حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳ 23 جماد أول 1446 Sunday, 24 November , 2024 ساعت ×
توصیف نشریه فرانسوی درباره شهید صیاد/ ماجرای دو خلبانی که حاضر نشدند منافقین را بزنند/ ناگفته‌های خواندنی داماد شهید؛ شاید باورنکردنی
10 آوریل 2022 - 8:34
شناسه : 3783
بازدید 653
13

نام شهید علی صیاد شیرازی با حماسه‌های زیادی در دوران دفاع مقدس گره خورده است. فرمانده خوشنام سال‌های جنگ، ارتباط بسیار نزدیکی با فرماندهان سپاه داشت و این ارتباط و هماهنگی موفقیت‌های زیادی را در عملیات‌ها به ارمغان آورد نشریه «مالین» چاپ فرانسه در خردادماه سال ۱۳۶۲ ضمن انتشار گفت‌و‌گویی با شهید صیاد شیرازی، وی […]

ارسال توسط : منبع : جهان نيوز
پ
پ

نام شهید علی صیاد شیرازی با حماسه‌های زیادی در دوران دفاع مقدس گره خورده است. فرمانده خوشنام سال‌های جنگ، ارتباط بسیار نزدیکی با فرماندهان سپاه داشت و این ارتباط و هماهنگی موفقیت‌های زیادی را در عملیات‌ها به ارمغان آورد

نشریه «مالین» چاپ فرانسه در خردادماه سال ۱۳۶۲ ضمن انتشار گفت‌و‌گویی با شهید صیاد شیرازی، وی را این‌گونه توصیف کرد: «… برای صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به‌تانک و موشک بستگی ندارد؛‌ بلکه تنها به اعتقاد به خدا بستگی دارد. قدّی کوتاه، نگاهی روشن و دست‌هایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفته‌اند. این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروزه فرماندهی نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت می‌کند، از فرمول‌ها نمی‌ترسد. او با سادگی می‌گوید:‌ «من یک سرباز اسلام هستم و درباره اختلاف و جدایی‌اش از بنی‌صدر می‌گوید: «ما می‌خواستیم برای خدا بجنگیم ولی او می‌خواست که ما برای او بجنگیم. او مرد تکنیک و سیاست بود. من مرد جهاد و جنگ مقدس هستم». صیاد شیرازی به‌گونه‌ای دل‌رحمانه لبخند می‌زند و پیروزی‌های متوالی ایران را یاد‌آوری می‌کند: «هدف ما‌ اشغال یک سرزمین یا یک شهر خاص نیست … دفاع ما تا موقعی که هیچ خطری ما را تهدید نکند ادامه خواهد یافت…»

به گزراش کیهان، یکی از مهم‌ترین عملیاتی که شهید صیاد شیرازی در آن حضور کلیدی و محوری داشت، عملیات مرصاد علیه تجاوز منافقین خودفروخته به کمک ارتش صدام به داخل خاک ایران بود. تجاوزی که شاید در ابتدای کار، برای بسیاری باورنکردنی بود. یعنی حتی به ذهن بسیاری از افراد خطور هم نمی‌کرد که منافقین تا این درجه از رذالت و شئامت رسیده باشند که مزدور صدام جنایتکار علیه مردم و میهن خود شوند. باور نمی‌کردند، اینهایی که با سلاح‌های صدام تا کیلومترها از خاک کشورشان را به‌ اشغال دشمن خونی مردم ایران درآورده بودند و به فارسی تکلم می‌کردند، منافقین هستند.

خود صیاد شیرازی در این مورد گفته است: «… من کلاه گوشی داشتم. می‏توانستم صحبت کنم. به خلبان گفتم: اینها را می‏بینید؟ اینها دشمنند، بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا (هلیکوپتر) کبری‏ رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یک دفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفتند: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودی‌‏اند. چی‏چی بزنیم اینهارو؟! خوب اینها ایرانی بودند، دیگه مشخص بود که ظاهرا مثل خودی‏ها بودند و من هرچه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند، گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم؟! برای ما مسئله دارد. فردا دادگاه انقلاب،… آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدودا ۵۰۰ متری ستون زرهی نشسته ‏ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به‌خاطر اینکه درجه ‏ام مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی بالگرد، عصبانی بودم، ناراحت که چه جوری به اینها بفهمانم که این دشمن است.

