابن ابیالحدید، ١٤٠٤، ج ١: ١٢٨)؛ چه اینکه پیامآور این قوانین نیز برای سفید و سیاه و سرخ یکسان فرستاده شده است: «ُارسلت إلی الأبیض و الأسود و الأحمر».(مجلسی، ١٤٠٣، ج ٨٩: ١٤)

امیرالمؤمنین علی(ع) بهترین تدبیر را برای ادارۀ حکومت، رعایت عدالت میدانند: «خیر السّیاسات العدل»(تمیمی آمدی، ١٤١٠: ٣٥٤) و اساس حکومت خود را بر قوانین عدلمحور الهی قرار داده و آن را تکلیف خود در قبال مردم دانسته اند: «حقی که شما به گردن ما دارید، عمل کردن به کتاب خدا و سّنت پیامبر و قیام به حق و برپاداشتن سّنت اوست»(نهج البلاغه، خطبۀ ١٦٩). لذا در مناسبات مختلف، شرط پذیرش خلافت و رهبری جامعۀ اسلامی را در ادارۀ مدیریت جامعه، حاکم کردن قوانین کتاب الهی و عمل به سیره و سنت نبوی دانسته اند. در ماجرای شورای شش نفرهای که عمر برای تعیین خلیفۀ بعد از خود مشخص کرده بود، عبدالرحمن بن عوف یکی از اعضای شورا پس از سه روز رایزنی با مردم، به ویژه اشراف و امرا، ابتدا از علی(ع) خواست تا متعهد شود در صورت نیل به مقام خلافت، به کتاب خدا، سیرۀ پیامبر(ص) و ابو بکر و عمر عمل کند. علی(ع) در جواب گفتند: «امید آن دارم که در محدودۀ دانش، توانایی و اجتهاد خود به کتاب خدا و سّنت رسول خدا(ص) عمل کنم».(ابن ابی الحدید، ١٤٠٤، ج ١: ١٨٨؛ طبری، بیتا، ج ٤: ٢٣٣، ٢٣٨)

ایشان در فرمایش به مالک اشتر، از او میخواهد برای ادای طبقات پایین دست معیار عمل را کتاب خدا و سّنت پیامبر قرار دهد: «خداوند برای هر یک (از طبقات پایین جامعه) سهمی مقرر فرموده و مقدار واجب آن در قرآن و سّنت پیامبر تعیین فرموده که پیمانی از طرف خداست و نگهداری آن بر ما لازم است»(نهج البلاغه، نامۀ ٥٣). همچنین در فقرهای دیگر از همین نامه که به تعبیر سید رضی تمام زیباییهای دیگر نامه ها را در خود جمع کرده است؛ توصیه میفرمایند: «جایی که کارها بر تو مشکل شود و در اموری که برایت شبهه حاصل شود، حل آن را به خدا و پیامبرش ارجاع ده، که خداوند به مردمی که هدایتشان را علاقه داشته، فرموده است: ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا و پیامبر و اولیالامر از خودتان، را اطاعت کنید و اگر در برنامه ای اختلاف کردید، حکمش را به خدا و رسول بازگردانید. بازگرداندن به خدا، قبول آیات محکم او، ارجاع به رسول و پذیرفتن سّنت اوست که جمع کنندۀ همگان بر یک رأی است و پراکنده نیست».(همان)

امیرالمؤمنین علیه السلام در سیرۀ عملی خویش، التزام به تقوای الهی و پایبندی به حدود الهی را که آثاری چون وحدت و همدلی امت اسلامی بر آن مترتب است، بر خود فرض دانسته، از اتخاذ هر تصمیم و ارتکاب هر عمل مغایر با قوانین عادلانه، اجتناب میفرمودند تا به انسجام جامعۀ مسلمین خللی وارد نشود.(همان، خطبۀ ٢٠٠)

از جنبه های بارز در سیمای حکومتی امام علی(ع) که به خوبی توانست زمینه را برای وحدتبخشی بین تمامی مردم و اصناف فراهم آورد، برابری همگان در برابر قانون و لزوم استفاده و بهرهمندی عادلانۀ همگان از سرمایه های ملی است. در نظام عدل علوی، هیچ یک از مسئولان عالیرتبه حق ندارند برای خود امتیازات ویژه قائل شوند. شیوۀ عدل علی(ع) در ابتدای حکومتشان، همگان را متعجب ساخت؛ چون تمام اموال و ثروتهای کلانی را که از سوی خلفای پیشین به اشخاص بخشش و عطا شده بود، به طور کلی مصادره کردند. بیتردید یکی از مضرّات عدم توجه به این مهم، میتواند ایجاد تفرقه و انشقاق بین آحاد جامعه باشد. این روشهای قانونی عدالت خواهانه به مذاق خیلیها خوشایند نبود؛ زیرا با منافع و ثروتهای بادآوردۀ آنان کاملاً در تضاد بود. امام در دومین روز حکومت خود و در اولین سخنرانی بعد از بیعت مردم، از تساوی حقوق سخن گفتند و مهاجرین و انصار را با مسلمانان متأخر و حتی تازهمسلمانان، در حقوق و حدود برابر دانسته، فرمودند: «مال از آن خداوند است و بین شما به تساوی تقسیم میشود. هیچ کس در این تقسیم بر دیگران برتری ندارد و برای مّتقین در روز قیامت بهترین اجر و ثواب خواهد بود»(ابن ابیالحدید، ١٤٠٤، ج ٧: ٣٧). اجرای تساوی در تقسیم بیت المال آن قدر برای مردم عرب و حتی غیر عرب عجیب و غیر منتظره بود که حتی ام هانی، خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی متوجه شد سهم او از بیت المال با سهم کنیز عجمیاش یکسان مقرر شده، با عصبانیت نزد امام رفت و به او اعتراض کرد و امام نیز پاسخ داد که در قرآن، برتری عرب را بر عجم ندیده است. (جعفریان، ١٣٧٦: ٧٠)

