در اندیشۀ سیاسی امام علی(ع) دولت و نهاد دارندۀ قدرت و حکومتی که این قدرت را اعمال می کند، وسیله ای است برای خدمت و اصلاح زندگی این جهانی و آن جهانی مردمان هست. امام علی(ع) به مناسبت هایی، وظایف حاکم را، در قالب نامه ها و خطبه ها بیان کرده و هیچ عذری را برای تخلف آن ها باقی نگذاشته است. از نظرگاه حضرت علی علیه السلام حاکم به طور عمده سه وظیفۀ خطیر بر عهده دارد: ۱. وظیفۀ حاکم در قبال آموزه های دین که زیربنای حاکمیت را تشکیل می دهد. ۲. وظیفۀ حاکم در مقابل عموم مردم که پشتوانه ای قوی و ستون های استوار حکومت می باشند. ۳. وظیفۀ حاکم در برابر کارگزاران (اجرایی، قضایی، نظامی) که هرکدام وظیفه ای خاص بر عهده دارند و هیچ کدام از دیگری بی نیاز نیستند؛ و سؤال اصلی این مقاله این است که؛ از منظر نهج البلاغه حاکم اسلامی چه وظایفی را در برخورد با مردم دارد؟ لازم بذکر است که مهم ترین و اساسی ترین وظیفۀ حاکم اجرای دقیق و بی کم وکاست فرمان ها الهی و صیانت از آن ها به وسیلۀ نظارت دقیق و جدی بر حُسن اجرای آن هاست. این مقاله از سری تحقیقات کتابخانه ای با استفاده از اسناد و مدارک و با شیوۀ بررسی محتوایی هست.
مقدمه
ازآنجاکه اسلام آیین خاتم و مدعی حکومت جهانی است دارای تئوری حکومت دینی و اسلامی هست. یکی از مباحث اصلی مطرح در حکومت اسلامی، وظایف حاکم اسلامی است؛ و ازآنجاکه اکثریت قریب به اتفاق خُطب و نامه های کتاب وزین نهج البلاغه در زمان زمامداری هرچند کوتاه مدت امام علی علیه السلام صادرشده است رهبری که سرآمد و اسوه تمام حاکمان اسلامی، بلکه تمام حکام عالم هست. حاکمی که می فرماید: «أَیها النَّاسُ، إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکمْ عَلَی طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکمْ إِلَیهَا، وَ لَا أَنْهَاکمْ عنْ معْصِیةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکمْ عَنْهَا»[۱] ای مردم! سوگند به خدا من شمارا به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر آن که پیش از آن، خود عمل کرده ام و از معصیتی شمارا بازنمی دارم، جز آن که پیش از آن، ترک گفته ام. به همین جهت ضروری می نماید که وظایف رهبر جامعه اسلامی از منظر این حکیم الهی و قرآن ناطق برشماریم.
تحقیق و پژوهش دربارۀ «حکومت و حاکمیت» سابقه ای طولانی دارد؛ و این موضوع از اساسی ترین محور گفتگوی اندیشمندان سیاسی از یونان باستان تاکنون بوده است. در این زمینه تألیفات فراوانی چاپ و منتشرشده است. گرچه پیشینۀ تاریخی «حکومت و رهبری» در تاریخ سیاسی اسلام، به آغاز تثبیت پایه های حاکمیت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مدینه و عصر خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بازمی گردد. امّا تاریخچۀ تبیین مفاهیم سیاسی و نظریه های حکومت دینی به صورت دانشگاهی در دورۀ معاصر به بیش از یک صدوپنجاه سال گذشته برمی گردد.[۲] بااین حال تردیدی وجود ندارد که تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پژوهش منسجم و مدوّن دربارۀ اندیشه های سیاسی اسلام و مبانی آن، با محوریت اندیشه های سیاسی امام علی علیه السلام بندرت یافت می شود. استقرار حکومت دینی به رهبری بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) از یک سو و ابتکار به موقع و به جا مقام معظم رهبری در اعلام سال های ۷۹ و ۸۰ به عنوان سال امیرالمؤمنین علیه السلام، زمینۀ مناسبی را برای صاحبان اندیشه و قلم فراهم آورد. تا تحقیقات ارزنده و پرمحتوایی را دربارۀ اندیشه های سیاسی اسلام به ویژه از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام به جامعۀ دینی و محافل علمی عرضه کنند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران جامعۀ علمی کشور همواره تألیفاتی تحت عنوان کتاب مثل؛ حکمت و اصول سیاسی اسلام (علامه جعفری)، آیین کشورداری از دیدگاه امام علی علیه السلام (فاضل لنکرانی)، دلالت دولت (مصطفی دل شاد تهرانی) و… و مقالاتی همچون؛ ویژگی های حاکم اسلامی (محمدعلی بصیری)، وظایف حاکم اسلامی در نهج البلاغه (آقاجانی) و… بوده و در سال های اخیر هم شاهد کارهای بزرگ گروهی مانند دانش نامه امام علی علیه السلام (زیر نظر علی اکبر رشاد) و… هست. همۀ این ها از زاویه ای به مقولۀ وظایف رهبری از نظرگاه نهج البلاغه نگریسته اند، ولی این نوشته بر آن است تا عمده مباحثی که در کتاب شریف نهج البلاغه در مورد وظایف حاکم اسلامی در برخورد با مردم آمده است را در حدّ وسع، در یکجا به پیشگاه صاحبان اندیشه عرضه بدارد.
ضرورت بررسی موضوع
رابطه متقابل حاکم و مردم، یکی از روابط متعدد اجتماعی و مهم ترین آن هاست و همچون تمام آن ها نیازمند حدودوثغور مشخص است تا با مراعات آن ها که در قالب قوانین و ضوابط مشخص می شود عدالت فراگیر در جامعه تحقق یابد. حضرت علی علیه السلام اصلاح این رابطه را سبب نیرومندی حق در جامعه و استحکام دین و گسترش عدالت در جامعه می داند. اگر در جامعه ادعای الکوگیری از امیر بیان و بندگی، حضرت امیر علیه السلام داریم، باید رفتار منش ایشان نصب العین مسئولین جامعه اسلامی باشد؛ و اجتهاد و خودمحوری در عملکرد جایگاهی نخواهد داشت؛ و حدود و وظایف هردو نهاد اجتماعی را در یک کلام بیان فرموده است. «فإِذا أَدَّت الرَّعیةُ إِلَی الْوالِی حقَّهُ وَ أَدَّی الْوالِی إِلَیها حقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَینَهُمْ وَ قامَتْ مَناهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ»[۳] هنگامی که رعیت، حق والی را ادا کند و والی حق رعیت را ایفا نماید، میانشان حق والا می گردد و شیوه های دین داری پدیدار می شود و نشانه های عدالت پابرجا می گردد.
۱. واژه شناسی حاکم و حکومت
۱-۱. حاکم
حاکم در لغت به معنای قاضی، فرمانده و یکی از نام های خدای متعال است.[۴] همچنین به معنای، داور، فرمانروا، اجراکنندۀ حکم، ریاست حکومت کشور را بر عهده داشتن[۵] یا متصدّی ادارۀ یک ایالت و یا بخشی از آن را از جانب حکومت مرکزی هست.[۶]
بسیاری از فقهای امامیه مصداق حقیقی حاکم را امام معصوم می دانند؛ و یا کسی که از جانب او برای ولایت یا قضاوت منصوب شده است و به تصریح آن ها، مصداق واقعی حاکم در عصر غیبت فقیه جامع الشرایط است.[۷]
حاکم اسلامی کسی که بر جمعی از مسلمانان حکمران بود و عهده دار تدبیر شئون اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و دیگر ابعاد زندگی آن ها که به نظام سرپرستی آن ها مربوط است باشد.
