رخداد کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ شمسی، سبب شد تا مؤسس سلسلهٔ پهلوی یعنی رضاشاه پهلوی بتواند خود را در سپهر سیاسی ایران مطرح کند. با این حال از همان اوان کودتا، جنجال هایی راجع به مسبب آن به راه افتاد که در اثر آن رضاخان و سپس رضاشاه ناگزیر شد تا روایتی مسلط و مشروعیت ساز راجع به کودتا مطرح کند که ابتدا توسط روزنامه ها رواج داده شد. با بر تخت نشستن رضاشاه هر ساله به مناسبت سالگرد کودتای سوم اسفند، جشن هایی برای بزرگداشت این واقعه برگزار می شد و روزنامه ها نیز به سهم خود در گرامی داشت این واقعه مقاله هایی به چاپ می رساندند که مؤلفه های آن شامل بازتاب کودتا به عنوان رخدادی نجات بخش از اوضاع نابسامان مملکت، پروراندن شخصیت رضاخان به سان یک قهرمان و به حاشیه راندن عناصر دیگر کودتا بود. اما با سقوط رضاشاه روزنامه های مخالف حکومت به شدت به این کودتا پرداخته و آن را حاصل نقشهٔ انگلستان می دانستند که توسط رضاخان و سیدضیا انجام شده و نتایج سویی از جمله ایجاد یک دیکتاتوری و خفقان را درپی داشته است؛ ولی این روند بعد از رخداد کودتای ۲۸ مرداد از میان رفت و دو مرتبه روایت رسمی حکومت از کودتای سوم اسفند در روزنامه های دولتی رونق گرفت اما با این تفاوت که با توجه به رخدادهای سیاسی دههٔ ۲۰، نام سیدضیا به عنوان همکار رضا خان در کودتای سوم اسفند مورد توجه قرار گرفت. در واقع هدف این پژوهش آن است که تاریخ نگاری رسمی حکومت پهلوی پیرامون این کودتا را با استناد به روزنامه های دولتی آن دوره با روشی مستدل بررسی نماید.
۱- مقدمه:
نشریات نخستین رسانه های گروهی هستند که انسان در قرون جدید از آن ها استفاده کرده و عامل مهمی در پیشبرد اهداف، ایدئولوژی و سیاست حکومت ها در جوامع معاصر بوده است، نشریات و روزنامه ها باهدف معین که مطابق با اهداف حکومت است، چاپ و به صورت گسترده توزیع می شود. طلوع مطبوعات در ایران مربوط به دوره صدر قاجاریه و محمدشاه با انتشار روزنامه کاغذ اخبار در تهران بوده است. ظاهراً چند شماره این روزنامه بیش تر منتشرنشده است. ازآن پس مهم ترین اتفاق مطبوعاتی در دوره صدارت امیرکبیر با انتشار وقایع اتفاقیه در آغاز عصر ناصری به وقوع پیوسته است. در عصر ناصری با جایگاهی که روزنامه ها به تدریج پیدا کردند نقش بارزی در آگاهی و روشنگری جامعه ایرانی به ویژه قشرها باسواد بازی کردند. هر چه به مشروطه نزدیک -تر می شود دامنه انتشار مطبوعات و عناوین آن ها متعددتر می شود. چنانچه در طلوع مشروطیت روزنامه ها نقش بارز و درجه اولی را ایفا کردند و. به خاطر این نقش آفرینی روزنامه ها را رکن رکین مشروطیت در کنار سه قوای مقننه، مجریه و قضائیه قرار داده انددر دوران پس از مشروطه، روزنامه ها بازیگران اصلی برای سرنوشت مشروطه و دولت های ناپایدار آن بودند. غالب مطبوعات به دنبال نجات ایران و استقرار مشروطه بودند، اما نه تنها در اثر مشروطه اوضاع سیاسی کشور دچار اغتشاش شده بود بلکه جنگ جهانی اول نیز بر دامنه این ناملایمات افزود و. احمدشاه آخرین بازمانده سلسله قاجار، توان اداره کشور را نداشته و مشاوران ناکارآمد وی نیز نمی توانستند کاری کنند.. در این رهگذار شورش نیروهای گریز از مرکز نظیر میرزا کوچک خان، سیمیتقو و غیره مشکلی بر مشکلات دیگر افزودند. در این تکاپوها کسانی که به صلاح و ثواب مملکت عمدتاً تأمل و تفکر می کردند با یک دولت مقتدر مرکزی موافق بودند. این را در روزنامه های خود نشر و پخش می کردند از سوی سیاست خارجی نیز با وقوع انقلاب بلشویکی در شوروی سبب شد تا انگلستان و دیگر کشورهای بلوک غرب در صدد برآیند تا دیوار آهنینی را از لهستان تا آسیای مرکزی جهت جلوگیری از نفوذ کمونیزم دور روسیه بکشد که یکی از مناطق برجستهٔ آن ایران بود بنابراین دست آهنینی برای نگه داشت آن دیوار در ایران احتیاج بود. که در ابتدا دول خارجی سعی کردند با قرارداد ۱۹۱۹ به این هدف نائل آیند اما با شکست این قرارداد به فکر انجام کودتایی در ایران افتادند که در تاریخ سوم اسفند سال ۱۲۹۹ توسط رضاخان میر پنج و سیدضیاالدین طباطبایی با برنامه ریزی قبلی انگلستان رخ داد و سبب شد تا رضاخان میر پنج خود را در سپهر سیاسی ایران مطرح کند و پله های ترقی را تا رسیدن به مقام پادشاهی طی کند. اما سؤال اصلی این پژوهش این است که که با تشکیل حکومت پهلوی، روزنامه های دولتی چگونه به این رویداد می پردازند و چه قرائتی از کودتا سوم اسفند سال ۱۲۹۹ ارائه می دهند؟
هدف این پژوهش آن است که در ابتدا به چگونگی تشکیل نطفهٔ اصلی روایت رسمی کودتای سوم اسفند پی ببرد و سپس با جست وجو در روزنامه های برجستهٔ دولتی آن دوره، روایت رسمی سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی را بررسی کند.
۲- تشکیل روایت رسمی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و روزنامه ها:
با وقوع کودتای سوم اسفند اسفند با توجه به اهمیت روزنامه ها، از فردای روز کودتای سوم به تمام نشریات تهران به غیراز روزنامه ایران، اجازه انتشار داده نشد و حکومت نظامی در سطح شهر برقرار شد.[۱] در این روز بیانیه مختصری به امضا رضا رئیس دیویزیون قوا قزاق و تحت عنوان: «حکم می کنم» حاوی بر لزوم اطاعت و حفظ انتظام منتشر شد و چند روز بعد بیانیه مفصل به همین امضاء به منتشر می گردد که به شرح زیر است:
«هموطنان وظایف مقدسه فداکاری نسبت به شاه و وطن ما را به میدان های خونین مرگباری که قشون دشمن برای تسخیر ایران و تهدید پایتخت با قوای فزون تر و اسلحه مکمل تر تشکیل نموده بود. افراد دلاور قزاق این وظیفه مقدسه را باجان و دل استقبال کردند؛ زیرا تنها قوة منظم ایرانی که می توانست وظیفه مدافعه وطن را ایفا نماید همین قوا و افراد آن بودند که بدون لباس بدون کفش بدون غذا بدون اسلحه کافی سینه و پیکر خود را سپر توپ های آتش فشان نمودند. غیرت و حمیت ایرانی را ثابت و دستجات انبوه متجاسرین را از پشت دروازه قزوین تا ساحل دریا راندند.
اگر فداکاری و خدمات جانبازانه اردوی قزاق نتیجه مطلوبه را حاصل نکرد و نتوانستیم خاک مقدس وطن و عصمت برادران گیلانی خود را از دست دشمن نجات دهیم تقصیری متوجه ما نبود بلکه خیانت کاری صاحب منصبان و کسانی که سرپرستی امور به آن ها محول شده بود موجب عقیم ماندن نتیجه خدمات ما گردید، ولی باز افتخار می کنیم که فوران خون قزاقان دلیر توانست پایتخت وطن مقدس ما را از استیلای دشمن نجات دهد. اگر خیانت کاران خارجی توانستند نتایج فداکاری های اولاد ایران را خنثی نمایند برای این بود که خیانت کاران داخلی ما را بازیچه دست و آلت شهوت رانی خود و دیگران قرار می دادند. هنگام عقب نشینی از باتلاق های گیلان در زیر آتش توپ دشمنان احساس نمودیم که منشأ و مبدأ تمام بدبختی های ایران ذلت و فلاکت قشون، خیانت کاران داخلی هستند در همان هنگام که خون خود را در مقابل دشمن مهاجم می ریختیم به حرمت همان خون های پاک مقدس قسم خوردیم که اولین موقع فرصت خون خود را نثار نماییم تا ریشه خیانت کاران خودخواه تن پرور داخلی را برانداخته ملت ایران را از سلسله مشتی دزد خیانت کار آزاد نماییم.