حضرت علی(ع) به منظور جذب حداکثری مردم بر محور دین اسلام، معیارهای کلی را معرفی میکنند تا ملاکهای غیر منطقی سبب طرد و جدایی افراد نشود: هر که به سوی قبلۀ ما روی کند و ذبایح ما را بخورد و به پیامبر ما ایمان آورد و به آنچه ما شهادت میدهیم گواهی دهد، در دین ما داخل شده و ما بر او حکم قرآن و حدود اسلام را اجرا میسازیم. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، مگر به تقوا. بدانید که برای پرهیزگاران نزد خداوند برترین پاداش و بهترین جزا و نتیجه است. (کلینی، ١٤٠٧، ج ١: ٣٦١؛ مجلسی، ١٤٠٣، ج ٢٩٢:٦٥) تحقق اتحاد میان مسلمانان با نفی تفکر اصالت قومی و نژادی و طردِ اندیشۀ عصبیت محوری، مقدور و میسور است؛ زیرا عصبیت قومی و تفاخر جاهلی، مهم ترین مانع اتحاد اعراب صدر اسلام بود که سبب شد پیامبر اسلام(ص) برای جلوگیری از تداوم آن در وصیتنامه اش به حضرت امیرمؤمنان(ع) بدان تأکید ورزد:

«ای علی! خداوند تبارک و تعالی با اسلام، نخوت، تکبر و تفاخر جاهلی را از میان برداشته است. آگاه باش که انسان ها همه از آدماند و آدم از خاک و بزرگوارترین آنان نزد خداوند پرهیزگارترین آنهاست»(صدوق، ١٤١٣، ج ٤: ٣٦٣). وحدت و برادری با دینداری، حسَب وَ نسَب با اخلاق دینی و کرامت با پرهیزگاری ارزیابی میشود. توحید، بیان رسای اتحاد مسلمانان در همۀ زمینه ها و پدیدآورندۀ الفت دلها میان موحّدان در همۀ عرصه هاست. در فرهنگ اسلامی، همۀ انسان ها به لحاظ اعتقاد و ایمانشان به خدا، با هم برادرند و بر همین اساس، ملاک تنظیم روابط اجتماعی بر مبنای ایمان و تقوای الهی استوار است. پس تنها قوانین عادلانۀ مکتب اسلام است که میتواند روابط جوامع بشری را انسجام دهد و آن را به رشد و شکوفایی واقعیاش برساند.(جوادی آملی، ١٣٩١: ٣٦٠-٣٥٩)

پرواضح است که این حجم از تأکیدهای گفتاری و رفتاری امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایبندی به قوانین عدالت محور الهی و نبوی، به منظور مبارزه با معیارها و مؤلفه های وحدتستیز و تفرقه افکنانه، همچنین احقاق حقوق آحاد جامعه است تا هم از دفع و طردهای سلیقه ای افراد از جامعۀ مسلمین جلوگیری کند، هم حق افراد تضیع نشود و تبعیض طبقاتی و نژادی اتفاق نیفتد. پس بستری این چنین که قوانین عادلانه اش از شارع و کتاب واحد و مفسّر معصوم نشأت میگیرد، وحدتآفرین است؛ زیرا وضع و اجرای قوانینش، بر اساس برابری و مصالح عمومی نوع بشر مبتنی است و امتیازات فردی، اعم از نژاد و مقام و ثروت، تأثیری در آن ندارد.

٣. حاکم عدالت گستر

رکن رکین هر حکومتی، حاکم آن است؛ زیرا بدون وجود حاکم، هیچ گاه حکومتی برپا نمیشود.