این سمت در مکتب اسلام از اهمیتی خاص برخوردار است که نمای آن را قداست و معنویت و محتوا و درون آن را پدری بر رعیت تشکیل می دهد، حاکم اسلامی علاوه بر حسن تدبیر وامانت و درایت، بایستی واجد شرایط ویژه ای مانند دانش کافی به احکام اسلام و ملکۀ عدالت و تقوا نیز باشد، زیرا حاکم خواه حاکم عام و یا حاکم خاص و سرپرست بلده و منطقه در حوزۀ فرمان و قلمرو حکومتی خود متصدی شئون دینی و معنوی و نظارت بر سازمان قضائی و در مرکز حکومت عهده دار امامت جمعه و عیدین هست.
حاکم اسلامی در راستای اداره امور مملکت و سامان دادن مشکلات رعیت از جانب خداوند اختیاراتی به وی تفویض شده که ما امروز آن اختیارات را عناوین ثانویه و صلاحیت داشتن چنان اختیاراتی را ولایت و کسی را که دارای این سمت باشد والی یا ولی امر مسلمین، می شناسیم.[۸]
۱-۲. حکومت
حکومت در لغت، عبارت است از: فرمانروایی کردن، دولت، دستگاه دولتی، داوری کردن، قضاوت کردن، دستگاه حکومتی، حکم فرمایی هست.[۹] حکومت به معنای عام به دستگاه حاکمِ یا نظام حاکم بر یک کشور اطلاق می شود؛ و با اصطلاح «دولت» که به معنی کابینه و دستگاه اجرائی است تفاوت دارد.[۱۰] دولت در اصطلاح مدرن آن، عبارت از اجتماع انسان هایی است که در سرزمین خاصی ساکن اند و دارای حکومتی هستند که بر آن ها اعمال حاکمیت می کند. بر اساس این تعریف دولت، در معنای وسیع کلمه، دارای چهار رکن اساسی است؛ قلمرو یا سرزمین، جمعیت یا ملّت، حکومت (قوای سه گانه) و حاکمیت.[۱۱] حکومت کردن در وسیع ترین معنای خود به معنای فرمانروایی یا کنترل دیگران است.
وظایف حاکم در برابر مردم[۱۲]
۱. تعامل با مردم
۱-۱. آزادی فردی و اجتماعی
از منظر امام علی علیه السلام خداوند انسان را آزاد آفریده و اساس حکومت نیز باید بر همین اصل بنا شود. آزادی موردنظر امام علی علیه السلام امتیازی نیست که حاکمان به مردم زیردست خود واگذار کنند، بلکه انسان آزاد آفریده شده و در تمام مراحل زندگی خود آزاد است. حضرت علی علیه السلام می خواهد عزت نفس و احساس آزادی را به گونه ای در افراد جامعه ایجاد کند که هیچ کس خود را بنده و زیردست حُکام احساس نکند.
به عقیدۀ امام علی علیه السلام مردم باید خود را آزاد بدانند نه آزادی را حقی بشمارند که حاکمان جامعه لطف فرموده و به آن ها عطا کرده اند. منظور امام علی علیه السلام آزاد ساختن شخصیت و روح آزادگی افراد از قیدوبند ضعف و زبونی است آن حضرت قبل از آنکه به حُکام بگوید آزادی بدهید، به مردم می گوید آزاد هستید، زیرا خداوند شمارا آزاد آفریده است؛ آن امام همام در نامه ای به فرزند خود امام حسن علیه السلام می نویسد:
«لاَ تکنْ عَبْدَ غَیرِک وَ قَدْ جَعَلَک اللَّهُ حُرّا»[۱۳] بردۀ دیگری مباش، که خدا تو را آزاد آفرید.
آزادی به مفهومی که در دیدگاه های امام علی علیه السلام وجود دارد عامل ایجاد تحولات، پیشرفت ها، انقلاب ها و تمدن ها بوده و جامعه را در جهت سازندگی و ترقی هدایت می کند. حقوق اجتماعی انسان بر اساس آن بناشده و انسان ها نقش و ارزش واقعی خود را بازمی یابد. حضرت علی علیه السلام در حکومت خود این نگرش از آزادی را در رأس برنامه های خود قرار می دهد به طوری که آثار و نتایج آن را در جامعه آن روز به وضوح مشاهده می کنیم. مولای متقیان برای آزادی که از مهم ترین حقوق مردم است در چارچوب اسلام هیچ گونه محدودیتی قائل نمی شود، مگر آنکه مصلحت جامعه و مردم حدومرزی را اقتضا نماید. سخنان آن حضرت بر این اساس بود که من به شما اجازه داده ام در کار خود آن گونه باشید که تشخیص می دهید به شرط آنکه به کسی آزار و ستمی روا ندارید.[۱۴] امام دریکی از خطبه های خود صریحاً اظهار می دارد: «لَیسَ لِی أنْ أحْمِلَکمْ عَلَی ما تَکرَهُونَ»[۱۵] من نمی توانم شمارا به راهی که دوست ندارید اجبار کنم.
در حکومت عدل علوی آزادی انتقاد، در حدّ اعلا بود. گاهی این اعتراضات چنان لحن تندی به خود می گرفت که از دایرۀ ادب خارج می شد، ولی آن حضرت هیچ گاه ناراحت نمی شد و فقط با پاسخ منطقی طرف را قانع می کرد. روزی مالک اشتر به امام علی علیه السلام اعتراض کرد که چرا فرزندان عباس را به کار گمارده است؟ امام علیه السلام ضمن بیان دلایل آن و ارائه پاسخ مستدل فرمود؛ هم اکنون اگر افرادی لایق تر از آنان سراغ داری معرفی کن تا به حکومت منصوب نمایم. حتی امام علیه السلام از اعتراض مردم و بیان نظراتشان استقبال کرده و از آن ها می خواست تا از اظهارنظر صریح و بیان حق خودداری نکنند: «فَلا تکفُّوا عنْ مَقالَةٍ بِحَقِّ أوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ»[۱۶] از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید.
۱-۲. آموزش همگانی
آموزش همگانی یکی از مهم ترین عوامل زیر بنایی و بسترساز در امر قانون گرایی در اجتماع هست جهل یک آفت بزرگ اجتماعی است آن قدر بزرگ که آرمان یک جامعه را موظف به ورود به صحنه پذیرش مسؤولیت ها می کند. هیچ دردی بزرگ تر از آن متصور نیست که نادانان یک جامعه بر صدر نشینند و دانایان گوشۀ عزلت گزینند. هنگامی که امام علی علیه السلام جامعۀ جاهلی را توصیف می کند یکی از ویژگی های آن را چنین معرفی می نماید:
«وَ الناسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فیهَا حبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعزَعَتَ… بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُکرَمٌ»[۱۷] خدا پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتارشده، رشته های دین پاره شده و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته و امور مردم پراکنده بود، راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت، … فتنه ها، مردم را لگدمال کرده و با سُم های محکم خود نابودشان کرده و پابرجا ایستاده بود. امّا مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده، در کنار بهترین خانه (کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) زندگی می کردند. خواب آن ها بیداری و سرمه چشم آن ها اشک بود، در سرزمینی که دانشمند آن لب فروبسته و جاهل گرامی بود.