مشیت کردگاری و خواست حضرت خداوندی این فرصت را برای ما تدارک دیده اینک در طهران هستیم. ما پایتخت را تسخیر نکرده ایم زیرا نمی توانسته ایم اسلحه خود را درجایی بلند کنیم که شهریار مقدس و تاجدار ما حضور دارد. فقط به طهران آمدیم برای این که پایتخت خود را پاک و شایسته این نماییم که معنی حقیقی سرپرستی مملکت و مرکزیت حکومت بدان اطلاق گردد. حکومتی که در فکر ایران باشد حکومتی که فقط تماشاچی بدبختی ها و فلاکت ملت خود واقع نگردد حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین سعادت مملکت به شمار آورد نیرو و راحتی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند. حکومتی که بیت المال مسلمین را وسیله شهوت رانی مفت خواران تنبل و تن پرور بی حمیت قرار ندهد حکومتی که سواد اعظم مسلمین را مرکز شقاوت ها و کانون مظالم و قساوت نسازد. حکومتی که در اقطار سرزمین آن هزارها اولاد مملکت از گرسنگی و بدبختی حیات را بدرود نگویند حکومتی که ناموس و عصمت گیلانی تبریزی کرمانی را به خواهر و مادر خود فرق نگذارد. حکومتی که برای زینت و تجمل معدودی بدبخت مملکت را تجویز ننماید حکومتی که بازی دست سیاسیون خارجی نباشد.
ما سرباز هستیم و فداکار حاضرشده ایم برای انجام این آمال خون خود را نثار نماییم و غیر از قوت و عظمت برای حفظ شهریار و وطن مقدس آرزویی نداریم. هرلحظه چنین حکومتی تشکیل شود و موجبات شرافت وطن آزادی آسایش و ترقی ملت را عملاً نمودار سازد و با ملت نه مثل گوسفندان زبان بسته رفتار نماید؛ بلکه به معنی واقعی ملت بنگرد. آن لحظه است که ما خواهیم توانست به آتیه امیدوار بود چنان که نشان دادیم وظیفه مدافعه وطن را ایفا نماییم با تمام برادران نظامی خود ژاندارم افواج پلیس که آن ها هم بادل های دردناک شریک فداکاری های اردوی قزاق بودند کمال صمیمیت داشته و اجازه نخواهیم داد که دشمنان سعادت قشون بین ماها تفرقه و نفاق بیفکنند. همه شاه پرست و فداکار همه اولاد ایران همه خدمتگزار مملکت هستیم زنده باد پادشاه ایران پاینده باد ملت ایران قوی و باعظمت باد قشون و قزاقان دلاور ایران رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت شهریاری و فرمانده کل قوا رضا»[۲] و با چاپ این اعلامیه اولین قدم برای ایجاد یک روایت مسلط در مورد کودتا سوم اسفند ۱۲۹۹ در دوران پهلوی برداشته شد و عناصر اصلی روایت رسمی تاریخ نگاری پهلوی پیرامون کودتا سوم اسفند نظیر تقدیرگرایی و خواست خداوند، بی لیاقتی زمامداران و آشفتگی اوضاع، نجات بخش بودن و وطن پرستانه بودن این حرکت و درنهایت قهرمان پردازی عاملان به ظاهر اصلی کودتا شکل گرفت.
هرچند که بسیاری از فعالان سیاسی جوان، ازجمله شمار زیادی از شاعران و مقاله نویسانی که به گرایشی به ناسیونالیسم ایرانی داشتند با شور و شعف فراوان حتی سرمستانه، به استقبال آن شتافتند، مثلاً عشقی و عارف که پیش از آن به دلایل مخالفت پرسروصدایشان با قرارداد ۱۹۱۹ به زندان افتاده بودند، اینک با تصنیف ترانه و شعر و نوشتن مقاله به حمایت از کودتا و دو عامل آن برخاستند[۳] ظاهراً دلیل این استقبال برای آن بود که خود ایرانیان هم از سیاستمداران ضعیف و بی لیاقتی که یکی پس از دیگری بر کشور فرمان می راندند به تنگ آمده و خواستار نوعی حکومت مقتدر مرکزی بودند؛ بنابراین بسیاری از جراید و مردم آن زمان کودتا را روز {سعادت ایران} تلقی می کردند. البته دلیل موفقیت آمیز بودن کودتا به غیراز تنگ آمدن ایرانیان از شرایط ناامنی و هرج ومرج به وجود آمده در ایران، عملکرد سه ماهه نخست وزیری سید ضیا که توأمان با دستگیری رجال، درباریان و بزرگان قاجاری بود. به علاوه این دوران با بیرون رفتن نیروهای انگلیسی در ایران مصادف شد که سبب شد تا مردم عاملان کودتا را با احترام بنگرند؛ چنان که روزنامه ایران به سردبیری و مدیرمسئولی میرزا علی اکبر خان خراسانی، مسبب بیرون رفت قوای انگلیس را سید ضیا می داند و این حرکت را شاهکار تاریخی او می خواند[۴] که با توجه به آرزو بسیاری از مردم بر مبنای ترک قوای انگلیس از ایران و نگاه بسیاری بدی که در ایران نسبت به انگلستان و افراد آنان وجود داشت. چنانچه منشأ قسمت اعظمی از مشکلات خودشان را از آنان می دانستند، به کار بردن چنین ادبیاتی در این مقاله کاملاً قابل درک است. البته باید توجه کرد که کودتا به عنوان یک حرکت قهرآمیز و سرکوب کننده در جامعه ای با نظام مشروطه انجام پذیرفت که نخبگان و اغلب زمامداران آن سعی داشتند که به آرمان های مشروطیت که پی ریزی یک سیستم سیاسی دموکراتیک است برسند؛ ولی کودتا نقطه عطفی شد تا حاکمیت سلطانیزم در ایران احیا شود. این رویداد به معنای حرکت ارتجاعی به گذشته پیش از مشروطه واحیای سنت های یک سلطنت استبدادی بود؛ بنابراین کودتا به عنوان یک حرکت مرتجع سبب شد تا قسمت اعظمی از آزادی خواهان و مشروطه طلبان از آن ناراضی شوند.[۵] بعد از رئیس الوزرایی سید ضیا الدین طباطبایی پچ پچ ها در مورد مسبب اصلی کودتا بالا گرفت ودرست یک سال بعد درپی جنجال روزنامه ها دربارهٔ مسبب کودتا اعلامیه ای که رضاخان در تاریخ ۲ اسفند سال ۱۳۰۰ چاپ کرده سبب شد تا خود را عامل اصلی کودتا معرفی کرد.[۶] اعلامیه ای که رضاخان در پی جنجال های روزنامه ها دربارهٔ مسبب کودتا در تاریخ ۲ اسفند سال ۱۳۰۰ چاپ کرده، سبب شد تا روایتی که از کودتا سوم در بیانیه ای که وی درست چند روز بعد از کودتا چاپ کرد مستحکم شود. قسمتی از این اعلامیه در ذیل می آوریم:
«در بعضی از جراید مرکزی، پس از یک سال تمام که از کودتا گذشته، تازه دیده می شود که مسبب حقیقی کودتا را موضوع مباحث خود قرار داده و در اطراف آن قلم فرسایی می کنند…
این فکری نبود که از اثر گردش در باغ و گلستان و اتاق های گرم انشاء شده باشد. کسی که در این مورد یارای اقدام و عمل بود که بدبختی و بیچارگی نفرات زحمت کش قشون را در جلوی چشم به طور عبرت دیده و تمام آن بیچارگی ها را با نعشی ات لاابالیانِ و هیولای عجیب و غریب کرسی نشانان تهران موازنه کرده باشد. این فکری نبود که فقط در سوم حوت سال گذشته در دماغ من تأثیر کرده باشد این عقیده نبود که در تحت تأثیر افکار دیگران به من تحمیل شده باشد. بدبختی نوع ایرانی مخصوص نفرات قشونی را من از چندین سال قبل احساس کرده بودم و اشخاصی که لیاقت شنیدن آن را از من داشتند همه می دانستند که تحمل شقاوت کاری خارجیان و مملکت فروشی پست فطرتان داخلی بر من امر بس صعب و دشوار بود و در تمام میدان های جنگ، دفاع مرا در مقابل شداید می دیدند.