گفتم: بابا! من با این درجه ‏ام مسئولم. آمدم که تو راحت‏ بزنی. مسئولیت ‏با منه… حالا کار خدا را ببینید! منافقین سرلوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچی بودم. اگر من می‏خواستم بزنم با اولین گلوله، مغز بالگرد را می‏زدم. چون با توپ خیلی راحت می‏شود زد. فاصله یا برد ۲۰ کیلومتری می‏زنیم، حالا که فاصله ۵۰۰ متری، خیلی راحت می‏شد زد. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‏ها را؟ اینها (خلبان ها) بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم، الان حسابش را می‏رسیم. سوار بالگرد شدند و رفتند. جایتون خالی. اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت‏ خورد به ماشین مهماتشان. خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل آتشفشان می‏رفت…»

این جملات بخشی از خاطرات سپهبد شهید صیاد شیرازی از آغاز عملیات مرصاد است، زمانی که منافقین با پشتیبانی ارتش صدام از مشغول بودن نیروهای ارتش و سپاه در جبهه‌های دیگر سوءاستفاده کرده و تا عمق خاک ایران و نزدیکی کرمانشاه آمدند و حتی پادگان‌های بین راه که تقریبا خالی از سرباز و نظامی شده بود، به راحتی به تصرف منافقین در آمد. در آن زمان شهید صیاد شیرازی هیچ مسئولیت فرماندهی در ارتش نداشت و تنها نماینده حضرت امام(رحمه‌الله‌علیه) در شورای عالی دفاع بود. او با حکم اضطراری معاون ستاد کل نیروهای مسلح، یکه و تنها به همراه چند هلیکوپتر کبری به تنگه چهارزبر استان کرمانشاه رفت تا مقابل پیشروی ستون‌های نظامی منافقین را بگیرد. که اگر آنها کرمانشاه را‌ اشغال می‌کردند، کار خیلی دشوار می‌شد.

سال‌ها طول کشید تا منافقین دریافتند کسی که در ۶ مرداد ۱۳۶۷، دمار از روزگارشان درآورد، یک فرمانده کهنه‌کار ارتش جمهوری اسلامی به نام علی صیاد شیرازی بود.

اما کاری را که رژیم دست‌نشانده شاه برای خاموش کردن علی صیاد شیرازی نتوانست به انتها برساند، گروهک تروریستی منافقین در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ به خیال خام خود با ‌ترور فیزیکی او، به انجام رساندند، غافل از آنکه با ریختن خون صیاد دل‌ها، او نه تنها خاموش نگردید بلکه بسیاری از خاموشان را نیز بیدار کرد.


حضور رهبرانقلاب در تشییع شهید صیاد شیرازی

رهبر معظم انقلاب، در بخشی از پیامی که به مناسبت شهادت سپهبد علی صیاد شیرازی صادر نمودند، چنین فرمودند:
«امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداكار دین و قرآن، نظامیِ مؤمن و پارسا و پرهیزكار، سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید… او مانند دیگر مردان حق از روزی كه قدم در راه انقلاب نهادند همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا بر روی دست داشتند. سرزمین‌های داغ خوزستان و گردنه‌های برافراشته‌ كردستان، سال‌ها شاهد آمادگی و فداكاری این انسان پاك‌نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه‌های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگی او حفظ كرده است….»

گفتگوی خواندنی با داماد شهید صیاد/ خیلی برای شهادت آماده بود
روزنامه جوان به مناسبت سالروز شهادت صیاد، با داماد این خانواده مصاحبه کرده است. بهروز امامی به عنوان داماد شهید صیاد شیرازی نزدیک به هشت سال از نزدیک در کنار ایشان حضور داشت و بهره‌های زیادی از وجودشان برد. امامی متولد ۱۳۴۶ است و در سال ۱۳۷۱ با دختر شهید صیاد شیرازی ازدواج کرد. امامی در گفتگو با «جوان» روحیات و سبک زندگی این شهید والامقام را بازگو می‌کند که نکات جالبی در آن نهفته است.