ضرورت این معنا در حکومتی که بنا دارد بر مدار عدالت سیر کند، مضاعف است؛ زیرا تحقق حداقلها و ابتداییترین مؤلفه های عدالت، نیازمند وجود حاکمی عادل و عدلگستر است. بدون تردید اولیای الهی و منتخبان حق تعالی برای هدایت و سرپرستی مردم، برخوردارترین انسان ها از چنین وصفیاند. سیرۀ رسول رحمت صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان مؤسس و اولین حاکم حکومت اسلامی، همواره مبتنی بر اتحاد و یکپارچگی میان همۀ انسان ها، به ویژه مسلمین بوده است. «قرنها پدید آمد و روزگاران سپری شد؛ پدران رفتند و فرزندان جای آنها را گرفتند، تا اینکه خدای سبحان برای وفای به وعدۀ خود و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد(ص) را به پیامبری برگزید… در روزگاری که مردم روی زمین، دارای مذاهب پراکنده، خواسته های گوناگون و روشهای متفاوت بودند»(نهج البلاغه، خطبۀ ١). مشی سیاسی – اجتماعی امام علی(ع) به عنوان حاکم عدالت گستر نیز بر همین پایه استوار بود و به منظور حفظ همدلی و یکچارچگی امت اسلامی تا آنجا که زمینه و فرصت فراهم شد، به غایت جهد کوشیدند و در ایجاد تحول بنیادین و تصحیح نگاه و رویکرد افراد جامعه نسبت به ضرورت وحدت تلاش وافر کردند؛ تا آنجا که به سبب مصالح امت اسلامی، در مقطعی با خانه نشینی، سکوت و تحمل محنتهای فراوان مانع از بیشتر شدن شکاف و اختلاف میان مسلمین شدند: «پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم؛ در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند».(همان، خطبۀ ٣)

این اهتمام از امیرالمؤمنین علیه السلام بدین سبب است که در بینش الهی ایشان، حاکم حکومت اسلامی، نقش مؤثری در ایجاد وحدت و یکپارچگی امت دارد: «نقش زمامدار نسبت به ملت، مانند رشته ای است که مُهرهها را گرد آورده و به یکدیگر پیوند میدهد. اگر رشته بگسلد، دانه ها از هم میپاشند و به تمامی گرد نمیآیند»(همان، خطبۀ ١٤٦). امیرالمؤمنین علیه السلام نقش محوری خود را به عنوان رهبر جامعه برای تحقق انسجام مسلمین چنین معرفی میفرمایند: «واقعیت جز این نیست که من قطب آسیابم. چرخهای کشور باید بر محورم هماره بچرخد و من در جای خویش ثابت بمانم. اگر لحظه ای من جایگاهم را رها کنم، مدارش سرگردان میشود و سنگ زیرین آن به لرزش میگراید».(همان: خطبۀ ١١٩؛ هاشمی خویی، ١٤٠٠، ج ٨: ١٠٣)

امام علی(ع) خود را میلۀ وسط آسیابی میداند که سنگ آسیاب به دور آن باید بچرخد. اگر در جامعه ای قرار باشد محور اجتماعی وجود داشته باشد، آن محوریت از آنِ حاکم الهی به عنوان امام و مقتدای مسلمانان و مظهر عدل است: «أَنَّ مَحِلّی مِنْهَا محَلُّ اْلقُطْبِ مِنَ الرَّحَی»(نهج البلاغه، خطبۀ ٣). بنابر این، امام همان قطبی است که آسیاب جامعه بی آن، راکد است و جامعۀ راکد، گرفتار تشّتت و سیر قهقرایی خواهد بود.(جوادی آملی، ١٣٨٦: ٥٣)

بیشک ایشان در مقام بیان شخصیت حقوقی خویشتن ؛ یعنی مقام امام و ولی است، نه بیانگر شخصیت حقیقی خود. از این رو، همۀ ائمه علیه السلام قطب و محور آسیاباند و هستی و آفرینش بر مدار ایشان میچرخد و دلها را به یک هدف و یک عقیده و پیمان متحد میکنند. حضرت دربارۀ نقش وحدتآفرینی امام زمان(عج) میفرمایند: «بدانید آن کس از ما که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام مینهد و بر همان سیره و روش پیامبر (ص) و امامان (ع) رفتار می کند تا گرهها را بگشاید، بردگان و ملتهای اسیر را آزاد سازد، جمعیتهای گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری کند»(نهج البلاغه، خطبۀ ١٥٠). در جایی دیگر میفرمایند: «من در میان شما همچون چراغ در تاریکیام که هر کس به سوی آن روی آورد و کنارش بنشیند، از نورش بهره میگیرد»(همان: خطبۀ ٣). تعبیر محور آسیاب و چراغ هدایت برای امام، برای آن است که حفظِ رشد و بالندگی جامعه به اتحاد است و اتحاد، از یک سو در پرتو معرفت و از سوی دیگر با کوشش و حرکت ممکن خواهد بود؛ زیرا انسان، یک بعد گزارش علمی دارد و یک بخش گرایش عملی؛ چنانکه جامعه نیز که متشکّل از انسان هاست، چنین است. اگر اندیشه و حرکت جامعه سالم باشد، طبعاً دارای وحدت و انسجام خواهد بود. از این رو، امام معصوم(ع) محوری است که هم چراغ هدایت برای معرفت و بینش جامعه است و هم قطب آسیاب حرکت آن.(جوادی آملی، ١٣٨٦: ٥٦)