امام علی علیه السلام در آموزش و تربیت به یاران و اصحاب خود از مسائل اعتقادی و اخلاقی گرفته و روش جنگیدن و مبارزه و حتی شیوۀ نگارش و کتابت و زیبایی خط اهتمام می ورزید. برخی از علوم همانند علم فقه، تفسیر قرآن و علم نحو از ایشان نشأت گرفته است.[۱۸] و فصاحت و بلاغت ایشان نه تنها در همان دوران بر روی معاصران تأثیر گذاشت بلکه کلام و سخن بسیاری از ادیبان آینده از آن مایه گرفتند.[۱۹]
۳-۱. رفق و مدارا[۲۰]
رفق در لغت به معنی نرمی و مدارا، آنچه از آن کمک بگیرید، سود و نفع، نرمی در کار و نیکوکاری و نیکوئی هست.[۲۱] هیچ عاملی مثل رفق و مدارا نمی تواند پیوندی عمیق و اصیل میان حاکم و مردم ایجاد کند و همراهی آنان را تضمین نماید. حاکمان جز با نرمی و ملایمت نمی توانند، فاصله های میان خود و مردم را بردارند، در اعماق دل آن ها نفوذ کرده، آنان را با خود همراه نمایند. امیرالمؤمنین علیه السلام به کارگزاران خود توصیه می فرمود که در ادراة امور جامعه و تعامل با مردم، اصل رفق و مدارا و مهربانی را ملاک قرار دهند و حتی الامکان از برخورد شدید و تند بپرهیزند. ایشان در نامه ای به یکی از کارگزاران خود می نویسد:
«وَأَرفقْ مَا کانَ الرِّفْقُ أَرْفقَ، وَاعتَزِمْ بِالشِّدَّةِ… وَ اخفَض للرّغِیّهِ جَنَاحَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَک»[۲۲] مادام که مدارا کردن بهتر است مدارا کن؛ اما در آنجا که جز شدت عمل تو را بی نیاز نمی کند تصمیم به شدت بگیر. پروبالت را برای مردم بگستران و با چهره گشاد با آن ها روبه رو شو.
۴-۱. مشورت کردن
مشورت در لغت عبارت است از تبادل کردن دو یا چند نفر با یکدیگر به منظور یافتن راه حل یا تصمیم گیری درباره موضوعی و همچنین به معنی شور، رایزنی، نصیحت، پند و اندرز نیز هست.[۲۳] مشورت در اداره امور و پرهیز از خودرأیی از مؤکدترین کارها درراه و رسم حاکمیتی امیر مؤمنان است. آن حضرت همچون رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم باوجود برخورداری از مقام عصمت و طهارت و باآنکه ازنظر علم و دانش، عقل و خردمندی و تدبیر و سیاستمداری در مرتبه ای قرار داشت که او را از آراء و نظرات دیگران بی نیاز می ساخت اما پیوسته مشورت می کرد و به کارگزاران خود می آموخت که چنین کنند. امام علی علیه السلام در نامه ای که به سران سپاه خود مرقوم کرده، می نویسد: «أَلاَ وَ إِن لَکمْ عِنْدِی… أمْرا إِلا فِی حُکمٍ»[۲۴] آگاه باشید حق شما بر من آن است که جز اسرار جنگی هیچ رازی را از شما پنهان ندارم و کاری را جز حکم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم.
امیر مؤمنان علیه السلام هیچ حامی و پشتیبانی را در اداره امور چون مشورت نمی دانست و دراین باره فرموده است:
«لا ظَهِیرَ کالْمُشَاوَرَةِ»[۲۵] هیچ پشتیبانی استوارتر از مشورت کردن نیست.
و نیز فرمود:
«لاَ مُظَاهَرَةَ أوْثَقُ مِنَ مشَاوَرَةٍ»[۲۶] پشتیبانی مطمئن تر از مشورت کردن نیست.
برای مشورت در هر امر، باید از مشاورانی مناسب و صاحب اهلیت بهره گرفت. به طورکلی مدیر باید باکسانی مشورت کند که متصّف به خداترسی، پروا پیشگی، راز داری و شجاعت باشند و از خردی نیکو و تجربه ای پربار برخوردار باشند و با اشخاص ترسو، حریص، دروغ گو، جاهل، احمق و کسانی که زمام احساسات خویش را در دست ندارند، نباید مشورت کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام در عهدنامه خود به مالک اشتر چنین نوشته است: «وَ لاَ تدْخِلَنَّ فی مشُورَتِک بَخِیلاً… یجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ باللَّهِ»[۲۷] بخیل را در مشورت کردن دخالت نده، که تو را از نیکوکاری بازمی دارد و از تنگدستی می ترساند. ترسو را در مشورت کردن دخالت نده، که در انجام کارها روحیه تو را سست می کند. حریص را در مشورت کردن دخالت نده، که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرایز گوناگونی هستند که ریشه آن ها بدگمانی به خدای بزرگ است
۱-۵. پاسخگویی به مردم
به عقیدۀ امیرالمؤمنین علی علیه السلام در یک نظام سیاسی مطلوب حاکمان و کارگزاران سؤال از خود را قانونی دانسته و هرلحظه برای پاسخگویی به مردم حتی در مورد کوچک ترین مسائل آماده اند. اگر مردم کوچک ترین بدگمانی نسبت به حاکمان و انجام وظایف آنان بردند حاکمان و کارگزاران باید با پیش قدمی در میان مردم حاضرشده و به شبهات موجود پاسخ گفته و مسائل را روشن نمایند. امام علی علیه السلام خطاب به حاکم مصر می نویسد:
«إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیةُ بک حیفاً… حاجَتَک مِنْ تَقْوِیمِهِمْ عَلَی الْحَقِّ»[۲۸] هر گاه رعیت بر تو بدگمان گردد، عذر خویش را آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار از بدگمانی نجاتشان ده، که این کار ریاضتی برای خودسازی تو و مهربانی کردن نسبت به رعیت است و این پوزش خواهی تو آنان را به حق وا می دارد.
این اقدام رهبران جامعه موجب رفع اتهام از آنان شده و از سوی دیگر مردم نسبت به نظام سیاسی جامعه خود احساس آرامش و اطمینان بیشتری می نمایند و درنتیجه مهر و محبت بین نخبگان سیاسی و مردم افزایش می یابد.
۲. تأمین امنیت[۲۹]
خلیل بن احمد در العین امن را به ضد ترس و خوف معنا کرده و مأمن را موضع بدون ترس دانسته است.[۳۰] آنچه از مجموع دیدگاه اهل لغت به دست می آید این که امنیت به معنای آرامش، نترسیدن، وحشت نداشتن و اضطراب نداشتن است.[۳۱]
امام علی علیه السلام امنیت را نعمتی گوارا می داند که سرمنشأ رفاه زندگی و آسایش شهروندان است. امنیت واقعی مبتنی بر نظم و قانون الهی همواره مورد تأکید امام علی علیه السلام و از اهداف و آرمانه ای عالیۀ ایشان بوده است. آن حضرت به خاطر ضرورت وجود امنیت و قدرتی نظم پذیر معتقد به محال بودن عدم وجود حکومت هستند؛ و حتی حکومت بد و قوانین نامطلوب را، از هرج ومرج و بی قانونی بهتر و آسیب و تباهی اش را کمتر می داند، زیرا در برابر بی قانونی و هرج ومرج تمام راه های نجات مسدود و کلیۀ امور و حدود تعطیل و فتنه طولانی حاکم می شود. امیر مؤمنان عدم وجود نظم اجتماعی و قانون مداری و به دنبال آن عدم برقراری امنیت را از اسارت انسان در چنگال حیوانی درنده بدتر می داند و می فرماید:
«پیشوای دادگر از باران پیوسته (که همه چیز را بارو می کند) بهتر است و جانور درنده و آدم خوار از فرمانروای ستمگر بهتر است و فرمانروای بیدادگر از ادامۀ هرج ومرج نیکوتر است».[۳۲]
امام علی علیه السلام فراهم کردن امنیت همه جانبه را مقصدی اساسی می دانست که در سایۀ آن رشد و تعالی مردمان سامان می یابد. آن حضرت در این مورد می فرماید:
«اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ… وَ تُقَامَ الْمعَطَّلَةُ منْ حُدُودِک»[۳۳] خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امن وامان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.