من نمی توانستم تحمل نمایم که نفوس بیچاره ایرانی و هم وطنان بدبخت من به معرض بیع و فروش اجانب درآمده و پست فطرتان تهران هم اسناد این مبایعه را امضا می نمایند… مسبب حقیقی کودتا همین عواملی هستند که هزار یک آن را در ضمن این ابلاغیه ملاحظه می کنید و تحت تأثیر همین عوامل بوده که من به لطف خداوندی پناه برده و باعقیده راسخ و عزم جازم درصدد برآمدم که بدان دوران سیاه خاتمه داده آبروی ازدست رفته نظام را عودت و باشهامت همان حیات مملکتی را تجدید نمایم».[۷]
در ظاهر این ابلاغیه را با لحنی دلسوزانه و وطن پرستانه که سرشار از توجه به مردم است می یابیم؛ اما اگر در بطن آن به خوبی تأمل کنیم، این اعلامیه یک اعلان جنگ به تمام روزنامه ها و افرادی است که نه تنها خواهان جستجوی عامل کودتا بودند، بلکه در پی حقیقت کودتا بودند و می خواستند روایتی به غیراز روایت رضاخان در اعلامیه اول خود که درست چند روز پس از کودتا منتشر کرده بود را عنوان کنند. همچنین با این بیانیه رضاخان به تدریج سعی کرد تا اثر وجودی عامل سیاسی کودتا را حذف کند با انتشار این اعلامیه بسیاری از روزنامه ها روایت معین شده رضاخان را در پیش گرفتند. شاید اولین روزنامه ای که مطابق چهارچوب های حکومت پهلوی به کودتای سوم اسفند پرداخت، روزنامهٔ کوشش به صاحب امتیازی و مدیریت شکرالله صفوی باشد. این روزنامه در سال ۱۳۰۱ ش واقعه سوم اسفند را «کودتای مقدس»[۸] خواند که به وسیله «یک قائد جوان و دلیر و تحت اداره یک فکر قادر و صالح تاخته است».[۹]
بنابراین، روایت کودتا سوم اسفند در قالب روایت رضاخان ریخته شد، اما در این بازه زمانی رضاخان را فقط عامل کودتا نمی دانست بلکه او را همراه و هم سنگی برای سید ضیا می دید که باهم این کودتا را انجام داده اند. حتی برخی از روزنامه ها سید ضیا را باعث وبانی کودتا می دانستند و کارهایی که وی در دوران نودروزه نخست وزیری خود انجام داده بود که حالا ادامه دهندهٔ خلفش رضاخان پی گرفته است. این روزنامه به مناسبت سالگرد کودتا در سال ۱۳۰۲ ش مقاله ای را با عنوان «سوم حوت – نوروز سیاسی» چاپ کرده که در آن می نویسد:
«یک فکر مقتدر و یکدست توانا در سوم حوت ۱۲۹۹ ش مثل همچو روزی داروی حیاتی ترتیب داده و حلاوت حکومت ملی را به ذائقه مردم آشنا فرمودند. در آن روزهای اول سعادت که اهریمنان دجال خوی وطن فروش یکی بعد از دیگری به حساب دعوت می شدند، سوم حوت را روز عید ملی و هنگام تجدید حیات ایران می شمارند… آن روز فکر توانای نابغه عصر سید ضیاءالدین طباطبایی به استقبال رشیدترین بازوی قدرت ایران، رئیس الوزرای فعلی به طرف قزوین شتافته و پهلوان سیاست و قهرمان قدرت را در آغوش گرفت. یک اختران، سعدیس و یک پیش آمد نیکوئی برای سعادت و عظمت ایران پیش آمد که فرشته اصلاح، اهریمن ضعف و انحطاط را از کشور زرتشت رانده و دوره مجد و عظمت ایران گردید. هرچند دشمنان سعادت ایران از نوروز مجال ندادند که آن حکومت و آن کاردان مقتدر زمام امور را در دست داشته باشد اما بذر افکار صالحه و مصلحانه آن باغبان سعادت و فلاح چنان در مزرعه دل های اصلاح طلب وطن گزیده بود که منویات خاطر ایشان و اقداماتی که شروع شده بود تنفیذ و اجراشده و همان دست توانائی که در کابینه روشنایی، مجری افکار عالیه آن فیلسوف عالی مقام بود خود در تعقیب امور ناتمامی اصرار ورزید تا آن دست قدرت الهی به اقتضای اصلاح و فلاح ملک و مملکت ایران زمام امور کشور و لشکر را به دست قدرت او سپرد. کودتای سوم حوت، روز مبارک و مقدس است که نسل آتی آن روز را (نوروز سیاسی ) و روز احیای ایران خواهند شناخت».[۱۰]
در حقیقت این اولین متنی بود که در روزنامه در ستایش روز سوم اسفند با معیارهای حکومت پهلوی از این روایت ازجمله شامل هیچ شمردن نقش انگلستان در این قضیه عنوان کردن رضا به عنوان قهرمان را با دقت انجام داده است که شاید بعدها نیز مبنایی برای کار روزنامه نگاران دیگر قرارگرفته باشد. همچنین در سال ۱۳۰۳ نیز روزنامهٔ کوشش درخواست نامه هایی از بزرگان ساکن در تهران و شهرستان ها چاپ کرد و درخواست کرد تا برای سالگرد این روز بزرگ جشن هایی برگزار شود.
۳- روایت رسمی کودتای سوم اسفند در روزنامه های دورهٔ رضا شاه:
با بر تخت نشستن رضا شاه به دلیل آنکه کودتای سوم اسفند نقطه عطفی در تاریخ سلسلهٔ پهلوی محسوب می شد، هر ساله در سالگرد این کودتا جشن هایی برای بزرگداشت این رویداد برگزار می شد که روزنامه ها به نوبهٔ خود در این سالگشت ها مقالاتی در ستایش و رثای این واقعه در چهارچوب روایت حکومت پهلوی به چاپ می رساندند؛ که یکی از آنان روزنامه ها کوشش است.
۳-۱- کوشش:
روزنامهٔ کوشش به صاحب امتیازی شکرالله صفوی[۱۱] و سردبیری محمد نجفی از سال ۱۳۰۱ ش تا ۱۳۵۳ شمسی با موضوع سیاسی، اجتماعی، خبری، دینی در تهران به چاپ می رسید.[۱۲] بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه روزنامهٔ کوشش هرساله به مناسبت سالگرد سوم اسفند مقاله ای ستایش آمیز در رسای این روز چاپ می کرد. چنان که در سال ۱۳۰۵ متنی با انشایی پرطمطراق تر به اغراق و بزرگنمایی به اهمیت این واقعه می پردازد که در آن پر از تشابه به قهرمانان تاریخ ایران باستان است، در سرمقاله ای با عنوان روز تاریخی چنین می نگارد:
«سوم حوت … به پیکر افسرده و پژمرده مملکت تکان شدیدی داد و حالت رکود و انجمادی که در کانون اساس اجتماعی ما پیداشده است را برطرف نمود. سوم حوت افق ایران را از ابرهای تیره و امواج مشوش سیاسی صاف نمود و مملکت از انقراض و مرگ ابدی نجات داد».
۳-۲- ایران:
روزنامهٔ دولتی دیگری به نام ایران که مضمون آن سیاسی، اجتماعی، خبری بود که از سال ۱۲۸۸ ش در تهران چاپ می شد و از سال ۱۳۰۲ ش تا سال ۱۳۱۴ ش صاحب امتیازی آن بر عهده زین العابدین رهنما گزارده شد و پس از او تا شهریور ۲۰ امتیاز آن بر دوش مجید موقر بود و بعدازآن حمید رهنما ادارهٔ این روزنامه را بر عهده گرفت و در سال ۱۳۳۱ ش آن را برای همیشه تعطیل کرد.[۱۳] قبل از به تخت نشستن رضاشاه در ثنا آن روز متنی را در روزنامه چاپ نمی کرد، ولی زمانی که در سال ۱۳۰۴ ش رضاخان بر تخت پادشاهی نشست و در اولین سال سلطنت که برای سالگرد سوم اسفند جشن گرفته بودند من باب این روز بزرگ سرمقاله با عنوان شب سوم حوت توسط زین العابدین رهنما چاپ شد و آن واقعه را آن را یک «حادثهٔ عظیم»[۱۴] شمرده و آن را مثابه «ستون متین و محکمی» که بر روی آن اصلاحات صورت می پذیرد دانسته است؛ اما در ادامه دیگر نامی از سید ضیا به میان نمی آورد و فقط نام رضاشاه است که به عنوان قهرمان داستان خودنمایی می کند، او می نویسد:
«در این شب بود که اعلی حضرت پهلوی نابغه به تهران خواب آلوده، تهران ضعیف و بی روح و فاقد شهامت و حساسیت واردشده یک کودتای آرام و پرمعنی ایجاد نمود و زمام امور مختل و پریشان را در دست شجاعت گرفته بلافاصله افراد خاموش جنبش کرده وضعیات درهم وبرهم ادارات خاصه قشون را به کلی تغییر صورت و ماهیت داده، رفورم مشروح شکل گرفت»[۱۵] و در ادامه برای تملق هر جه بیش تر رضاشاه و بزرگنمایی و اغراق در مورد اصلاحاتی که در مدت کوتاه سردار سپهی و نخست وزیری انجام داده بود می افزاید که:
«از آن روزی که به تهران ورود نمودید و با یک عزم متین و اراده قطعی تصمیم به اصلاح وطن خود فرمودید کوهی از مشکلات داخلی و خارجی در مقابل آن اعلی حضرت طلوع نمود و همه را برطرف کردید. چرا؟ برای این که نیت آن اعلی حضرت پاک و صمیمانه بود. واقعاً میل و آرزو داشتید که ایران از آن وضع فلاکت بار به یک اوضاع درخشنده تبدیل شود».[۱۶] این روزنامه نیز همچون روزنامه های دیگر هرساله در سالروز این واقعه مقاله ای را چاپ می کرد چنان که در تاریخ ۳ اسفند ۱۳۱۰ ش در صفحه اول روزنامه ایران مقاله ای در ستایش کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش با یک عکس از رضاشاه چاپ شده است. در این مقاله پس از پرداختن به مشکلاتی که در زمان جنگ جهانی و بعدازآن وجود داشت می پردازد و سپس سعی می کند یک چهره اصلاح گر به تمام معنا برای رضاشاه ترسیم نماید که «ایران را به این دوره جدید سوق داد».[۱۷] او به اصلاحات این چند سال اخیر ازجمله «خطوط شوسه و حمل ونقل با وسایل سریع السیر، ایجاد راه آهن، تشکیل عدلیه، اعزام اردوهای محصلین به اروپا»[۱۸] اشاره می کند بی آنکه نامی از مسببین آن ازجمله علی اکبر داور پایه گزار دادگستری نوین ایران برده باشد. معمولاً یکی از ویژگی های تاریخ نگاری دوران پهلوی چه در روزنامه چه در کتب رسمی دوره پهلوی آن است که بسیار فردگراست و اصلاً از متصدیان امور و دست اندرکاران وقایع نامی نمی برد و تنها متکی به پادشاه هستند.