بیتردید انسجام و حفظ وحدت اجتماعی و امنیت عمومی در گرو نوع هدفگذاری، قانونگذاری، برنامه ریزی، برخوردها و رفتارهای عادلانۀ حاکمان است و به عکس، تفرقه و جدایی، اختلاف گروهی و ملی و تشّنجات اجتماعی، از ظلم و بیعدالتی حاکمان در سیاستگذاریها و تمشیت ناعادلانۀ امور جامعه برمیخیزد. عدل و دادگری از سوی حاکمان و کارگزاران، نه تنها باعث قوام و استمرار اجتماع انسانی است و نوع آنها را گرد هم آورده، بلکه برترین عامل نگهدارندۀ حکومتها و دولتهاست: «مَنْ عَمِلَ بالعدلِ حصَّنَ اللهُ مُلْکَهُ»(تمیمی آمدی، ١٤١٠: ٦٣٣)؛ «ألعدل قوام الرعّیه و جمال الولاه»(همان: ١٠٨)؛ «دین را پناهگاه و عدل را اسلحۀ خود قرار بده تا از هر بدی نجات یابی و بر هر دشمنی پیروز شوی».(همان: ١٤٥)

البته مسّلم است که برای حفظ وحدت جامعۀ اسلامی، هر رهبری با هر خصلتی، مدّ نظر حضرت علی(ع) نیست. ایشان در خطاب به مالک اشتر، یکی از ویژگی های بارز رهبر عادل و الهی را دوری از دنیازدگی ذکر فرمودهاند(نهج البلاغه، نامۀ ٤٦). در خطبۀ ١٣١ فهرست وار به صفات سلبیای اشاره میفرمایند که نباید حاکم ممدوح آنها را داشته باشد. همچنین در نامۀ ٢٥ به صورت جزیی و مصداقی به برخی ویژگیهای کارگزاران حکومت اسلامی دستوراتی اشاره میفرمایند که همگی مستقیم یا غیر مستقیم ریشه در عدالت دارند.

پس در منظر امام(ع) برای ایجاد یکپارچگی در جامعه و نمایندن وحدت و انسجام عمومی میبایست حاکمی برخوردار از صفات پسندیده در رأس حکومت باشد که سرآمد آنها عدالت است؛ بدین معنا که هم خود عادل باشد هم نسبت به اقامۀ عدل در همۀ امور جامعه نهایت اهتمام را داشته باشد؛ چه اینکه خود آن حضرت برای اجرای عدالت و احقاق حق مظلومان، روزها در کوچه ها قدم میزدند و در هوای گرم و سوزان به دنبال درمان درد بیچارگان میگشتند.(مفید، ١٤١٣/الف: ١٥٧)

از طرفی، پیروی آحاد جامعه از فرامین رهبر الهی عادل، سبب یکپارچگی امت حول محور اصول و ارزشهای دینی شده، از اضمحلال نیروها و سرمایه ها جلوگیری میکند. نزول آیۀ «واعتصمو بحبل الله…»

نمونۀ بسیار روشن و آشکاری است که اختلافات در سایۀ نعمت الهی رسالت نبی مکرم اسلام(ص) خاموش شد و سالهای طولانی کینه و دشمنی میان قبایل، جای خود را به برادری و صمیمیت بخشید؛ به گونه ای که قرآن کریم این صمیمیت و برادری و حلاوت میان دو قبیلۀ اوس و خزرج را به عنوان «نعمت» بزرگ به رخ مسلمانان میکشد و هشدار میدهد که این نعمت را از یاد نبرند(آل عمران: ١٠٣). امیرالمؤمنین علیه السلام دربارۀ برکات وجودی پیامبر(ص) میفرمایند: «به برکت وجودش، خداوند کینه ها را دفن کرد و آتش دشمنیها را با او خاموش ساخت و به واسطۀ وجود او، در میان دلهاُ الفت افکند».(نهج البلاغه، خطبه ٩٦)

بر این اساس، تا زمانی که رسول خدا (ص) به عنوان رهبری پاک و عادل در قید حیات بودند و مسلمانان از وجود با برکت ایشان نفع میبردند، اختلافی که باعث نگرانی و هراس شود، در میان مسلمانان وجود نداشت ؛ زیرا در هر موردی که دچار اختلاف میشدند، به رسول خدا (ص) مراجعه میکردند و حضرت، نزاعها را طبیبانه بر طرف میکردند. قرآن کریم به صراحت از پیامبر(ص) به عنوان محور وحدت و رفع اختلاف امت یاد کرده است: «پس هر گاه در امری اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به (کتاب) خدا و (سّنت) پیامبر عرضه بدارید. این بهتر و نیک فرجامتر است»(نساء: ٥٩). لذا امام علی(ع) میفرمایند: «خداوند با مبعوث کردن پیامبر، شکافهای اجتماعی را به وحدت، اصلاح و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آنکه آتش دشمنیها و کینه های برافروخته در دلها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگی برقرار کرد».(نهج البلاغه، خطبۀ ٢٣١)