امنیت از منظر امام علی علیه السلام ابعاد گوناگونی دارد که در اینجا به برخی از آن ها اشاره می شود.
۲-۱. امنیت عمومی
امیر مؤمنان علی علیه السلام معتقد بودند که همۀ مردم حتی غیرمسلمانان نیز باید از امنیت برخوردار باشند. آن حضرت در دستورالعملی به یکی مأموران حکومتی خود می نویسد: «وَ لَا تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ مُصَلٍّ… فَیکونَ شَوْکةً عَلَیهِ»[۳۴] و به مال کسی «نمازگزار باشد، یا غیرمسلمانی که در پناه اسلام است» دست اندازی نکنید، جز اسب یا اسلحه ای که برای تجاوز به مسلمان ها به کار گرفته می شود. زیرا برای مسلمان جایز نیست آن ها را در اختیار دشمنان اسلام بگذارد تا نیرومندتر از سپاه اسلام گردند.
آن ولی خدا در این بیان مرز آزادی و امنیت عمومی شهروندان را نیز معلوم کرده اند و آن مرز تا جایی است که امنیت نظام و مردم به خطر نیفتد.
۲-۲. امنیت اقتصادی
اقتصاد در لغت
از ماده قصَدَ در معنای رفتن، روان شدن، قصد چیزی یا کسی را کردن، خواستن، نیت کردن، در اندیشه کاری بودن و امثال آن به کار رفته است.[۳۵] همچنین اقتصاد به معنای اعتدال و میانه روی نیز آمده است.[۳۶] خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب «العین» در بیان مفهوم «اقتصاد» گفته است: قصد به معنای استقامة الطریق، یعنی پایداری در راه است. میانه روی در زندگی اقتصادی آن است که نه اسراف کند و نه «تقصیر» و سخت گیری.[۳۷] راغب در مفردات می گوید: «اقتصاد به معنای اعتدال در امور است بدون افراط و تفریط به تناسب هر موضوع» همچنین در لسان العرب، عمده معنای «اقتصاد» همان اعتدال و میانه روی ذکر شده است.[۳۸] در آیه «وَاقْصِدْ فِی مَشْیک[۳۹]» نیز به همین معنی آمده است.
اقتصاد در اصطلاح
اقتصاد در اصطلاح علم اقتصاد به عنوان دانش بررسی رویدادهای اقتصادی در زمینه تولید، توزیع و مصرف به کار می رود.[۴۰]
از نگاه امام علی علیه السلام مردم باید دربارۀ اموال و دارایی های مشروع خود امنیت و آرامش خاطر داشته باشند. هنگامی که عبدالله بن زمعه که یکی از یاران ایشان بود به نزد حضرتش آمد و مالی طلب کرد. حضرت چنین پاسخش داد:
«إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَیسَ لِی وَ لَا لَک وَ… أَیدِیهِمْ لَا تَکونُ لِغَیرِ أَفْوَاهِهِمْ»[۴۱] این اموال که می بینی نه مال من و نه از آن توست، غنیمتی گردآمده از مسلمانان است که با شمشیرهای خود به دست آوردند، اگر تو در جهاد همراهشان بودی، سهمی چو نان سهم آنان داشتی، وگرنه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.
۲-۳. امنیت اجتماعی
از وظایف اساسی حاکم اسلامی تأمین امنیت جان و مال و حیثیت افراد هست. امام علی علیه السلام در خطبه ها و نامه های مختلف به اهمیت این بعد از امنیت تأکید کرده و تأمین آن را یکی از وظایف حاکمیت می داند آن حضرت آن را از اهداف اصلی حکومت خود می شمارد و می فرماید:
«اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذِی… وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِک»[۴۲] خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امن وامان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.
امیرالمؤمنین امنیت اجتماعی را برای تمام مردم و حتی شهروندان غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلامی به سر می برند را نیز ضروری می داند آن حضرت اتفاقی که در اثر سستی و عدم فرمان برداری از امام علیه السلام افتاده بود یارانش را توبیخ می کند و می فرماید:
«أَلا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکمْ إِلَی قِتَالِ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ… مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کلْمٌ وَ لا أُرِیقَ لهُم دَمٌ»[۴۳] آگاه باشید من شب و روز، پنهان و آشکار، شمارا به مبارزه با شامیان دعوت کردم و گفتم پیش از آن که آن ها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید، به خدا سوگند، هر ملّتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد… به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده واردشده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره های آن ها را به غارت برده، درحالی که هیچ وسیله ای برای دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشته اند…
به اینجا که می رسد امام علیه السلام با تأسف شدید از این حادثه می فرماید:
«فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً بلْ کان بهِ عِنْدِی جَدِیراً»[۴۴] اگر برای این حادثۀ تلخ، مسلمانی از روی تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد و ازنظر من سزاوار است.
امام المتقین از اینکه امنیت و آسایش جامعه به خطر افتاده وقتی زن غیرمسلمانی مورد آزار واقع شده است تأسف می خورد و می فرماید اگر انسان آزاداندیشی از غصۀ این کار دق کند و بمیرد سزاوار و شایسته است؛ یعنی تا این حدّ امنیت اجتماع و جامعه ازنظر ایشان مهم و مسئله ای حیاتی است.
و همچنین حضرت علی علیه السلام آبادانی شهرها را مستلزم داشتن امنیت می داند و ازنظر ایشان در شهری که در آن امنیت نباشد آبادانی نیست و شهری که چنین باشد بدترین شهرهاست. آن حضرت می فرماید: «شَرُّالبِلاد بَلَدٌ لا أمنَ فیهِ و لا حضَبَ»[۴۵] بدترین شهرها شهری است که در آن نه امنیت باشد و نه ارزانی.
۲-۴. امنیت نظامی
مولی الموحدین امام علی علیه السلام امنیت نظامی را برای کشور و دولت لازم می داند و لذا به مالک اشتر فرمان می دهد که:
«وَ لَا تَدْفَعَنَّ صلْحاً دَعاک إِلَیه عَدُوُّک لِلَّهِ فِیهِ رِضًی، فإنَّ فی الصّلحِ دَعَهً لجُنُودِکَ… وَ أمناً لِبِلادِکَ».[۴۶] هرگز پیشنهاد صلح از طرف دشمن را که خشنودی خدا در آن است رد مکن، که آسایش رزمندگان و آرامش فکری تو و امنیت کشور در صلح تأمین می گردد.
۲-۵. امنیت آبرو و اسرار مردم (امنیت فردی)
امنیت در اسلام، تنها در مورد جان و مال و حقوق و آزادی های مربوط به این موارد صادق نیست، بلکه شامل شخصیت، شرف، آبرو و حیثیت افراد نیز می شود. امام علیه السلام حفظ آبرو و اسرار مردم را از وظایف اصلی حاکم و رهبر جامعه می داند و آن را به مالک اشتر چنین مرقوم می کند:
«وَ لْیکنْ أَبْعَدَ رَعِیتِک مِنْک وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَک أَطْلَبُهُمْ… یَستُرِ اللهُ مِنکَ مَا تحِبُّ ستْرَهُ مِنْ رَعِیتِک»[۴۷] از رعیت، آنان را که عیب جوترند از خود دور کن، زیرا مردم عیوبی دارند که رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشکار گردانی و آنچه هویداست بپوشانی، که داوری در آنچه از تو پنهان است باخدای جهان هست، پس چندان که می توانی زشتی ها را بپوشان تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده ماند خدا بر تو بپوشاند.