۳-۳- ایران باستان:
در روزنامهٔ ایران باستان به صاحب امتیازی عبدالرحمان سیف آزاد که مرام آن طبق نوشتهٔ خود روزنامه شناساندن ایران امروز به خارجه و ایرانیانی که در خارج از ایران زندگی می کنند. خصوصاً پارسیان مقیم هندوستان که از سال ۱۳۱۱ ش تا سال ۱۳۱۴ شمسی انتشار یافت، در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۱۱ ش مقاله ای با عنوان «چه مبارک سحری بود چه فرخنده شبی» برای قابل درک شدن اثربخشی کودتای سوم اسفند و آثار مثبت آن با لحن تشبیه و تمثیل این گونه بیان می دارد که:
«ارزش صحبت و سلامت را بیش از هر کس آن مریضی می داند که یک عمر در بستر ناتوانی خفته است و قدر و قیمت نعمت و مکنت را فقیری درک می کند که روزگار او همه به درماندگی و فلاکت گذشته و روشنی ماه، هنگامی جلوه خواهد کرد که عالمی را سیاهی و تاریکی فراگرفته باشد»[۱۹] و سپس در ادامه می گوید که «در شب سوم حوت (سوم اسفند) کشور ایران بسان کشتی می نمود که در دریای نیستی دچار بی رحمی امواج مرگ گشته خیزآب اجانب از هر جانب قهرمان او را به قعر نابودی خروجی برد که ناگهان دست قدرت خداوندی از آستین جلال پهلوی بیرون آمده، ملحی از اعماق طوفان مرگ برون آورده و به ساحل نجات رسانید».[۲۰] در واقع نویسنده سعی می کند تا کودتا سوم اسفند یک لحظه خاص در زندگی ایرانیان و یک تقدیر از پیش نوشته شده و خواست خداوند جلوه دهد که توانسته ایران را نجات دهد.
۳-۴- نسیم شمال:
از دیگر روزنامه ها، روزنامهٔ فکاهی و ادبی نسیم شمال به صاحب امتیازی اشرف الدین الحسینی معروف به نسیم شمال است که در ابتدا در رشت و از سال ۱۲۹۳ شمسی در تهران منتشر شد و تا سال ۱۳۱۲ ش بی وقفه چاپ شد و بعد از مرگ اشرف الدین الحسینی با مدتی وقفه به صاحب امتیازی حریرچیان ساعی با همان سبک و سیاق منتشر شد. در سال ۱۳۱۲ ش و به مناسبت سیزدهمین سالگرد کودتا سوم اسفند ۱۲۹۹ ش قطعه شعری از وحید دستگردی در صفحه اول خود چاپ کرد. همچنین عکس پادشاه وقت خود یعنی رضاشاه را نیز به آن ضمیمه کرده است:
شهنشاه دانادل پهلوی
کزو تازه شد فرکی خسروی
جهان دار جمشید هوشنگ هوش
که از چشم بد ایزدش داشت گوش
بدانش چو انوشیروان دادگر
بداد و دهش کشور آباد کرد
همان دید ایران از این شهریار
که باغ و چمن بینداز نوبهار
سرای نگهبان خاک و آب
همی تا فروزنده است آفتاب
فروزان بدو افسر و چاه آب
به گیتی نگهبان شهنشاه باد[۲۱]
که در لابه لای کلمات این شعر تملق به رضاشاه و اصلاح تمام امور به دست او به چشم می خورد. این روزنامه در ابتدا، جزو روزنامه های انتقادی بوده است ولی خفقان پس از به تخت نشستن رضاشاه وضعیت را دگرگون کرد در حدی که حتی از صورت انتقادی به صورت تأییدی برای پهلوی اول درآمد.
۳-۵- روزنامهٔ شفق سرخ:
روزنامه دیگر، روزنامه شفق سرخ[۲۲] است؛ که از سال ۱۳۰۰ ش تا ۱۳۱۴ ش به صاحب امتیازی علی دشتی (مداح و حامی ابتدایی رضاشاه در آن زمان) و سردبیری میرزا یدالله خان مایل تویسرکانی انتشار یافت و هرساله به مناسبت سالگرد سوم حوت در طی مقاله ای این روز را ستایش می کرد. در سال ۱۳۱۳ ش نوشته ای را انتشار داد و کودتا سوم حوت را «مبدأ حیات نوین و سردفتر تاریخ»[۲۳] شمرد و در ادامه می نویسد که «سوم اسفند خفتگان وادی غفلت و فراموش شدگان قبرستان ذلت را چون نفخه رستاخیز از جایگاه خود برانگیخت و به طرف زندگی شرافتمندانه و بهشت جاویدان امن و سلامت عزت و افتخار علم و صنعت و تجارت و زراعت سوق داد».[۲۴] و با این لحن کودتا سوم اسفند را یک نقطه عطف و یک واقعه تغییردهنده می داند.
۳-۶- روزنامهٔ اطلاعات:
روزنامهٔ اطلاعات[۲۵] به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی عباس مسعودی در تهران تأسیس شد و شمارهٔ اول آن در روز ۱۹ تیر ۱۳۰۵ ش منتشر شد.[۲۶] این روزنامه که یکی از روزنامه های کثیرالانتشار و متنوع ایران بود. روش ملایم و سبک متین اطلاعات سبب گردیده که از بدو تا سیس، فقط یک بار آن هم در ماجرای ۱۷ آذر سال ۱۳۲۱ ش به مدت چهل وسه روز توقف و باز مجدداً تا سال ۱۳۵۷ ش منتشر شد. در روزنامه اطلاعات تا سال ۱۳۰۸ ش هیچ مطلبی در موردستایش کودتا دیده نمی شود. فقط در خصوص جشن های کودتا سوم اسفند تبلیغاتی دارد. در سال ۱۳۱۴ ش با استناد به سخن یک علامه فرانسوی که می گوید «مصلحین بزرگ و نوابغ، قائدیم عظیم آلشان و پیشوایان حقیقی، مسیر تاریخ را تغییر می دهند، جریان آن را تابع اراده و افکار بزرگ خود می کنند و اساساً تاریخ را از نو ایجاد می کنند». ستایش روز سوم اسفند ۱۲۹۹ ش و رضاشاه را به جا میاورد و در ادامه می نویسد: «آری پانزده سال بیش تر نیست که از این جنبش و حرکت می گذرد اما چقدر دور و فاصله آن به اندازه زیاد به نظر می رسد، آیا می دانید برای چه این قدر دور به نظر می رسد؟ دور به نظر رسیدن شب سوم اسفند ۱۲۹۹ ش به سرعت پیشرفت و ترقیاتی است که در ظرف این مدت حاصل گردیده است. امروز وقتی فکر می کنیم و اوضاع قبل از اسفند ۱۲۹۹ ش را در نظر مجسم می نماییم، دهشت و حیرت فوق العاده بر ما مستولی می گردد. آن وضع ملوک الطوایفی، آن عدم امنیت، آن فقر و تنگدستی، آن نفوذ عجیب و وحشتناک خارجی و از همه بدتر آن سطح نازل اخلاقی و سفالت حیات اجتماعی که ما را با قدم های سریع رو به پرتگاه نیستی سوق می نمود و استقلال و حق حاکمیت ما مانند موئی که از ماست کشیده شود، به سرعت از کف بیرون می رفت، تصور این اوضاع ما را به شدت مرتعش و لرزان می سازد».[۲۷]
البته با اندکی تأمل می توان درک کرد که نویسنده در اینجا اشتباه نمی گوید و با یک مرور اجمالی به وقایع ۱۵ ساله بعد از مشروطیت و قبل از کودتا می توان دریافت که جداً اوضاع کشور بد بوده و کودتا سوم اسفند که با برنامه انگلستان و در راستای سیاست های او در خاورمیانه انجام شده در گره گشایی این مشکلات مؤثر بوده است؛ اما باید ملاحظه کرد نویسنده روزنامه اطلاعات از ذکر جنبه های منفی کودتا خودداری کرده است. شاید بتوان مهم ترین جنبه آن را برقراری سیستم سلطانیزم نظامی خشن دانست که بر روح و ارکان مشروطه مستولی شده است و استبداد مدرن جایگزین سنتی با اجزا و عواملش شده است یعنی این که اگر حرکتی از باب امنیت و توسعه ملاحظه شده است ناشی از دیکتاتوری، نظامی گری، چکمه پوشی و اقتدار یک سویه بوده است.