شما از چه طریقی با شهید صیادشیرازی و خانواده‌شان آشنا شدید؟
من زمان جنگ به عنوان تخریب‌چی فعالیت می‌کردم؛ چون دست به قلم هم بودم بعد از جنگ سردار وفایی به عنوان فرمانده مهندسی سپاه یک تیم را برای جمع‌آوری و نوشتن اطلاعات مهندسی سپاه در بخش‌های مختلف گرد هم جمع کرد. به همین جهت من به مجموعه‌ای به نام دفتر تحلیل مهندسی دعوت شدم و در قالب نیروی بسیجی مشغول جمع‌آوری اطلاعات شدم. من قبل از این کار، چندین بار پیش شهید صیاد رفتم و ایشان را دیده بودم. حول همین کار‌ها نیز چند بار خدمت شهید صیاد رسیدم و فکر نمی‌کردم یک روز داماد ایشان شوم. به اتفاق یکی از همکارانم در این مجموعه همسایه شهید صیاد می‌شود، ایشان به من گفت من چندین ماه است که خانواده شهید صیاد شیرازی را از نزدیک می‌شناسم و دخترخانم فهیم و خوبی دارند. من آن زمان حدود ۲۴ سال سن داشتم، فکر نمی‌کردم بتوانم با خانواده‌ای از ارتش وصلت کنم. چندین ماه همکارم این موضوع را به من می‌گفت تا اینکه تصمیم گرفتم با برادرم که در قم مشغول طلبگی بود، مشورت کنم و پس از صحبت با ایشان گفتم برایم از آیت‌الله بهجت استخاره بگیرد که چنین کاری را انجام بدهم یا نه. ایشان استخاره گرفتند و آیت‌الله بهجت فرمودند خیلی خوب است؛ این شد که مراحل خواستگاری و آشنایی بیشتر من با شهید استارت خورد.

شهید صیاد شیرازی نسبت به خواستگاری شما چه واکنشی نشان دادند؟
جالب اینجاست وقتی همکارم موضوع را خدمت شهید مطرح کردند، ایشان گفتند آیا این جوان به جبهه رفته و چقدر سابقه دارد؟ جبهه رفتن خیلی برایشان مهم بود. نکته قابل تأمل بعدی اینکه شهید صیاد تحقیقاتی که درباره من انجام داده بودند را در گزارشی چندین صفحه‌ای نوشته و به دخترشان داده بودند. حتی نمرات دانشگاهی من را هم درآورده و درباره دوستان و خانواده‌ام تحقیق کرده و همه را مکتوب کرده بودند. اولین سطر صفحه نوشته بودند، دخترم مهم‌ترین ویژگی این جوان این است که آنقدر غیرت داشته با سن کم به جبهه رفته و تا آخر جنگ در جبهه مانده است. من دخترم را به کسی می‌دهم که این حداقل‌ها را داشته باشد. دختر شهید آن زمان خودشان را برای کنکور آماده می‌کردند و به همین خاطر شهید گفتند قبلش ما به نتیجه برسیم تا برای دخترشان درگیری ذهنی درست نشود؛ اینجا نکته دیگری را بگویم که خیلی جالب است. چند ماه قبل از خواستگاری من، فرزند یکی از روحانیون سرشناس برای خواستگاری رفته بودند و شهید صیاد شیرازی همان سؤال رفتن به جبهه را پرسیده بودند. وقتی ایشان می‌فهمد پسر آن شخص به جبهه نرفته جواب منفی به خانواده‌اش می‌دهد، خلاصه جلسات متعددی خدمت ایشان رفتم و در نهایت شهید صیاد گفتند که از نظر من مانعی وجود ندارد.