۲-۶. امنیت کشور (جهاد)
یکی از مسائلی که در جهان اسلام وجود دارد و بدون تشکیل حکومت امکان عملی شده آن وجود ندارد مسئلۀ جهاد هست. دفاع از جان، مال، آبرو و حیثت مسلمانان و حفاظت از کیان سرزمین های اسلامی بی تردید از واجبات و از وظایف حاکمیت اسلامی هست؛ و امام علی علیه السلام در عهدنامۀ مالک اشتر، یکی از وظایف مالک را جهاد با دشمنان اسلام بیان می کند و می فرماید:
«حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبْوَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ استِصْلَاحَ أَهلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا»[۴۸] هنگامی که او را به فرمانداری مصر برمی گزیند تا خراج آن دیار را جمع آورد و با دشمنانش نبرد کند، کار مردم را اصلاح و شهرهای مصر را آباد سازد.
خلاصۀ کلام اینکه جهاد یکی از فرایض مهم الهی است که باید حکومت اسلامی همواره آمادگی لازم را داشته باشد تا در صورت لزوم این امر الهی را اقامه نمایند. حضرت علی علیه السلام در خطبۀ معروف به خطبۀ جهادیّه[۴۹]، جهاد درراه خدا را دری از درهای بهشت که به روی دوستان مخصوصش گشوده، لباس تقوا و زرهِ محکم و سپرِ مطمئن خداوند، معرفی کرده است و ترک کنندۀ آن را دچار مصیبت و بلا ذلت و خواری و محروم از عدالت می داند.
۳. تعامل با اقلیت های دینی
اقلیت های دینی در اسلام که از آن ها تعبیر به اهل کتاب می شود بیشتر به پیروان ادیان یهود، مسیحیت و زرتشتی اطلاق می شود؛ یعنی اسلام ادیان سه گانۀ یادشده را به رسمیت می شناسد و برای پیروانشان حقوق و آزادی هایی در نظر گرفته است؛ و گاهی هم به این نوع افراد اهل ذمه می گویند. امّا به نظر می رسد که دایرۀ اهل ذمه از اهل کتاب گسترده تر است. چراکه اهل ذمه (غیرمسلمانان)چه پیروان ادیان یادشده چه غیر این ها مثل صابئین و… هستند که بر اساس عقد پیمان با حکومت در کشور اسلامی ساکن می شوند. در این پیمان، حکومت و غیرمسلمانان متعهد می گردند اموری را به سود یکدیگر مراعات کنند. این نوع قراردادها دائمی است. تا وقتی اهل ذمه به تعهدات خویش پایبند باشند، حکومت نمی تواند بدون توافق با آن ها قرارداد را نقض و آنان را از کشور اخراج کند.
در نگاه حضرت علی علیه السلام، ره آورد زندگی در جامعۀ اسلامی برای اقلیت های مذهبی، در گسترۀ حقوق سیاسی مدنی به شرح زیر هست:
۳-۱. حق برخورداری از امنیت
اقلیت های غیرمسلمان با پذیرش قوانین کشور اسلامی، تبعۀ آن کشور شمرده می شوند؛ جان ، مال و حیثیتشان، چون مسلمانان، در پناه حکومت قرار می گیرد و هیچ کس حتی رئیس کشور حق ندارد ظالمانه و غیرقانونی با آنان رفتار کند. حضرت علی علیه السلام دربارۀ برخورداری آنان از حق امنیت می فرماید:
«أموَالُهُم کأموَالِنا وَ دِمَائهُم کدِمَائِنا»[۵۰] آنان اموالشان چون اموال ما و خون هایشان مانند خون های ما است.
بدین معنا که اقلیت های دینی پس از قبول شرایط ذمه، اموالشان چون اموال ما مسلمانان و خون هایشان مانند خون های ما در پناه حکومت است.
آن حضرت چنان بدین مهم توجه داشت که وقتی دریافت سپاه معاویه، به نام دفاع از اسلام به زنان غیرمسلمان ساکن در کشور اسلامی حمله کردند و زیورآلات آنان را به غارت بردند، اندوهگین شد و فرمود:
«لَقَدْ بَلَغَنِی أنَّ الرَّجلَ منْهُمْ کانَ یدْخُلُ… مَا کانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً»[۵۱] به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده واردشده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره های آن ها را به غارت برده،… اگر برای این حادثۀ تلخ، مسلمانی از روی تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد و ازنظر من سزاوار است.
این کلام امام علیه السلام نشان می دهد تأمین امنیت جانی و مالی اهل ذمه ای که در پناه حکومت اسلامی به سر می برند، از وظایف حاکم و حکومت اسلامی است.
۳-۲. تساوی افراد در برابر قانون
اجتماع با افرادی که خواسته، عقاید، اخلاق و گرایش های متفاوت دارند و به جلب منافع خود می اندیشند، شکل می گیرد. بی تردید، رعایت عدل و انصاف و اصل تساوی در برابر قانون در روابط افراد ضرورت دارد. جلوگیری از ستم و اجحاف و گسترش عدالت از مهم ترین دغدغه های آن حضرت بود. در نگاه حضرت ، ستم به هر کس و از هر کس قبیح است. امام در گفتارهای خویش براین نکته بسیار پای می فشارد که هر جامعه ای به حاکم و حکومت نیازمند است تا افراد در پناه آن به حقوق خویش نائل آیند؛ یعنی هدف از حکومت را بهره مندی شهروندان از حقوِق قانونی خود می داند و می فرماید:
«وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أمِیرٍ بَرٍّ اأوْ فَاجِرٍ، یعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ یسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکافِرُ»[۵۲] درحالی که مردم به زمامداری نیک یا بد، نیازمندند تا مؤمنان در سایه حکومت، به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند
امام علی علیه السلام حق استفاده کافر از حکومت و حقوق فراهم شده از سوی حاکم را یادآور می شود. بنابراین غیرمسلمانان ساکن در کشور اسلامی نیز حق دارند، از بهترین ره آورد حکومت که همان عدالت اجتماعی است، بهره مند شوند؛ چنان که در عهدنامۀ خود به مالک اشتر می نویسد:
«وَ أشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ… فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أخ لَک فی الدِّین وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ»[۵۳] مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دودسته اند، دسته ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می باشند.
۳-۳. حق اعتراض به عملکرد حاکمان
حاکم، در برخورد با غیرمسلمانانی که در پناه کشور اسلامی زندگی می کنند، باید میانه رو باشد؛ و نباید به نام اهل ذمه بودن به آن ها ظلم کرد. در زمان زمامداری امام علی علیه السلام کشاورزان غیرمسلمان یکی از شهرها از برخورد خشن و تند فرماندار خودشان به امیر مؤمنان شکایت کردند. حضرت علی علیه السلام، در نامه ای به عمربن ابی سلمۀ ارحبی او را به اعتدال فرامی خواند و می نویسد:
«أمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِینَ أهْلِ بَلَدِک شَکوْا مِنکَ غِلظَهً وَ قسوَهً… وَ الإدناءِ، وَالْإِبعَادِ وَالْإِقْصَاءِ»[۵۴] همانا دهقانان مرکز فرمانداریت، از خشونت و قساوت و تحقیر کردن مردم و سنگدلی تو شکایت کردند. من درباره آن ها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرک اند و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و بدرفتاری هستند، زیرا که با ما هم پیمان اند، پس در رفتار با آنان، نرمی و درشتی را به هم آمیز، رفتاری توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و میانه روی را در نزدیک کردن یا دور کردن، رعایت کن.
حضرت در این جملات، ضمن پذیرش اعتراض آنان به عملکرد بد حاکم، به حاکم سفارش می کند نرمش و سختی را تاروپود سیاست خویش سازد. حتی در مواردی هم که قاطعیت و خشونت ضرورت دارد؛ هرگز نباید اعتدال و میانه روی فراموش شود.