حاصل آنکه، داشتن جامعه ای متحد و امتی یکپارچه، مرهون آن است که اولاً، آن جامعه از رهبری عادل و عدلگستر برخوردار باشد تا با تعالیم توحیدی و هدایت الهی خویش، جامعه را برای نیل به اهداف عالیۀ واحد سوق دهد؛ ثانیاً، مردم گِرد محور چنین حاکمی عادل بچرخند و با تبعیت از او در همۀ امور، از اختلاف و اضمحلال نیروها جلوگیری کنند. پس رهبری عادل بدین سان با بها دادن و ایجاد اسباب وحدتساز و مبارزه با زمینه های وحدتستیز میتواند جمعیتهای حق جو اما پراکنده را گرد خود جمع و بین آنان پیوند اخوت ایجاد کند و از آنان ید واحده بسازد.

٤. روحیۀ عدالتخواهی

چنانچه حاکمِ عدالت گستر با قوانین عادلانۀ خویش حکومت تشکیل دهد، اما کارگزاران و مردم تبعیت نکنند و به دنبال تحقق و اجرای عملی برنامه های عدالت محور نباشند، هیچ گاه حکومت توفیقی در انسجام و یکپارچگی جامعه نخواهد داشت. لذا مطالبه و ارادۀ جدّی تمامی افراد جامعه برای نهادینه کردن عدالت، در همۀ امور و فعالیتهاست که زمینۀ همگرایی در بین اقشار مردم را فراهم و از تضییع حقوق جلوگیری میکند.

نبود عدالت اجتماعی بین مردم باعث تفرقه و هرج و مرج در نظام شده و در فضای غبارآلود هرج و مرج، کارها و فعالیتهای درست، متوقف میشود. حضرت علی(ع) قبل از جنگ صفین با نصیحت و خیرخواهی و یادآوری مشترکاتی چون ایمان به خدا و پیامبر و کتاب واحد، سعی فراوانی فرمودند تا این جنگ بین مسلمین واقع نشود؛ ولی اثر نکرد و به وقوع پیوست: «ما گفتیم که بیایید با خاموشی آتش جنگ و آرام کردن انبوه مردم، به چارهجویی و درمان بنشینیم تا کار مسلمانان قوام و انسجام یابد و ما برای اجرای حق و عدالت نیرومند شویم»(نهج البلاغه، نامه ٥٨). آن حضرت در این بیان نورانی به رابطۀ جداییناپذیر میان عدالت و وحدت تأکید داشته، که هرگاه جنگ و خونریزی و اختلاف فضای جامعه را غبارآلود کند، اجرای عدالت امکانپذیر نیست؛ اما وقتی مردمان با تکیه بر مشترکات و مؤلفه های وحدتآفرین، یکدل باشند و با آرامش و همدلی با یکدیگر زندگی کنند، میتوان جلوی ظلم ظالم راگرفت و از مظلوم دفاع و عدالت را برقرار کرد.

آن حضرت برای اینکه دیگران بدانند و بفهمند که در رعایت عدالت و اجرای آن تا کجا و به چه میزان باید ایستادگی کرد، ابتدا از خود شروع و با تمام وجود در کلامی، تبرّی خود را از ظلم، چنین بیان میفرمایند: «سوگند به خدا! اگر شب را روی خارهای سعدان بیدار به سر برم یا در غل و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب کرده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم، آن هم برای جسمی که تار و پودش به سرعت به سوی کهنگی پیش میرود(و از هم میپاشد) و مدتهای طولانی در میان خاکها میماند»(نهج البلاغه، خطبۀ ٢٢؛ صدوق، ١٣٧٦: ٦٢٠). همچنین: «اگر اقلیمهای هفت گانه را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد. این دنیای شما از برگ جویدهای که در دهان ملخی باشد، نزد من خوارتر و بیارزشتر است».(همان:٦٢٣) امیرالمؤمنین علی(ع) علاوه بر مراقبت نفسانی خویش در رعایت عدالت، برای ترویج و نهادینه کردن گفتمان عدالت ورزی، در توصیه ای به یکی از کارگزاران خویش که برای گرفتن خراج به برخی نواحی و شهرها فرستاده بودند، فرمودند: «اسْتَعْمِلِ اْلعَدْلَ وَ احْذَرِ اْلعَسْفَ وَ اْلْحَیفَ فَإِنَّ اْلعَسْفَ یعُودُ بِاْلجَلَاءِ وَ اْلحَیفَ یدْعُو إِلَی السَّیف»(نهج البلاغه، حکمت ٤٧٦). عدالت را به کار گیر و از بیانصافی و بیعدالتی بر حذر باش که بیانصافی کردن با مردم آنان را آواره میکند و بیعدالتی به قیام مسلحانه وا میدارد. واژههای «عسف» و «حیف» هر دو به معنای ظلم و بیدادند. مفاد آن این است که اگر زمامدار در سرزمینی ظلم و بیداد پیشه کند، اولاً: مردم آن شهر و دیار ترک خانه و زندگی کنند و همین موجب خرابی و ویرانی آن زمین و شهر و دیار میشود؛ ثانیاً: ممکن است آن مردم از شدّت فشار و اختناق بشورند و انقلاب کنند و در آن صورت، دست حاکم به خون آلوده شود؛ علاوه بر آنکه خرابی هم به بار میآورد. (بحرانی، ١٣٧٥، ج ٥: ٤٦٧)