در سال ۱۳۱۴ ش یعنی درست یک سال بعد از این که رضاشاه سفر ترکیه خود را انجام داد. روزنامه های ترکیه نیز دست به کار شدند و در وصف این روزنامه جمهوریت ترکیه به مناسبت جشن سوم اسفند مقاله مشروحی انتشار داده و اظهار نموده که سوم اسفند ۱۲۹۹ ش فقط کودتایی در آن نشده، بلکه انقلابی شروع گردیده است. ازاین جهت روز سوم اسفند به منزله روز تاریخی ملت ایران به شمار می رود. سپس روزنامه این گونه، این پیام را تحلیل می کند: «ابراز این گونه احساسات حقاً به ایمان ما بیش ازپیش می افزاید که ملت ترکیه دوست حقیقی ماست و درواقع می خواهیم بگوییم ظواهر و آثار دوستی بین ملتین ایران و ترکیه از حدود مجامله و تشریفات رسمی بیشتر شده و به معنویت صادقانه رسیده است که نمونه بارز و آشکار آن ابراز همین گونه احساسات است».[۲۸]
در سال ۱۳۱۹ ش یعنی دقیقاً زمانی که دنیا در جنگ جهانی دوم می سوخت و ایران مات و مبهوت نمی دانست به کدامین طرف گرایش پیدا کند بازهم روزنامهٔ اطلاعات مقاله ای با عنوان «دیروز و امروز» چاپ کرد و در رسا و ثنای پادشاه خود تملق ها گفت و او را قهرمان و موجد تمام پیشرفت های مملکت دانست. شرح مقاله به این ترتیب است:
«همان طور که تفاوت فاحشی از هر نظر که بین اوضاع امروز کشور با اوضاع دیروز آن مشاهده می شود. روحیات مردم امروز هم با روحیات مردم دیروز تفاوت فاحشی دارد و همین مسئله است که ثابت می کند اصلاحاتی که در این عصر فرخنده صورت گرفته همه حکیمانه و عمیق و معنوی بوده است. من هر وقت فرزندان خود را می بینیم که همه دارای روحی جوان و عزمی ثابت و فکری عالی می باشند و همان طور که پیکر آن ها ورزیده و نیرومند است روح آن ها نیز شاد و امیدوار می باشد از یکسو شادمان و خرم می شوم و از سوی دیگر غمگین و محزون، شادمان می شوم ازاین رو که می بینم امروز از برکت وجود شاهنشاه بزرگوار بنیان نیکبختی و سعادت فرزندان از تمام مواهب و نعمات آموزش وپرورش نیک، به قدر کافی برخوردار است و محزون می شوم. ازاین رو که به یاد روزگار جوانی خود می افتم که هزار یک از این وسایل برای ما مهیا نبود و ما را از کودکی بدبخت و زبون و سرافکنده بار می آوردند».[۲۹]
۴- روایت حکومتی کودتای سوم اسفند در روزنامه های دولتی پهلوی دوم:
بعد از اشغال ایران در شهریور ۲۰، زمانی که رضاشاه مجبور به استعفا شد فضای بازی به وجود آمد که سبب شد گروه منتقد به حکومت و همچنین مخالفین بتوانند به ایجاد احزاب، چاپ روزنامه و ترویج عقاید خود حتی به صورت مخالفت با سلطنت بپردازند. ازجمله این ها مخالفت با حکومت استبدادی رضاشاه، کودتای او، بردن نام سید ضیا و انگلستان به عنوان عامل اصلی کودتا بود که در روزنامه ها انتشار پیدا کرد ازجمله این روزنامه ها، روزنامه ندای حقیقت بود.
۴-۱- ندای حقیقت:
این روزنامه، عضو جبهه آزادی بود در روز ۳ اسفند ۱۳۲۴ ش با عنوان «نتایج شوم کودتای سید ضیاء لزوم قلع وقمع ایادی بانیان حادثه دهشتناک» می نویسد:
«درست ۲۵ سال قبل یعنی در شب سوم اسفند سال ۱۲۹۹ ش سید ضیاء و رضاخان تحت سرپرستی نمایندگان سیاسی و سپاهی انگلستان براثر یک شبیخون، حکومت ایران را به دست گرفتند»[۳۰] و بدین ترتیب برای اولین مرتبه بعد از دوران کودتا از انگلستان به عنوان عامل اصلی کودتای سوم اسفند و برنامه ریز آن نام برده می شود. در ادامه می نویسد که «کودتای سوم حوت اساس مشروطیت و قانون اساسی که با خون عزیزترین فرزندان این آب وخاک به دست آمده بود را با فجیع ترین طرز لگدمال نمود و ۱۵ میلیون نفوس این کشور را به زور سرنیزه و ترور به صورت مشتی برده و اسیر درآورد. حکومتی که از کودتا ایجاد شد آرمان یک عده استفاده چی و جنایتکار را برآورد ولی بزرگ ترین آرمان های ملی یعنی آزادی و استقلال حقیقی را لگدکوب نمود». این مطالب به صورت عریان و علنی راجع به کودتا ابراز می شد که عناصر و عوامل اصلی کودتا نظیر سید ضیا الدین طباطبایی که معروف به عامل سیاسی کودتاست درصحنه سیاسی ایران حاضرشده بود و در حال اختلال و به هم زدن شرایط نیمه آزادی و نیمه دموکراسی بود که با رفتن رضاشاه پدید آمد یعنی احیای دوباره سلطنت که صورت مذاکرات مجلس چهاردهم که آن ها را حسین مکی در کتاب موازنه منفی از آن ها یاد می کند.
۴-۲- روزنامهٔ رستاخیز ایران:
روزنامهٔ دیگر روزنامهٔ رستاخیز ایران است که به صاحب امتیازی ایراندخت تیمورتاش دختر وزیر معروف دربار رضاشاه عبدالحسین تیمورتاش است. پدر وی که از مقتولین نامی دوره رضاشاه است، در زمان قدرتش در سال ۱۳۰۶ ش در تأیید کودتا سخنرانی قرایی در جشن شب سوم اسفند انجام می دهد. ایراندخت برای دادخواهی خون پدر روزنامه ای تشکیل داده و از دیکتاتوری و استبداد و ظلم ها رضاشاه به شدت انتقاد می کند در شماره اول روزنامه سال دوم روزنامه رستاخیز ایران (روزنامه بی تاریخ است) به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش به شدت می تازد و عوامل آن را وابسته به سفارت انگلستان می خواند که چون صبح به تهران می رسند قبل از هر اقدامی به سفارت انگلستان سر می زنند.[۳۱]
۴-۳- رعد امروز:
یکی دیگر از روزنامه های مخالف دولت، رعد امروز به مدیرمسئولی مظفر فیروز است که پس از شهریور سال ۱۳۲۰ ش مظفر فیروز پسر نصرت الدوله فیروز یکی از مقتولان نامی عصر رضاشاه[۳۲] فعالیت های سیاسی خود را آغاز کرد و هدفش این بود که انتقام پدر را از حکومت پهلوی بگیرد و خود را به مناصب بالا برساند و برای رسیدن به این منظور خودیاری بهتر از سید ضیاءالدین طباطبایی پیدا نکرد و بدین خاطر سفری به فلسطین نمود و پس از ملاقات با سید ضیاءالدین طباطبایی و تشویق وی به آمدن به ایران، اجازه گرفت روزنامه رعد را که درگذشته متعلق سید ضیا بود با مسئولیت و مدیریت خویش با نام رعد امروز در تهران انتشار دهد. بعد از مراجعت سید ضیاء به تهران، روزنامهٔ رعد امروز[۳۳] به مدیریت مظفر فیروز منتشر شد این روزنامه ناشر افکار سید بود و همه روزه روزنامه رعد امروز با انتشار مقالات تند علیه رژیم رضاشاه، جنایات آن دوره را برمی شمرد.[۳۴]
در روز سوم اسفند سال ۱۳۲۳ ش با عنوان «روز سوم حوت» مقاله ای با قلم عبدالله خاوری در تأکید کودتا با محوریت شخص سید ضیا در این روزنامه چاپ شد:
«در نیمه شب چنین روزی غرش توپ کودتای ۱۲۹۹ ش پایتخت خواب آلود و مدهوش ما را بیدار کرد؛ و کشور محتضر و بی رمق ما را حیات و هستی بخشید. آن ها می خواستند با تصرف تهران عزیز و با استیلای بر مرکز حکومت کشور، ایران ناتوان و بی بنیه را نامردانه دربستر مرگ سربریده و مملکت محبوب ما را ضمیمه ممالک دیگر سازند؛ ولی خدای ایران نخواست و ارادهٔ آهنین آقای سید ضیاءالدین طباطبایی فرزند رشید ایران نگذارد که آن نقشه شوم عملی شود و مشعل فروزان تمدن دنیا خاموش گردد و تاریخ پرافتخار چند هزارساله ما به اختتام برسد و پایان پذیرد. در مثل چنین روزی بود که مردی ازجان گذشته و عاشق استقلال ایران، کسی که جز آزادی و حاکمیت ایران هدفی نداشت، باایمان و اخلاص کامل خود قد برافراشته و نقشه های خائنانه مزدوران بیگانه را باطل کرد و آثاری از فداکاری و ازجان گذشتگی خود باقی گذارد که برای نسل های بعد از ما بهترین درس عملی وطن پرستی و شهامت ملی».[۳۵]
این تأیید و تفسیر از کودتا نقض غرض واضحی است که ازیک طرف کودتا چنین مورد تأیید قرار می گیرد و از طرف دیگر بخواهد از عامل اصلی کودتا یعنی رضاشاه انتقام خون پدر را بگیرد که تا شاید یار او سید ضیا را از مهلکه براند و بگوید که او وارث فجایع دوره رضاخان نیست. این ها همه برای این بود که در منازعات سیاسی جا پایی برای قدرت خود باز کند در این شرایط نه تنها از حزب سومکا که از حامیان اصلی سلطنت طلبی بودند دفاع می کند و با قوام سلطنه رابطه ضیاءالدین طباطبایی معرفی می شود و نام رضاخان که ۱۶ سال به عنوان عامل اصلی کودتا در تمامی مقالاتی که در سالگرد کودتاها چاپ می شده است فاکتور گرفته می شود. البته هدف دیگری منظور نظر بوده است تا آب از جوی رفته را به نفع سید ضیا برگرداند و او را عامل اصلی کودتا معرفی کند. بعدازاین دوره روزنامه ها فقط به انعکاس جشن های سوم اسفند اکتفا می کردند و دیگر حتی بعد از کودتا ۳۲ در این باب چیزی نمی نگاشتند.