پس از آن، مراسم خواستگاری انجام شد یا مراحل دیگری را طی کردید؟
جلسه آخر که ایشان صحبت‌های‌شان را کردند، من گفتم باید دخترتان را ببینم و ارزیابی‌های خودم را انجام دهم و باید جلساتی با ایشان داشته باشم و بعد برایم استخاره مهم است و باید حتماً استخاره کنم. ایشان گفت می‌خواهی اول استخاره‌ات را انجام بده تا دغدغه‌ای برای دخترم درست نشود. من قبول کردم و بعد ایشان گفت اشکال ندارد با هم استخاره بگیریم. من قبول کردم و دوباره ایشان گفت ایرادی ندارد الان استخاره کنیم. باز هم قبول کردم و شهید صیاد گفت اشکالی ندارد استخاره‌مان را آیت‌الله بهاءالدینی بگیرد. من قبول کردم و ایشان زنگ زد و تلفن را روی اسپیکر گذاشت. شهید صیاد استخاره را گرفتند «خیلی خوب است، ترک نشود» آمد. شهید صیاد گفت شما مختار هستید هر چند جلسه که می‌خواهید با دخترم صحبت‌هایتان را انجام دهید، اگر به توافق رسیدید ادامه دهید. من چند جلسه با دختر ایشان صحبت کردم و در نهایت به نتیجه رسیدیم. بعد خدمت آقا رفتیم و ایشان عقد ما را جاری کردند.

در چند ماهی که با شهید صیاد جلسه داشتید، ایشان را چگونه دیدید؟
اگر به من بگویید بارزترین ویژگی‌های شهید صیاد شیرازی چه چیز‌هایی هستند من سه وجهه را می‌گویم: ۱- برنامه‌ریزی. ۲- پشتکار بسیار بالا. ۳- اخلاص. یکی از دوستان می‌گفت اخلاص مثل آهن‌ربا عمل می‌کند و چه بخواهید چه نخواهید آدم را جذب می‌کند. چرا شهید سلیمانی آنقدر محبوب بود؟ چون وقتی شخص در وجودش اخلاص داشته باشد، نمودش را در چهره‌اش می‌بینید و جذبش می‌شوید. اگر اخلاص داشته باشی خدا بزرگت می‌کند و دیدیم که از تمام قشر‌های جامعه در تشییع پیکر شهید سلیمانی حاضر شدند. شهید صیاد هم همین گونه بود. چون کارهایش برای خدا بود آدم کنار ایشان احساس سختی و ناراحتی نمی‌کرد. شخصیت‌شان آدم را جذب می‌کرد. جالب است این را بگویم که چند نفر از سربازان شهید صیاد به خاطر ویژگی‌های اخلاقی‌شان جذب ارتش شدند. یکی از سرباز‌های شهید به نام عبداللهی که راننده‌شان بود، پدر پولداری داشت که سهامدار یکی از شرکت‌های مبل سازی بود.

شهید صیاد اسفندماه قبل از شهادتش به من زنگ زد و گفت راننده‌ام سه ماه است خدمتش تمام شده و مرخصی هم طلب داشته، ولی هنوز به خانه نرفته است و می‌گوید به این نتیجه رسیده‌ام که پیش شما بمانم. به من گفت شما جوانید و حرف همدیگر را بهتر می‌فهمید. من قراری با آقای عبداللهی گذاشتم و خواستم دلایل ماندنش را بدانم. بعد شروع به صحبت‌های مفصلی کرد و گفت من به اینجا رسیده‌ام که عاقبت بخیری‌ام در دنیا و آخرت در گرو ماندن پیش تیمسار صیادشیرازی است.

گفت که پدرم گفته اگر به ارتش بروی، نمایشگاه مبلمان در خیابان نیروی هوایی را به تو نمی‌دهم و با اشک می‌گفت، نمی‌دانی پیش تیمسار صیاد چه آرامشی دارم. وقتی می‌گویند با عملت مردم را به دین دعوت کن تا با کلامت، یعنی همین. یعنی آنقدر شخصیتت می‌تواند جذاب باشد که آدم‌ها جذبت شوند. بعد از شهادت علی صیاد شیرازی، آقای عبداللهی به منزل شهید آمد و زار زار گریه می‌کرد و می‌گفت دیدید من توفیق نداشتم و آخر نتوانستم پیش ایشان بمانم.