حضرت در نامۀ ٤١ نهج البلاغه در خطابی شدیداللحن به یکی از فرمانداران خود پس از اطلاع از تعدّی وی به حقوق بیت المال میفرمایند: «از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان. اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفر خواهم کرد، که نزد خدا عذرخواه من باشد، و با شمشیری تو را میزنم که به هر کس زدم، وارد دوزخ شد. سوگند به خدا! اگر حسن و حسین چنان میکردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمیدیدند و به آرزو نمیرسیدند تا آنکه حق را از آنان باز پس ستانم و باطلی را که به دستم پدید آمده، نابود سازم».(دشتی، ١٣٧٩: ٥٤٩)

از تعابیر بلند امام علی(ع) این حقیقت را به وضوح میتوان دریافت که به منظور تحقق امت واحده و یکپارچگی جامعه، لازم است به مقولۀ برقراری عدل و عدالت در جامعه به عنوان وظیفه ای عمومی و تکلیفی الهی و انسانی نگریسته شود و همۀ آحاد جامعه، از حاکمان تا رعیت و خواص و عوام امت نسبت به تحقق و اجرای آن سهیم باشند و میبایست عدالتخواهی با خوانش علوی تبدیل به یک گفتمان و مطالبۀ همگانی شود تا همصدایی اتفاق افتد. از طرفی، نفس همین همنوایی میان مردم برای حصول و تحقق عدالت، خود عاملی بسیار مؤثر برای وحدت است؛ زیرا همگان در پی تحقق هدف مشترکیاند. لذا امام به منظور دستیابی به وحدت میان مسلمین، در ترویج گفتمان عدالتخواهی و ایجاد روحیۀ عدالت پذیری در میان مردم و کارگزاران حکومت، سعی فراوان و تلاشی بیوقفه داشته است.

بیشک این همه اصرار مولای متقیان بر ترویج گفتمان عدالت و این حد از جدّیت در رابطه با عدالت ورزی که شروعش از خود و نزدیکان خویش بود، همگی به منظور آن است که تعیین فعالیتها و اجرای برنامه های سعادتبخش مردم و جامعه، هر کدام به درستی در جای خود پیگیری و از خروج کارها از مسیر حق و عدالت جلوگیری شود. بیتردید در پرتو چنین جامعۀ عدالتخواهی، نارضایتیها و اختلافات و تفرقۀ بین انسان ها و گسست و فاصله میان طبقات و تبعیضهای ناصواب اجتماعی تقلیل مییابد. پس اگر گفتمان عدالتخواهی فراگیر و به مطالبۀ عمومی منجر شود و تمامی آحاد جامعه، به خصوص حاکمان در ترسیم اهداف و سیاستگذاریهای کلان خود و نیز شیوۀ حکومتداری و کاربست آن، چه در مقام تقنیین، چه در اجرای برنامه ها و فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و چه در امور قضایی، نظارتی و امنیتی، به جدّ در پی حاکمیت عدالت در همۀ عرصه ها باشند؛ بیتردید شاهد آثار و برکات فراونی همچون ایجاد وحدت و یکپارچگی بین آحاد جامعه خواهیم بود که این به نوبۀ خود، منشأ و سرچشمۀ فواید بیشماری است و از نابرابری، تبعیض، تفرقه و اضمحلال نیروها و ثروتها و شکست در مقابل دشمنان جلوگیری میکند.