اما بعد از تشییع جنازه رضاشاه در روزهای سوم اسفند که مصادف با سالگرد کودتا بود. عده ای از درباریان به همراه فرزندان رضاشاه ازجمله غلامرضا پهلوی با دسته گلی در مزار او حاضر می شدند و یاد کودتا را با تبلیغات محدود گرامی می داشتند؛ اما بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ برخی از روزنامه ها در بعضی از سال ها مجدداً به ستایش این روز، و ثنای رضاشاه می پرداختند. در این دوره نیز مانند زمان رضاشاه عناصری نظیر قهرمان پروری شخص رضاخان، خواست خداوند در این ماجرا، توصیف اوضاع اسف بار ایران در دوره بعد از مشروطه، نجات بخش بودن کودتا، پنهان کردن نقش انگلستان در این اتفاق و مطرح کردن کودتا به عنوان لحظه ای خاص در سرنوشت ایرانیان در شکل دهی حکومت به روایت رسمی کودتا سوم اسفند دیده می شود.
۴-۴- روزنامهٔ اطلاعات:
برای اولین مرتبه روزنامهٔ دولتی اطلاعات در سال ۳۴ به ستایش مجدد این روز پرداخت و راجع به آن نوشت:
«در قرن اخیر مهم ترین روز ملی ایران، روز سوم اسفند است و قهرمان آن روز تاریخی بدون تردید اعلی حضرت رضاشاه کبیر هست».[۳۶]
در سال بعد نیز این روزنامه مقاله ای با عنوان «در این شب تاریخی سرنوشت ایران تعیین گردید»[۳۷] به شرح اوضاع ناامن و پر هرج ومرج ایران در دوران جنگ جهانی اول و پس از آن می پردازد و سپس می نویسد که:
«در چنین شرایطی تحول تاریخی سوم اسفند انجام گرفت. سه هزار نفر از نیروهای قزاق متمرکزشده بودند، تحت رهبری اعلی حضرت فقید (در آن هنگام رضاخان میرپنج) به سوی تهران حرکت کردند».[۳۸] بدین ترتیب نویسنده تنها مرکز ثقل روایت این واقعه را رضاشاه می داند. قابل توجه است که این روزنامه از معدود روزنامه هایی است که به لقب رضاشاه یعنی رضاخان میرپنج پیش از کودتا اشاره می کند و در ادامه نویسنده برای نشان دادن نجات بخش بودن این ماجرا پس از توصیف و تفصیل اوضاع مغشوش ایران در آن زمان چنین می نگارد که «قبل از این که سپیده صبح طلوع کند پیروزی مسلم و قطعی بود. تمام شهر به تصرف نیروهای قزاق درآمد و امنیت و آرامش در همه جا حکم فرما گردید بود».
۴-۵- اندیشه مردم:
در سه اسفند سال ۱۳۳۷ ش روزنامهٔ اندیشهٔ مردم ارگان مرکزی حزب مردم مقاله-ای در ستایش کودتای سوم اسفند چاپ می کند و این رویداد را برای بزرگ نمایی در اهمیت آن، «سرفصل تاریخ ایران نو» می خواند و در ادامه می نویسد که:
«هنگامی که کشور باستانی ما حتی پس از انقلاب مشروطیت نتوانسته بود که به آرمان های خود برسد و قدمی درراه ترقی و تعالی بردارد، درحالی که از هر طرف امواج فلاکت و بدبختی این مملکت را دربرگرفته بود و آن را در آستانه زوال قرار داده بود، یک باره دستی توانا از آستین ملت قهرمان بدر آمد و به ظاهر به صورت کودتا و در باطن به عنوان مکمل انقلاب مشروطیت کشور را نجات داد».[۳۹]
در لابه لای کلمات نوشته بالا غرض ورزی به صورت کامل نمایان است؛ چراکه نهضت مشروطیت برای نخستین بار توانست قانون اساسی را مدون کند. مسئله ای که شاید تا پنجاه سال قبل از این نهضت بسیار ناشدنی بود و با این حرکت در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران تحول مردم رایانه ای را به وجود آورد.
البته باید توجه کرد که بعد از مشروطه به خصوص بین سال های ۱۲۸۸ ش تا ۱۲۹۹ ش ناامنی، قحطی، شیوع بیماری، آشفتگی و نابسامانی در ایالات، اشغال ایران توسط نیروهای انگلیس و روسیه در طول جنگ جهانی اول و شورش های نیروها گریز از مرکز اوضاع سخت اسف باری بعد از انقلاب مشروطه برای ایران به وجود آورد؛ اما این ها دلیلی بر این نیست که انقلاب مشروطیت نتوانسته قدمی بردارد. از طرفی هم باید توجه داشت که آرمان اصلی نهضت مشروطیت دموکراسی سیاسی و لیبرالیسم پارلمانی بود[۴۰] که با ایجاد یک حکومت تمرکزگرای نظامی توسط رضاشاه آرمان های مشروطیت را از بین رفت. به همین دلیل نویسنده روایتی کاملاً وارونه از رضاشاه و عملکرد او ارائه می دهد. تا شاید بتواند یاد و خاطره سال هایی که با دیکتاتوری شدید موسی سلسله پهلوی در اذهان مردم و مخالفان حکومتی بود را محو کند.
البته باید همواره به خاطر داشت که همان طور که در بالا اشاره شده است، کودتا به نظر عده ای تا حد زیادی محصول ناکامی جنبش مشروطه بود و متأسفانه هم رضاشاه و هم پسرش نه تنها هیچ تعلقی به نظام مشروطه و سازوکارهای دموکراتیک آن نداشتند بلکه حتی از یادآوری آن آرمان بیمناک بودند، زیرا حکمرانی آن دو در تقابل و تضاد با حکومت مشروطه قرار داشت.[۴۱] درنتیجه، برای به حاشیه راندن گفتمان حقیقی مشروطه خواهی دست به داستان سرایی هایی از این قبیل که{نهضت مشروطیت به هیچ کدام از اهداف خود نرسید}زدند یا آن که در مورد تاریخ این نهضت با سکوت و بی تفاوتی برخورد کردند.
۴-۶- ستاره:
روزنامهٔ یومیهٔ ستاره به مدیرمسئولی احمد ملکی و سردبیری مهدی ملکی و محسن شاملو در حدفاصل سال های ۱۳۱۶ ش تا سال ۱۳۳۹ ش در تهران به چاپ می رسید که موضوعات آن سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، انتقادی و خبری بود. این روزنامه در سال ۱۳۳۸ ش روزنامه یومیه ستاره در روز سوم اسفند سرمقاله ای چاپ کرده و پس از توصیف مسائل و مشکلات دوران قبل از کودتا سوم اسفند می نویسد:
«در این دوران تلخ و ناامنی و آشوب، خدای ایران که همیشه مواقع خطر و فلاکت و بدبختی به پناه ایرانیان می شتابد به فریاد مردم رسید و در روز تاریخی سوم حوت ۱۲۹۹ ش یا روز طلیعه سعادت ایران فرزند رشید ایران اعلی حضرت رضاشاه کبیر قد مردانگی علم کرد و به استمداد مردم و هم وطنان رنجدیده و کشور بلاکشیده خود آمد و ایران را از غرقاب ظلمت و فنا نجات داد».[۴۲]
نگارنده با این جملات سعی کرده است از طرفی کودتا را خواست خداوند بداند که به دست رضاخان انجام شده است تا بدین وسیله مشروعیتی را برای حکومت پهلوی کسب کند و آن واقعه را لحظه ای خاص در زندگی ایرانیان جلوه دهد.