اما اصولی که مسلمانان باید در مواجه با غیرمسلمانان مراعات کنند، چنین است: دعوت به پذیرش اسلام و هدایت آن ها علی الخصوص با عمل و رفتار شایسته، وفای به عقود، احسان و نیکوکاری، تألیف قلوب، نفی سبیل.[۵۵]
۴. توجه به اقشار و اصناف مختلف جامعه
یکی از وظایف اصلی حاکم در جامعه، توجه و رسیدگی به امور اقشار مختلف جامعه هست؛ که هرکدام توجه ویژه ای را می طلبد؛ و این اقشار به نوعی وابسته به یکدیگر هستند خلل در کار یکی، گریبان همه را می گیرد و درنهایت کل جامعه را به چالش می کشد. حضرت علی علیه السلام دراین باره می فرماید:
«وَ اعلَمْ أَن الرَّعِیةَ طَبَقَاتٌ لَا یصْلُحُ بَعْضُهَا… سُنَّةِ نَبِیهِ صلی الله علیه واله عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً»[۵۶] ای مالک بدان مردم از گروه های گوناگونی می باشند که اصلاح هر یک جز با دیگری امکان ندارد و هیچ یک از گروه ها از گروه دیگر بی نیاز نیست. از آن قشرها، لشکریان خدا و نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر، کارگزاران عدل و نظم اجتماعی، جزیه دهندگان، پرداخت کنندگان مالیات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پیشه وران و نیز طبقه پایین جامعه، یعنی نیازمندان و مستمندان می باشند، که برای هر یک خداوند سهمی مقرّر داشته و مقدار واجب آن را در قرآن یا سنّت پیامبر صلی الله علیه واله تعیین کرده که پیمانی از طرف خداست و نگهداری آن بر ما لازم است در این بخش به بعضی از آن ها اشاره می شود.
۴-۱. صاحبان صنایع و تجّار
در طول حیات بشر و در اعصار مختلف علی الخصوص با گسترش و پیشرفت جوامع مختلف، توسعۀ صنعت، گسترش تجارت و روابط تجاری با ممالک دیگر، امری ضروری و حیاتی شده است؛ و با توجه به پیشرفت علم و به وجود آمدن وسایل موردنیاز به نسبت هر زمان و امکان تولید همه آن ها در یک منطقه و یا یک کشور خاصی عملاً امکان پذیر نیست و تنها راه تأمین مایحتاج جامعه توسعه دادن تجارت و گستردن دادوستد با مناطق و ممالک دیگر هست؛ و از طرفی هم برای تجارت باید چیزهای قابل عرضه تولید کرد و این هم جز با توسعه و توجه به صنعت و صنعتگران ممکن نیست. در احادیث مختلف به صنعت و حرفه و ضرورت پرداختن به تجارت اشاره شده است. امام علی علیه السلام حرفه و صنعت را گنج می داند.[۵۷]
در حدیثی دیگر می فرماید: «إنَّ اللهَ عزَّوجلّ یُحِبِّ المُحتَرِفَ الأمینَ»[۵۸] خداوند انسان صاحب حرفۀ امانت دار را دوست دارد.
۴-۲. اقشار مستضعف و محروم جامعه
ازجملۀ اقشار مختلف جامعه که رسیدگی به امور آن ها مورد تأکید امام علی علیه السلام هست؛ نیازمندان و مستمندان جامعه است. حاکمان و قشرهای مختلف جامعه، در قبال محرومان وظیفه ای سنگین دارند و همه باید دست به دست هم داده و این قشر مستضعف را نجات دهند. چراکه گسترش فقر و ازدیاد محرومان عواقب بدی را به همراه دارد ازجملۀ آن ها گسترش ناامنی، تکدی گری، بیکاری، بی حالی، افسردگی، دل مردگی و… در جامعه هست؛ و تک تک این ها می تواند نظم و امنیت جامعه را به هم بریزد وزندگی را برای قشرهای دیگر اجتماع سخت کند؛ زیرا جامعه پیکری تفکیک شده و اعضا و اجزای آن جدا و بریده از هم نیست. سلامت و سامان یک گروه اجتماعی درگرو سلامت و سامان دیگر گروه هاست.
پیوند گروه های اجتماعی و اعضای جامعۀ انسانی مجازی نیست. بلکه پیوندی حقیقی است و نمی توان زیست انسانی وایمانی منهای پیوندهای انسانی وایمانی داشت و این حدیث نبوی دراین باره کاملاً گویاست:
«حکایت مؤمنان در دوستی و مهربانی و دلسوزی نسبت به یکدیگر، حکایت پیکر (آدمی) است که هرگاه عضوی از آن به درد آید، دیگر اعضای بدن با شب نخوابیدن و تب دار شدن با آن همدردی می کنند».[۵۹]
سخن بلندآوازۀ شیخ اجل، سعدی شیرازی ترجمان همین حقیقت است:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که درآفرینش زِیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی[۶۰]
تا اینجا آنچه بیان شد تقریباً وظیفۀ قشرهای مختلف جامعه در برابر قشر محروم جامعه بود. ولی آنچه در نهج البلاغه بیشتر مورد تأکید قرارگرفته وظیفۀ حاکم در مقابل این گروه است؛ و امام علیه السلام اصرار دارند که حاکم باید رسیدگی به امور این ها را شخصاً خودش به عهده گیرد؛ و این نشانگر نهایت اهمیت موضوع هست. امام علی علیه السلام در عهدنامۀ خود به مالک اشتر می نویسد:
«وَ اجعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْک قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ… امْنَعْ فِی إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ»[۶۱] پس بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند تا شخصاً به امور آنان رسیدگی کنی و در مجلس عمومی با آنان بنشین و در برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش،… پس درشتی و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار کن،… آنچه به مردم می بخشی بر تو گوارا باشد و اگر چیزی را از کسی بازمی داری با مهربانی و پوزش خواهی همراه باشد.
خلاصۀ کلام اینکه زمامداران موظف اند، برای انجام دادن بایستۀ وظایف خود نسبت به گروه های اجتماعی اهتمام ویژه داشته باشند و تلاش کنند، آنچه را خداوند در این جهت بر عهدۀ آنان گذاشته است به درستی ادا نمی نماند. هیچ کوتاهی در آن روا ندارند. اگر رهبران نمی توانند از عهدۀ این وظایف آن گونه که باید، برآیند، حق ندارند در جایگاه رهبری قرار گیرند؛ و باید بدانند که انجام دادن این امور تعهدی است الهی و گذشته از پاسخگویی به مردمان در مقابل خداوند مسؤولند و اوست که آنان را دربارۀ آنچه بدان ملزمشان ساخته است: «مَا ألزَمَهُ اللّهُ»[۶۲] سخت مواخذه می کند و حساب خواهی می نماید.[۶۳]
۵. عمران و آبادانی
یکی از اصول مسلم اقتصادی ازنظر امام علی علیه السلام توجه به عمران و آبادانی کشور است. آن حضرت در ابتدای نامۀ خود به مالک اشتر یکی از وظایف او را آبادانی و عمران می داند و می نویسد:
«هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِی أَمیرُ الْمؤْمِنِینَ مالِک بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ… عِمَارَةَ بِلَادِهَ»[۶۴] این فرمان بنده خدا علی امیر مؤمنان، به مالک اشتر پسر حارث است، در عهدی که با او دارد، هنگامی که او را به فرمانداری مصر برمی گزیند تا خراج آن دیار را جمع آورد و با دشمنانش نبرد کند، کار مردم را اصلاح و شهرهای مصر را آباد سازد.