ه) بحث و نتیجه گیری

در این نوشتار با بررسی و واکاوی سخنان امیرالمؤمنین علی(ع) در خصوص رابطۀ بین عدالت و وحدت، روشن شد که پیوند وثیقی بین مؤلفه هایی چون: تشکیل حکومت عادلانه، بهره مندی از قوانین عدالت محور، برخورداری از حاکم عدالت گستر و داشتن روحیۀ عدالتخواهی با مقولۀ انسجام و یکپارچگی بین افراد جامعه برقرار است. پر واضح است در پرتو چنین شاخصه هایی از عدالت، مواهب فراوانی برای مردم حاصل میشود که سرآمد آنها همدلی، اتحاد و یکپارچگی امت اسلامی و رخت بر بستن کدورت، تبعیض، هرج و مرج، تفرقه و اختلاف از جامعه است. در چنین فضایی، تمامی آحاد جامعه همچون اعضای پیکرۀ انسانی در هماهنگی و سازواری با یکدیگر برای نیل به اهداف مشترک در تعامل خواهند بود و همچون ید واحد عمل خواهند کرد. پس در خوانش امیرالمؤمنین علی(ع)، جامعه ای که هم مبانی و اصول آن، هم اهداف و سیاستهای کلان و جزء آن و هم روش اجرای برنامه هایش بر پایه های عدالت بنا شده؛ دیگر عامل و بستری برای اختلاف و تفرقه بین مردم وجود ندارد، بلکه وحدت در تمام سطوح جامعه حاکم خواهد شد و در سایۀ این وحدت و با حاکم شدن روحیه و فرهنگ برادری در بین مردم، به طور طبیعی انضباط اجتماعی، مواسات و مساوات برقرار؛ حکومت و دولت پایدار؛ زمینۀ امنیت، توسعه و رفاه عمومی فراهم؛ عزت و اقتدار جامعۀ مسلمین احیا و جامعۀ علوی و تمدن اسلامی در سراسر گیتی شکل خواهد گرفت.

منابع

– قرآن کریم.

– نهج البلاغه (صبحی صالح). محمد بن حسین شریف الرضی(١٤١٤ ق). قم: هجرت.

– ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله (١٤٠٤ ق). شرح نهج البلاغه لابن أبیالحدید. محقق : محمد ابوالفضل ابراهیم. قم : مکتبه آیه الله المرعشی النجفی.

– ابن شعبه حرانی، حسن بن علی(١٤٠٤ ق). تحف العقول. قم: جامعۀ مدرسین.

– امام خمینی، سید روحالله (١٣٨٨). ولایت فقیه. تهران: مؤسسه نظم و نشر آثار امام خمینی (ره).

– بحرانی، میثم بن علی بن میثم (١٣٧٥). شرح نهج البلاغه ابن میثم. ترجمۀ قربانعلی محمدی مقدم و علیاصغر نوایی صحرازاده. مشهد: بنیان پژوهشهای آستان قدس رضوی.

– تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد(١٤١٠ ق). غرر الحکم و درر الکلم. محقق سید مهدی رجایی. قم: دارالکتاب الاسلامی.

– جعفریان، رسول(١٣٧٦). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه. قم: انصاریان.

– جوادی آملی، عبدالله (١٣٨٩). جامعه در قرآن. محقق : مصطفی خلیلی. قم: اسراء.

– جوادی آملی، عبدالله (١٣٨٦). وحدت جوامع در نهج البلاغه. محقق: سعید بندعلی. قم: اسراء.

– دشتی، محمد(١٣٧٩). ترجمه نهج البلاغه. قم: مشهور.

– سبحانی، جعفر(١٣٥٩). معالم الحکومه الاسلامیه. قم: مکتبه الامام امیرالمؤمنین علیه السلام.

– صدوق، محمد بن علی ابن بابویه (١٣٧٦). الامالی. تهران: کتابچی.

– صدوق، محمد بن علی ابن بابویه (١٤١٣ ق). من لایحضر الفقیه. محقق غفاری. قم: انتشارات اسلامی.

– طباطبایی، سید محمدحسین (١٤١٧ ق). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین.

– طبری، محمد بن جریر(بیتا). تاریخ الطبری. تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. قاهره: دارالمعارف.

– فیض الاسلام، سید علینقی(١٣٧٥). ترجمه و شرح نهج البلاغه. تهران: فیض الاسلام.

– کلینی، محمد بن یعقوب(١٤٠٧ ق). الکافی. تهران: دار الکتب الاسلامیه.

– لیثی واسطی، علیبن محمد(١٣٧٦). عیونالحکم والمواعظ (للیثی). محقق حسین حسنیبیرجندی. قم: دار الحدیث.

– مجلسی، محمدباقر(١٤٠٣ ق). بحارالانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

– مصطفی ابراهیم و همکاران(١٤٢٩ ق). معجم الوسیط. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

– مطهری، مرتضی(١٣٧٤). سیری در نهج البلاغه. تهران: صدرا.

– مطهری، مرتضی(١٣٧٢). عدل الهی. تهران: صدرا.

– مفید، محمد بن محمد(١٤١٣ ق/ الف). الإختصاص. محقق: علیاکبر غفاری و محمود محرمی زرندی. قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید.

– مفید، محمد بن محمد (١٤١٣ ق/ ب). الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد. قم: آلالبیت علیه السلام.

– مکارم شیرازی، ناصر(١٣٧٥). پیام امام؛ شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه. تهران: دار الکتب الاسلامیه.