روزنامهٔ اطلاعات در ۳ اسفند ۱۳۴۲ ش مطلبی با شرح زیر در صفحه دوم روزنامه اش چاپ کرد:
«وقتی صحبت از رضاشاه و اقدامات او برای اصلاح مملکت و به اصطلاح برای ساختن ایران نوین پیش می آید، اغلب به ذهن خطور می کند و دراین باره بعضی عقیده ای خاصی را ابراز می دارند؛ یعنی می گویند: رضاشاه نبوده که منشأ این تحولات وقایع شده بلکه جبر زمان چنین تحولی را ایجاب می کند و اگر به دست رضاشاه این کار انجام نمی شد، به دست دیگری و دیگران انجام می شد. این عقیده که ظاهری فریبنده دارد هرچند که طرفدار زیادی ندارد ولی امکانش هست که در ذهن کسانی، مخصوصاً طبقه جوان که ایران پیش از رضاشاه را ندیده و شاید درست نتواند درک کند، جایگزین شود و چنین فکری، ولو هیچ اثری نداشته باشد این خطر را دارد که قدر خدمات برجسته مردی بزرگ و وطن دوست چنان که حقش است از جانب ما مردم ادا نشود. اگر کسی پیدا نشود که از بیخ و بن خدمات شاه فقید را انکار کند چندان قابل توجه نیست که کسی این خدمات را منکر نباشد و بگوید قبول که رضاشاه ایرانی از نوساخت و سازمان های اداری و تشکیلاتی اجتماعی ایران را از حالت فلاکت بار خود نجات داد و در مملکتی که کار نبود، کار ایجاد کرد و مردم عقب افتاده و خواب آلوده را از خواب غفلت بیدار کرد و چه کرد و چه کرد، اما زمان عامل این تحولات بود نه شخصیت رضاشاه؛ اما حقیقت این است که زمان تنها در عهد شاه فقید مقتلی این تحول نشده بود، بلکه چنین تحولی را زمان از سال ها پیش از ظهور رضاشاه، یعنی تقریباً از ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه و شاید کمی هم جلوتر اقتضا داشت. کما این که امیرکبیر این مقتضیات را درک کرد و دست به کار همان اصلاحاتی شد که اعلی حضرت فقید درزمینهٔ وسیع تری به موقع اجرا گذارد».[۴۳] چنانچه ملاحظه می شود در تحلیل فوق دو رویکرد موجود است یکی اینکه تاریخ و زمان خودبه خود موجد تحولات و توسعه است دیگر این که تحولات و توسعه نیاز به فرد یا افرادی دارد یعنی عوامل مثبتی برای اجرای سیاست ها و نقشه های توسعه نیازمند است. این دو رویکرد از جنبه های فلسفه تاریخی متفاوت است آنجایی که صحبت از تاریخ و زمان می شود یعنی دترمینیسم تاریخی یا همان جبرت تاریخ ملاک است و تاریخ خودبه خود خودکاروار تحولات را رقم می زند و نوعی برآیند آن ها سنتز تاریخی را صورت می دهد این نظریه بیش تر با نظریات مارکسیستی و سوسیالیستی وفق دارد، اما رویکرد دیگر به نقش شخص و اشخاص و به عبارت دیگر نقش قهرمان در تاریخ نظر دارد؛ یعنی این که تا فردی برجسته در تاریخ ظهور و بروز نکند هیچ تحولی در تاریخ رخ نمی دهد و این فرد به نظر نویسنده متن ظاهراً رضاشاه بوده که با کودتا ایفای نقش کرده است. این نظریه پردازی ظاهراً به نقش اصلاحات در دوره پهلوی دوم همان که به نام انقلاب سفید معروف شد نظر دارد و می گوید این اتفاق در امتداد تحولی است که رضاشاه با انجام کودتا و تثبیت قدرت صورت داده است. روزنامه اطلاعات از این قبیل مسائل تقریباً هرسال در ایام سوم اسفند چاپ و منتشر می کرد که از تطویل کلام در مورد آن خودداری شده است.
۴-۷- فریاد خوزستان:
سال بعد روزنامهٔ فریاد خوزستان سرمقاله ای همراه با عکس برای روز «فرخنده» سوم اسفند طی یک سرمقاله که عکس رضاشاه هم همراه آن چاپ شده بود می نگارد که:
«در آن اوضاع واحوال که دنیا چهار اسب به سوی ترقی و تکامل می شتافت بدیهی است که ایرانیانی که یک جو علاقه به وطنشان داشتند از این که می دیدند مملکتشان این گونه زبون و وامانده شده است خون دل می خوردند و آرزو داشتند که مرد باعرضه و باکفایتی پیدا شود و کشور ایران را که مانند زورقی در میان امواج حوادث سرگردان و مستأصل بود نجات بدهد»[۴۴] که نویسنده در اینجا دقیقاً درست می نویسد، چراکه در آن زمان اوضاع مملکت به قدری آشفته بود که طبقه روشن فکر و تحصیل کرده جامعه خواهان کسی بودند تا رهبری ایران را در دست گیرد و به این نابسامانی ها پایان دهد.[۴۵] حتی جامعه چنان در آرزوی چنان ناجی بود که با شور و شعف به استقبال کودتا شتافت و حتی عشقی و عارف که به خاطر مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ ش به زندان افتاده بودند با سرودن شعر به استقبال آن رفتند؛[۴۶] و رضاشاه (در آن زمان رضاخان) را قهرمان و تنها عامل این ماجرا می داند. چنان که ملاحظه می -شود نویسنده به نقش رضاشاه به عنوان ناجی می پردازد. ناجی دو رویکرد ایدئولوژیک و اجتماعی دارد یعنی کسی که کشتی بان است و می تواند کشتی را به ساحل امن و نجات برساند این ازجمله القاب مضامین بود که برای رضاشاه تراشیدند و آن را همچنان تا سال ها ادامه دادند.[۴۷]
۴-۸- روزنامهٔ پارس:
در همین سال روزنامهٔ پارس که به سردبیری فضل الله شرقی به صورت دو شماره در هفته در شیراز از سال ۱۳۲۱ ش تا ۱۳۵۹ ش چاپ می شده و مضمون آن سیاسی – اجتماعی بوده است،[۴۸] در مقاله با عنوان «سوم اسفند ۱۲۹۹ ش یا طلیعه سعادت ایران» به توصیف واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ ش می پردازد و برای بالا بردن مقام و جایگاه رضاشاه در دوران قبل از کودتا و پنهان کردن گمنامی او درزمانی که مقام میرپنج را دارا بوده است از او با عنوان «سردار ملی ایران»[۴۹] نام می برد که تصمیم می گیرد کودتا را به تنهایی انجام دهد تا «تهران خواب آلود را که در خواب مرگ دست وپا می زند و همه مملکت ایران را به بدبختی و مرگ سوق می دهد از خواب برانگیزاند»[۵۰] و سپس برای تأکید در توانایی های رضاشاه و این موضوع که وی تنها عامل و برنامه ریز کودتا بوده است این گونه ادامه می دهد که او «این تصمیم را به هیچ کس نگفت زیرا نوابغ وقتی به انجام کاری مصمم می شوند جز به تصمیم و اراده خود به هیچ چیز دیگر نمی اندیشند. آن شب را بدین خیال دلپذیر صبح کرد و فردای آن روز راه تهران را پیش گرفت و در بامداد روز سوم اسفند ۱۲۹۹ ش به پایتخت حمله کرد».