حضرت علی علیه السلام تصریح می کند زمینۀ عمران و آبادی در زمین و طبیعت همیشه وجود دارد و این دولتمردان هستند که باید موانع آن را از بین ببرند و برنامه ریزی صحیح داشته باشند. امام علی علیه السلام در بخش دیگر همان نامه به مالک می نگارد:
«إِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ وَ إِنَّمَا یؤْتَی… سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ»[۶۵] عمران و آبادی، قدرت تحمّل مردم را زیاد می کند. همانا ویرانی زمین به جهت تنگدستی کشاورزان است و تنگدستی کشاورزان، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند و از تاریخ گذشتگان عبرت نمی گیرند.
نتیجه گیری:
از مجموع مباحثی که گذشت، چنین نتیجه گرفته می شود که مکتب اسلام دارای یک سری قوانین و احکام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و… هست که جز با تشکیل حکومت اسلامی قابل تحقق نیست؛ و لذا تشکیل حکومت اسلامی، چه در عصر حضور و چه در زمان غیبت، ضرورت دارد؛ چون شریعت اسلامی منحصر به زمان و مکان خاصی نیست، بلکه الی الابد است؛ و جامعی است این مکتب الهی و انسانی و جاودانگی آن، بیانگر لزوم تشکیل حکومت اسلامی است. حاکم اسلامی موظّف است تمامی دستورات و احکام الهی را بی کم وکاست و کاست اجرا کند؛ و دریافتیم که حکومت اسلامی و همۀ امکانات حکومتی بدین جهت در اختیار حاکم قرار می گیرد که در خدمت مردم به کار رود. حکومت امانتی است. در دست گروهی که در پرتو آن، هدف های اصلی آن یعنی هدایت، احیای حق و اجرای عدالت تأمین شود؛ و حاکمان تنها امانت دار هستند و آنگاه در ایفای وظیفۀ خویش توفیق می یابند که تنها و تنها به «حق و عدل» عمل کنند. حضرت علی علیه السلام دراین باره خطاب به مالک اشتر می نویسد: «دوست داشتنی ترین چیزها در نزد تو، در حق، میانه ترین و در عدل فراگیرترین و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد؛ که همانا خشم عمومی مردم، خوشنودی خواص (نزدیکان) را از بین می برد؛ اما خشم خواص را خوشنودی همگان بی اثر می کند».[۶۶]
منابع
نهج البلاغه، ترجمه دشتی
ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالإحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۳۸۵ ه.ق.
ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ذیل واژه، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۸۳/۱۹۶۳، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش.
ابن فارس، بن زکریاء القزوینی الرازی ، معجم مقاییس، المحقق: عبد السلام محمد هارون، دار الفکر
ابن منظور،محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، الطبعة: الثالثة، ۱۴۱۴
آقایی، بهمن؛ بابایی، علیرضا؛ فرهنگ علوم سیاسی، تهران: نشر ویس، چاپ دوم، ۱۳۶۵ ه.ش.
انوری، حسن و دیگران، فرهنگ بزرگ سخن، تهران: انتشارات سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۰ ه.ش.
بحرانی، کمال الدین میثم بن علی بن میثم، شرح نهج البلاغه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵ ه.ش. بیروت: ۱۳۹۹ه.
تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و درر الکلم، ترجمه: سید حسن شیخ الاسلامی، قم: انتشارات انصاریان، چاپ چهارم،۱۳۷۸ ه.ش.
جبران، مسعود، الرّائد، ترجمه: رضا انزابی نژاد، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، ۱۳۸۰ ه.ش.
جرّ، خلیل، فرهنگ لاروس، ترجمه: حمید طبیبیان، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ یازدهم، ۱۳۸۰ ه.ش.
حداد عادل، غلامعلی و جمعی از نویسندگان، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران: بنیاد دایرۀ المعارف اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۷ ه.ش.
حرّعاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، قم: انتشارات آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۱۴ ه.ق.
حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف (دایرۀ المعارف جامع اسلامی)، تهران: مؤسسۀ فرهنگی آرایه، چاپ سوم، ۱۳۷۹ ه.ش.
دلشاد تهرانی، مصطفی، حکمتِ حکومت (حکومت در نهج البلاغه)، تهران: انتشارات دریا، چاپ دوم، ۱۳۸۹ ه.ش.
دلشاد تهرانی، مصطفی، دلالتِ دولت (آیین نامۀ حکومت و مدیریت در عهدنامۀ مالک اشتر)، تهران: انتشارات دریا، چاپ دوم، ۱۳۸۹ ه.ش.
دلشاد تهرانی، مصطفی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه: داود الهامی، قم: مؤسسۀ علمی و فرهنگی سیدالشّهدا (ع)، ۱۳۷۰.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی الغرایب القرآن، تصحیح: صفوان عدنان داوودی، بیروت: دارالقلم،۱۴۱۲ ه.ق.
رشاد، علی اکبر و دیگران، دانش نامۀ امام علی (ع)، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۸۰ ه.ش.
سبحانی، جعفر، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه داود الهامی، قم: موسسه امام صادق(ع)، ۱۳۷۰.
سعدی شیرازی، مصلح الدین، گلستان، تصحیح: غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم، ۱۳۷۴ ه.ش.
سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین (المنجد)، تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ ه.ش.
شریعتی، روح الله، اقلیت های دینی، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر، ۱۳۸۱ ه.ش.
طاهری، حبیب الله و دیگران، حکومت و سیاست از دیدگاه امام علی (ع)، مشهد: انتشارات امام محمدباقر (ع)، ۱۳۸۰.
طلوعی، محمود، فرهنگ جامع سیاسی، تهران: نشر علمی، چاپ دوم، ۱۳۷۷ ه.ش.
علیخانی، علی اکبر، توسعۀ سیاسی از دیدگاه امام علی (ع)، تهران: انتشارات چاپ و نشر بین الملل، چاپ سوم، ۱۳۸۴ ه.ش.
عمیدزنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، ۱۳۸۳ ه.ش.
فاضل لنکرانی، محمد، آیین کشورداری از دیدگاه امام علی (ع)، تنظیم و تدوین: حسین کریمی زنجانی، قم: مرکز فقهی ائمۀ اطهار (ع)، چاپ دهم، ۱۳۸۸ ه.ش.
فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم: موسسه دارالهجره، بی تا.
فیروزآبادی، محمدبن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: ۱۴۱۲
محمدی ری شهری، محمد و دیگران، دانش نامۀ امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایۀ قرآن و حدیث و تاریخ، قم: دارالحدیث، چاپ چهارم، ۱۳۸۲ ه.ش.
محمدی ری شهری، محمد و دیگران، سیاست نامۀ امام علی (ع)، ترجمه: مهدی مهریزی، قم: دارالحدیث، چاپ پنجم، ۱۳۸۱ ه.ش.
نوروزی خیابانی، مهدی، فرهنگ اصطلاحات سیاسی، تهران: نشر نی، چاپ چهارم، ۱۳۷۴ ه.ش.
هاشمی شاهرودی، سید محمود و دیگران، فرهنگ فقه شیعه مطابق مذهب اهل بیت (ع)، قم: مؤسسۀ دایرۀ المعارف فقه اسلامی، ۱۳۸۹ ه.ش.
آقا نظری، حسن، نظریه پردازی اقتصاد اسلامی، سمت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،تهران: ۱۳۹۷.
مقالات
خلیلی، اصغر، مفهوم شناسی واژة «حکم» در فقه سیاسی، حکومت اسلامی سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۰ شماره ۲ (پیاپی ۶۰).
پی نوشت ها:
[۱] دشتی، نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
[۲] عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج ۲، ص ۱۱۶-۵۰.
[۳] نهج البلاغه، خ ۲۱۶.
[۴] ابن فارس، معجم مقاییس، ذیل واژه، ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ذیل واژه، ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه، فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل واژه.