– هاشمی خویی، میرزا حبیب الله (١٤٠٠ ق). منهاج البراعه فی الشرح النهج البلاغه. محقق ابراهیم میانجی. تهران: مکتب الاسلامیه.

– هیوم، رابرت ارنست (١٣٧٢). ادیان زنده جهان. ترجمه و توضیح عبدالرحیم گواهی. تهران: فرهنگ اسلامی.

– Holly Qoran.

– Nahj al-Balaghah (Sabhi Salih).Mohammad ibn Husayn Sharif al-Razi (1994). Qom: Hijra.

– Bahrani, Meysam bin Ali Ibn Maysam (1996). Explanation of Nahj al-Balagha Ibn Mitham. Translator: Ghorban Ali Mohammadi Moghadam and Ali Asghar Noavari Sahrazadeh. Mashhad: Astan Quds Razavi.

– Dashti, Mohammad (2000). Translation of Nahj al-Balaghah. Qom: Mahshor.

– Feyz Al-Islam, Seyyed Alinaghi (1996). Translation and Explanation of Nahj al-Balaghah. Tehran: Faizol -Islam Publications.

– Hashemi Khoei, Mirza Habibollah (1980). Myhaj al-Baraafey SharhNahj al-Balagha. Researche: Ebrahim Meyanji. Tehran: School of Islamic Studies.

– Hume, Robert Ernst (1993). The World’s Religions. Translation and Explanation Abdul Rahim Guahi. Tehran: Islamic Culture Publication Office.

– Ibn Abi Al-Hadid, Abdelhamid (1994).Description Nahj al-Balaghah. Qom: The School of Ayatollah al-Marashi al-Najafi.

– Ibn Shobe Harrani , Hassan bin Ali (1984). Tohaf Aloqul. Qom :Community of Teachers.

– Imam Khomeini, Sayyid Ruhollah (2009).Velayat Faqih. Tehran: An Organization Organized and Published Antiquities in front of Khomeini (R).

– Jafarian , Rasul (1997). Hayat Fikri and Siasi Iman Shaya. Qom: Entsharat Ansarian.

– Javadi Amoli, Abdullah (2010). The Society in Quran. Researcher: Mostafa Khalili. Qom: Markaz Nashr Esra.

– Javadi Amoli, Abdullah (2007).Unity of Communities in Nahj al-Balaghah.Rresearcher Sa’id Band Ali. Qom: Center for the Publishing of Asra.

– Koleyni, Mohamad (1987). AL-Kafi. Rewriter: Ali Akbar Qafari. Tehran: Dar alkotob Aeslamiyah.

– Lytha Wasiti, Ali bin Mohammed. (1997). Ayoun al-Hakam and other (al-Ili)(of the al-Tithi). Investigator: Hosni Burgundy. Qom: Hussein Dar al-Hadith.

– Majlesi, Mohammad Bagher (1983). Bahar Al-Anvar. Beirut:Dar Ehya Al-Torath Al-arabi.

– Makarem Shirazi , Nasser (1996). Message from Imam A New and Comprehensive Description on Nahj al-Balagha. Tehran:Dar al-Kotob Al -Islami.

– Mostafa Ibrahim & Partners (2008). Mojaj al-Wasith. Beirut: Dar Ehya Al-TorathAl -Arabi.

– Motahhari , Morteza (1993). Justice of God. Tehran: Sadra Publishing House.

– Motahhari, Morteza (1995). Siri in Nahj al -Balaghah. Tehran: Sadra Publications.

– Mufid, Muhammad Ibn Muhammad (1993). Al-Ekhtesas. Investigator: Ali Akbar Ghafari & Mahmoud Moharrami Zerandi. Qom:Al-Motamar Al-Alami Le-AlfeiyheSheikh Mufid.

– Mufid, Muhammad Ibn Muhammad (1993). Al-Ershad. Qom: The Institution of Al-‘Abbat al-Islam.

– Sadough, Muhammad ibn AliIbn Babawayh (1988). Alamali. Tehran: The Book.

– Sadough, Muhammad ibn AliIbn Babawayh(1993). Man laa yahzaru al-Faqih. Investigator: Ghafari. Qom: Book of Islamic Propaganda.

– Sobhani, Jafar. (1980). Ma’alam al -Hakumat al-Islamiyah. Qom: Ma’tat al-Amam Amir al-Mu’minin (as).

– Tabataba ‘i, Seyed Mohammad Hussein (1997). Al-Mizan Fi Tafsir Al-Quran, Qom:Islamic Publications.

– Tabari, Mohammed bin Jarir (Be Ta). History of Al-Tabari. Research by Mohammad Abolfazl Ebrahim. Cairo: The Thesis.

– Tamimi Amedi, Abdul Wahid bin Mohammed (1990). Gharr al-Hakam and Dhar al-Kalam. Muhajqat Sayyid Mahdhi Rajai. Qom: Dar al-Kitab al-Islami.