شهید صیاد شیرازی در رابطه با ازدواج و مسائل مالی سخت‌گیری داشتند؟
اصلاً و ابدا! من آن زمان دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بودم و ایشان به من گفت شما دانشجویی و می‌خواهی تا زمانی که دانشجو هستی از زیر زمین ما استفاده کنید. من قبول نکردم و خانه‌ای قدیمی را در تهران نو اجاره کردم. خانه‌مان یک خانه ۳۲ متری خیلی کوچک و قدیمی بود. خیلی مقید بودم که تمام هزینه‌هایم را خودم بدهم. پدرم کفاش بود و خانه‌مان در بلوار ابوذر قرار داشت، ولی این مسائل اصلاً برای شهید صیاد شیرازی مطرح نبود. یکی دیگر از شاخصه‌های بارز شهید صیاد نماز اول وقت بود. همان روز عروسی به من گفت آقا بهروز موافقی شروع مراسم عروسی با نماز باشد؟ روز عروسی‌ام چند موکت انداختیم و نماز اول وقت خواندیم. من شاکر خداوند هستم که این خانواده را تقدیر من کرد و الان سه فرزند دارم و خداروشکر از زندگی‌ام راضی هستم.

ما معمولاً از حضور شهید در محل کار و مناطق جنگی پرسیده‌ایم. شهید صیاد شیرازی در خانه چه روحیاتی داشتند؟
شهید صیاد شخصیت جدی‌ای داشتند. من هفت سال و نیم در زمان حیات‌شان دامادشان بودم و بدون غلو واقعاً با هم رفیق بودیم. ایشان همه کارهایش را خودش انجام می‌داد و اصلاً دستوری نبود. اگر در طول سال ۱۰۰ بار آشپزخانه شسته می‌شد، ۹۵ بارش را حاج آقا می‌شست. روز‌های جمعه چفیه به سرش می‌بست و آب و وایتکس را کف آشپزخانه می‌ریخت و شروع به شستن می‌کرد. یا راه‌پله‌ها، حیاط خانه و ماشینش را خودش می‌شست. اصلاً آدمی نبود که به کسی دستور بدهد و برای کارهایش آدم بیاورد. تمام کارهایش را خودش انجام می‌داد. خاطرم هست به اصفهان رفته بودیم و وقتی از محل استراحت‌مان بیرون آمدیم، دیدیم سربازی کفش‌های شهید را واکس می‌زند. شهید صیاد گفت پسر جان چه کسی به تو گفته کفش من را واکس بزنی؟ حالا فرمانده پایگاه هم پشت سر ما بود. صدایش را طوری بلند کرد که همه بشنوند و دوباره ادامه داد: «پسرم من یک سربازم، تو هم یک سربازی، سرباز باید کفش خودش را خودش واکس بزند.» شهید می‌گفت این درجه‌هایی که روی دوشم می‌بینی، درجه‌های قدرت نیست، درجه‌های مسئولیت است. نظم شهید صیادشیرازی بی‌نظیر بود. لباس‌هایش را خودش اتو می‌زد و باید جای خط اتو را به خوبی در می‌آورد. چند جفت کفش داشت که روز‌های جمعه واکس‌شان می‌زد. ایشان هر روز برنامه‌هایش را در یک سررسید می‌نوشت. مثلاً مواردی مثل خرید کیسه فریزر، رسیدگی به درس بچه‌ها و عیادت از دوستان مریضش را می‌نوشت و انجام می‌داد. می‌توانست مثل خیلی از کسانی که گماشته می‌گذارند، ایشان هم افرادی را برای کارهایش بگذارد، ولی تمام کارهایش را خودش انجام می‌داد. شعارش این بود که من و خانواده‌ام خودمان باید کارهای‌مان را انجام دهیم. این‌ها ارزش‌های شهید صیاد هستند. واقعاً انسان ساده‌زیستی بودند. ایشان برای پرسنل ارتش در لویزان مسکن ساخت، ولی خودش یک واحد هم برنداشت. خواب شهید خیلی کم بود و از تمام لحظاتش استفاده می‌کرد. در عوض در بین راه یا در اتومبیل خیلی راحت دست به سینه می‌شد و می‌خوابید. اگر خواب‌شان خیلی زیاد می‌شد چهار، پنج ساعت می‌خوابید.

پس رسیدگی به خانواده را به طور کامل انجام می‌دادند؟
یکی از نکات بسیار ارزشمند این شهید بزرگوار این بود که کار‌های سرکار موجب نمی‌شد تا خانواده‌اش را فراموش کند. غیر از زمان جنگ که فرصت کمی برای آمدن به خانه داشت، پس از آن همیشه رسیدگی به خانواده جزو اولویت‌های‌شان بود. از پنج‌شنبه تا شنبه صبح صرفاً برای خانواده بود و سعی می‌کرد هیچ کار دیگری جز کار‌های خانواده را انجام ندهد. خودش می‌گفت حضورش باید به شدت باکیفیت باشد. به من می‌گفت، چون کمیت من کم است، باید کیفیت را بالا ببرم. این موارد را خودم از ایشان یاد گرفته‌ام. خیلی زندگی شاد و شادابی داشتند، برخلاف تصوری که فکر کنید یک شخص نظامی باید خشک باشد ایشان اصلاً اینگونه نبود.