[۵] سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین (المنجد)، ج ۱، ص ۳۹۱؛ جبران مسعود، الرّائد، ج ۱، ص ۶۴۶.
[۶] انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج ۳، ص ۲۴۵۱؛ حداد عادل و جمعی از نویسندگان، دانشنامۀ جهان اسلام، ج ۱۲، ص ۴۲۲.
[۷] حداد عادل و همکاران، دانشنامۀ جهان اسلام، ج ۱۲، ص ۴۲۲؛ و خلیلی، مفهومشناسی واژة «حکم» در فقه سیاسی.
[۸] حسینی دشتی، معارف ومعاریف، ج ۴، ص ۳۲۶-۳۲۰؛ شاهرودی و دیگران، فرهنگ فقه شیعه، ج ۳، ص ۱۹۹-۱۹۸.
[۹] خلیل جرّ، لاروس، ج ۱، ص ۸۵۳؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج ۳، ص ۲۵۶۹؛ سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین (المنجد)، ج ۱، ص ۳۹۲؛ جبران مسعود، الرّائد، ج ۱، ص ۶۹۳.
[۱۰] طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص ۴۳۱.
[۱۱] بهمن آقایی، بابایی؛ فرهنگ علوم سیاسی، ص ۳۰۳؛ سبحانی، حکومت اسلامی، ص ۲۹ -۲۸.
[۱۲] مقاله ای با عنوان «مروری بر اخلاق فردی (زهد، شجاعت، عدالت و مبارزه با فساد اداری) حکومتی در جمهوری اسالمی ایران با تاکید بر بیانیه گام دوم انقلاب» از نویسنده در مجله، دستاوردهای نوین در مطالعات علوم انسانی، سال چهارم، شماره ۳۸، تیر،۱۴۰۰، چاپ شده مراجعه فرمایید.
[۱۳] دشتی، نهج البلاغه، نامه ۳۱، بند ۸۷.
[۱۴] محمدی ری شهری، سیاست نامه امام علی (ع)، ص ۱۷۲-۱۶۱؛ رشاد، دانشنامه امام علی (ع)، ج ۵، ص ۲۱۰.
[۱۵] همان، خطبه ۲۱۷.
[۱۶] دشتی، نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
[۱۷] همان.
[۱۸] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۰ – ۱۷.
[۱۹] طاهری، حکومت و سیاست از دیدگاه امام علی (ع)، ص ۱۹۵ – ۱۹۴.
[۲۰] در مقاله ای از نویسنده با عنوان «راهکار مبارزه با مفاسد اقتصادی در حکومت علوی علیه السلام با تاکید بر نهج البلاغه» در مجله فصلنامه پژوهشنامه مطالعات راهبردب علوم انسانی و اسلامی، سال سوم، شماره ۳۲ در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسیده مراجعه فرمایید.
[۲۱] سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین (المنجد)، ج ۱، ص ۷۰۲؛ جبران مسعود، الرّائد، ج ۱، ص ۸۷۱؛ خلیل جرّ، لاروس، ج ۱، ص ۱۰۸۱.
[۲۲] دشتی، نهج البلاغه، نامه ۴۶.
[۲۳] انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج ۷، ص ۷۰۵۷؛ جبران مسعود، الرّائد، ج ۲، ص ۱۶۱۰؛ خلیل جرّ، لاروس، ج ۲، ص ۱۹۰۸.
[۲۴] همان، نامه ۵۰.
[۲۵] همان، حکمت ۵۴.
[۲۶] همان، حکمت ۱۱۳.
[۲۷] همان، نامه ۵۳، بند ۲۸.
[۲۸] همان، نامه ۵۳ بند ۱۳۰.
[۲۹] طی مقاله ای با عنوان «نظر حضرت امیر علیه السلام بر حاکمیت فرهنگ عقلانیت و دوراندیشی در زندگی مادی و معنوی انسان سعادت گرا» با قلم نویسنده در مجله پژوهش و مطالعات علوم اسلامی، سال سوم، شماره ۲۴، تیر ۱۴۰۰ به چاپ رسیده مراجعه فرمایید.
[۳۰] خلیل بن احمد، العین، ج ۸، ص ۳۷۷.
[۳۱] راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۵.
[۳۲] دلشاد تهرانی، حکمتِ حکومت، ص ۶۰.
[۳۳] دشتی، نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱ بند ۳ – ۲.
[۳۴] همان، نامه ۵۱، بند ۵ – ۴.
[۳۵] فرهنگ معاصر (عربی فارسی)، ص ۵۴۴، واژه «قصد».
[۳۶] فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص ۱۲۷.
[۳۷] خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۵، ص۵۴.
[۳۸] المفردات فی غریب القرآن، ص ۶۷۲، واژه قصد.
[۳۹] لقمان،۱۹.
[۴۰] حسن آقا نظری، نظریه پردازی اقتصاد اسلامی، ص۳۹.
[۴۱] همان، خطبه ۲۳۲.
[۴۲] همان، خطبه ۱۳۱، بند ۳.
[۴۳] همان، خطبه ۲۷، بند ۷ – ۳.
[۴۴] همان، بند ۸.
[۴۵] تمیمی آمدی، غررالحکم، ج ۱، ص ۱۷۱.
[۴۶] همان، نامه ۵۳، بند ۱۳۲.
[۴۷] همان، بند ۲۵ – ۲۴.
[۴۸] دشتی، نهج الباغه، نامه ۵۳، بند ۱.
[۴۹] همان، خطبه ۲۷.
[۵۰] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۱۹.
[۵۱] دشتی، نهج البلاغه، خطبه ۲۷، بند ۸ – ۶.
[۵۲] همان، خطبه ۴۰.
[۵۳] همان، نامه ۵۳، بند ۹.
[۵۴] همان، نامه ۱۹.
[۵۵] شریعتی، حقوق اقلیتهای دینی، ص ۱۴-۱۳.
[۵۶] دشتی، نهج البلاغه، نامه ۵۳، بند ۴۳ – ۴۱.
[۵۷] محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین (ع) بر پایۀ قرآن و حدیث و تاریخ، ج ۴، ص ۸۶.
[۵۸] همان.
[۵۹] دلشاد تهرانی، دلالتِ دولت، ص ۳۶۴؛ به نقل از کنزالعُمّال، ج ۱، ص ۱۴۹.
[۶۰] گلستان، باب اول، حکایت ۱۰، ص ۶۶.
[۶۱] دشتی، نهج البلاغه، نامه ۵۳، بند ۱۱۳ – ۱۰۹.
[۶۲] دشتی، نهج البلاغه، نامه ۵۳، بند ۴۹.
[۶۳] دلشاد تهرانی، دلالت دولت، ص ۳۷۶.
[۶۴] دشتی، نهج البلاغه، نامه ۵۳، بند ۱.
[۶۵] همان، بند ۸۶ – ۸۵.
[۶۶] وَلْیکنْ أَحبَّ الاْمورِ إِلَیک أَوْسطُهَا فِی الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَی الرَّعِیةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ یجْحِفُ بِرِضَی الْخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ یغْتَفَرُ مَعَ رِضَی الْعَامَّةِ؛ وَلَیسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیةِ أَثْقَلَ علَی الْوَالِی مَؤُونَةً فِی الرَّخَاءِ، وَأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلاَءِ، وَأَکْرَهَ لِلاْنْصَافِ، وَأَسْأَلَ بِالاْلْحَافِ، وَأَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الاْعْطَاءِ، وَأَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَأَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ؛ وَإِنَّمَا عمَادُ الدِّین وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَالْعُدَّةُ لِلاْعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الاْمَّةِ؛ فَلْیکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ، وَمَیلُکَ مَعَهُمْ. همان، نامه ۵۳.
ثبت دیدگاه