چه توصیه‌هایی در مدتی که در کنارشان بودید به شما می‌کردند؟
خیلی تأکید داشتند که از عنوان اسم و جایگاه ایشان هیچ کسی از خانواده استفاده نکند و خیلی مقید بود رانتی اتفاق نیفتد. من در یک شرکت خصوصی کار می‌کردم و اصلاٌ نسبت من با شهید صیاد را کسی نمی‌دانست. تازه پس از شهادت‌شان بسیاری از همکارانم این موضوع را فهمیدند. تمام تلاشم این بود در محل کارم کسی متوجه نسبت من با شهید نشود. همسرم هیئت علمی دانشگاه است و در اتاقش نام خانوادگی‌اش را شیرازی زده است. ما چند وقت پیش کربلا بودیم و آنجا رئیس کاروان پاسپورت همسرم را دیده بود. چون نام خانوادگی‌شان شاخص است، پرسیده بودند با شهید صیاد شیرازی نسبتی دارید، دخترم هم گفته بود بله و خواهش کرده بود کسی متوجه این موضوع نشود. همسرم هم خیلی نسبت به این موضوع مقید است و در مشی زندگی‌مان به شدت تلاش می‌کنیم تا از اسم و عنوان شهید صیاد استفاده‌ای نکنیم. همسر شهید و دیگر فرزندانش هم تأکید زیادی نسبت به این موضوع دارند. زمانی که من اول ازدواجم، آن خانه ۳۰ متری را اجاره کرده بودم یک مسئولی از ارتش در مجلسی از وضعیت مسکنم پرسید و به من گفت که مجموعه واحد‌های آپارتمانی دارد و شما می‌توانید در آنجا ساکن شوید. شهید صیاد تا این حرف را شنید با صراحت گفت مگر ارث پدری شماست که می‌بخشید. آن شخص تا این حرف را شنید، خیلی جا خورد. خیلی رفتار محکم و قاطعی در این موارد داشتند. من بسیجی بودم و خیلی از این منش شهید صیاد خوشم آمد.

شهید چه نگاهی به فلسفه شهادت داشتند و در این باره با شما و خانواده صحبت کرده بودند؟
من مطمئن بودم که ایشان روزی به شهادت خواهد رسید. خاطرم هست همان سال در خوزستان سیل آمد و شهید قاسم سلیمانی به مناطق سیل‌زده رفت و مردم به استقبال‌شان رفتند. من همان زمان به همسرم گفتم شاید خبر شهادت پدرتان را بشنویم. بعضی‌ها قبل از شهادت بوی شهادت می‌دهند. اخلاص و پاک بودن شهید صیاد بوی شهادت می‌داد. ایشان خیلی برای شهادت آماده بود و دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌های هر هفته روزه بودند. همچنین سه ماه رجب، شعبان و رمضان را به صورت مستمر روزه می‌گرفتند. نماز شب‌شان به اندازه انگشتان دو دست‌شان قضا نشده بود. نماز اول وقت‌شان ترک نمی‌شد. سرشان می‌رفت نماز اول وقت‌شان ترک نمی‌شد. یک تیپ شخصیتی خاصی داشتند. دو ماه قبل از شهادت ایشان من چیزی به شهید صیاد تعارف کردم و ایشان برنداشت و گفت من روزه هستم. گفتم حاج آقا روزه‌هایتان که مستحبی است، بخورید تا هم ثواب روزه و هم ثواب اجابت خواسته یک مؤمن را ببرید. ایشان خندید و گفت من نیت مستحبی ندارم و اعاده می‌کنم. گفتند من سه بار کل نماز و روزه‌هایم را از اول تکلیفم تا الان اعاده کرده‌ام. چنین شخصیتی آماده رفتن نیست؟

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.