نوشتهٔ فوق یکی از اغراق ها و زیاده گویی های در مورد کودتای سوم اسفند و رضاشاه است که به غلط و دروغ آن قدر در مقام رضاشاه غلو می کند که به کلی نقش مشاوران، یاران، دوستان داخلی و خارجی او را به کلی نادیده می گیرد و می گوید او تنها و یک نفر در ذهن و عمل مبادرت در کودتا کرده است البته به نظر می آید این اغراق گویی ها ناشی از این رویکرد است که جایگاه رفیع برای رضاشاه بتراشند که دست هیچ بنی بشری به وی نرسد و بدین سبب حتی باوجود اتفاقاتی که پس از برکناری رضاشاه از قدرت در دهه بیست اتفاق افتاد نظیر هیاهو و افشاگری که روزنامه ها در مورد عاملان اصلی کودتا (رضاشاه و سید ضیا طباطبایی) نقش انگلستان در شکل گیری کودتا داشت[۵۱] و همچنین بازگشت سید ضیاءالدین طباطبایی به ایران در مهرماه ۱۳۲۲ ش و راه یابی او به مجلس شورای ملی[۵۲] که نقطه عطفی در نشان دادن وارونه بودن روایت حکومت از کودتا سوم اسفند بود؛ چراکه در هنگام طرح اعتبارنامه ها در مجلس دوره چهاردهم شورای ملی، اعتبارنامه او به وسیله دکتر مصدق و ضیا الملک فرمند رد شد و حتی فرمند طی سخنرانی خود در زیر سؤال بردن اعتبارنامه سید ضیا علیا اعلام کرد که در کودتا سید ضیا و رضاخان همدست یکدیگر بودند و کودتای سوم حوت «از نقطه نظر سیاست خارجی، می توان گفت مداخله ای بوده است و در روزنامهٔ خارجی هم نوشته است که ژنرال آیرونساید در این کار مداخله داشته است».[۵۳] بدین سبب بود که با این گزارش ها از کودتا سوم حوت در سال های بعد چالشی برای حکومت به و جود آمد که همواره از طرفی سعی کردند از طریق لاپوشانی با آن مبارزه و درنتیجه آن را خنثی کنند، حکومت پهلوی سیاست کاملاً روشنی در باب انکار نقش انگلستان در این کودتا در پیش گرفت اما در مورد نفی همکاری سید ضیا با رضاشاه در این انجام کودتا با توجه به روایت های گوناگونی که در دهه بیست شمسی در مورد این رویداد مطرح شد، از خود مسامحه نشان داد؛ چنان که روزنامه کیهان در سال ۴۵ با طرح پرسشی با این عبارت که «کودتای سوم اسفند چگونه انجام گرفت»[۵۴] سعی کرده است تا مقاله ای با تکیه بر گفته های شاهدین عینی این ماجرا ازجمله سرلشکر امیر احمدی تا حدی واقعیت کودتا را در قالب سیاست های حکومت پهلوی بیان کند. البته باید توجه داشت که در لابه لای جملات خالی از کلمات متملقانه نیست و از رضاخان به عنوان «دست نجات بخش»[۵۵] نام می برد که {ایران را با این کودتا نجات داده است} و در پس ازاین زمینه چینی ها با ارجاع به خاطرات سپهبد امیر احمدی در مورد رضاخان (در زمان کودتا لقب وی رضاخان میرپنج بوده است) همراهان او در به انجام رساندن کودتای ۱۲۹۹ ش می نگارد که: «پس از مذاکرات مفصل آقای سید ضیاءالدین قرآنی را از جیب بیرون آورد و روی میز قرارداد و پنج نفر به این ترتیب هم قسم شدیم؛ ما یعنی میرپنج رضاخان – سید ضیاءالدین – احمدخان – کلنل کاظم خان – سیاح – ماژول مسعود خان کیهان قسم یاد می کنیم که درراه مملکت وفادار بوده و در طریق سعادت و ترقی کشور و ملت ایران گام برداریم و از آنجا که مقصود از آنچه لازم فداکاری است فروگذار نکنیم … پس از یکی دو فوج پیاده واردشده و دسته جمعی رهسپار مهرآباد شدیم».[۵۶] به این ترتیب از زمان تأسیس حکومت پهلوی این نخستین باری بود که یک روزنامه وابسته به حکومت به همکاری میان رضاخان و سید ضیا الدین طباطبایی در کودتا به صورت موثق اشاره می کند.[۵۷]
روزنامهٔ پارس در سال ۱۳۴۸ ش نیز در تاریخ ۳ اسفند مقاله ای برای سالگرد کودتای سال ۱۲۹۹ ش با عنوان «روز سوم اسفند» در صفحه اول چاپ کرد و نوشت که: «رضاشاه کبیر که در آن موقع در جبهه شمال سرگرم جنگ و جدال بود و خود شاهد بی توجهی های حکومت مرکزی بود، احساس می کرد که ایران در شرف سقوط است و اگر در نجات آن قدمی مردانه پیش نگذارد، برای همیشه ایران و افتخارات تاریخی آن محو و نابود خواهد شد و سالیان دراز بود که نجات ایران را آرزو می کرد و دلش می خواست این رسالت تاریخی را انجام دهد. در پایان شب ظلمانی که از همه سو سایه یأس و ناامیدی آن را در میان گرفته بود، رضاشاه تنی چند از یاران خود را فراخواند و این راز را با آن ها در میان نهاد و آمادگی خویش را برای تصرف تهران به آن ها اعلام نمود. فردای آن روز با سربازانی که جنگ طولانی شمال آن ها را فرسوده ساخته بود و ادامه پیکار را در آن شرایط برای ایشان مشکل ساخته بود، راه تهران را پیش گرفت».[۵۸] به نظر می آید هر نوشته ای در هرسالی که در باب کودتای سوم اسفند نوشته می شد ناظر به حوادث آن سال ها بوده است. مثلاً این که در سال ۴۸ روابط ایران و عراق بر سر اروندرود روبه تیرگی نهاد و باعث تشنجاتی در مرزهای طرفین گردید لذا برای روحیه دادن به نظامی گری توجه بیش تر می شود و اینکه با این نظامی گری کودتا رخ داده است و همان نظامی گری رضاشاه به دیده دیگران در داخل و خارج پاشیده می شود.
۴-۹- روزنامهٔ کوشش:
در سال ۱۳۴۶ ش روزنامهٔ کوشش در تمجید کودتای سوم حوت ۱۲۹۹ ش با تیتری بزرگ در صفحه اول خود نوشت «درود بر روان پاک رضاشاه کبیر» سپس در طی یک مقاله از کودتای سوم اسفند با عنوان «روز رستاخیز ملی ایران»[۵۹] نام می برد و در ادامه در مورد رضاخان به عنوان عامل اصلی کودتا می نگارد که: «سرداری شجاع و باشهامت و ازخودگذشته طی یک کودتا بدون خون ریزی حکومت ضعیف آن روز را سرنگون و زمام کشور را به دست باکفایت خود گرفت»[۶۰] و با این لحن و انشا یکی از عناصر دیگر چهارچوب های اصلی روایت کودتا در دوران رضاشاه که {فتح تهران بدون کوچک ترین خون ریزی} است را به کار می بندد.
یکی دیگر از روزنامه های مبالغه تر در باب کودتای سوم روزنامهٔ فوق است چنانچه ملاحظه می شود این روزنامه رضاخان میرپنج را سردار شجاع باکفایت که به دروغ با یک کودتا بدون خون ریزی قدرت را در دست گرفته و موجب نجات ایران شده قلمداد می کند. چنانچه اسناد سخن می گوید ظاهراً چندنفری در شب کودتا قربانی شده اند و این نبوده که از دماغ کسی خون ریخته نشده باشد. این بزرگ نمایی ها قطعاً مصرف روز داشته و این که در سال تاج گذاری محمدرضا (آبان ۱۳۴۶ ش) انجام شده است.
۴-۱۰ – ندای ایران نوین:
روزنامهٔ ندای ایران نوین (ارگان رسمی حزب ایران نوین مرداد) در سال ۱۳۴۷ ش درست در روز سوم اسفند به مناسبت سالگشت کودتا مقاله ای انتشار داد و دو کودتای رخ داده در دوران حکومت پهلوی یعنی «کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش و دیگری قیام ملی روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش»[۶۱] را {دو مبدأ در تاریخ معاصر ایران} خوانده که سبب «عبور ملت ایران از دو گذرگاه و یاد و پیچ مخاطره آمیز در سیر زندگی ملی خود»[۶۲] شده است و در ادامه در مورد کودتا می نویسد: «کودتای ۱۲۹۹ ش و ظهور رضاخان، تاریخ ایران را ورق زد، از همان روز نقطه عظمت مهمی در سرنوشت ایران کهن و ملت ایران پدید آمد».
با این عبارت نویسنده تلاش کرده است جایگاه این رویداد را بسیار بالاتر از تحولات و رخدادهای تاریخی ایران نشان دهد و آن را یک تحول مرکزی، یک نقطه عطف و سرآغاز یک دوران جدید در ایران به حساب آورد.[۶۳] در ورای این کلمات نیز می توان استنباط کرد که نویسنده مقاله رضاخان را نجات دهنده اصلی ایران به حساب آورده، کسی که با ظهور و سلطانیزم خود مسیر حرکت یک ملت را در شرایط بسیار بحرانی تعیین کرد و آن را به سمت نوعی از اصلاحات برژووازی کمپرادور (سرمایه داری وابسته ) پیش برد. البته مقاله هایی با همین مفاهیم و مضامین در سال های بعد در روزنامه دیگر نیز چاپ شد.
۴-۱۱- روزنامهٔ آیندگان:
روزنامهٔ آیندگان به سردبیری داریوش همایون در سال ۱۳۴۶ ش پس از اخذ موافقت دولت، امتیاز روزنامه آیندگان به مدیریت حسین اهری و با سرمایه پنج میلیون ریال صادر شد و سمت همایون سر مسئول و سردبیری بود. روزنامه آیندگان با تلاش همه جانبه همایون و دوستانش، خیلی زود جای خود را باز کرد و یکی از روزنامه های پر مطلب شد که خوانندگان زیادی را جذب کرد. داریوش همایون با انتشار روزنامه آیندگان که سیاست های دولت را به درستی در آن اعمال می کرد به دولت نزدیک شد و توانست مشاور مطبوعاتی نخست وزیر گردید.[۶۴]
این روزنامه در سال ۵۳ سرمقاله ای با لحنی واضح تر منتشر کرد که از کودتایی صحبت می کند «که به رهبری رضاشاه، سردودمان پهلوی دگرگون های بسیاری را برای ملت ایران در پی داشت.
بنیان گذار ایران نوین در سوم اسفند ۱۲۹۹ ش پایه های حکومتی را گذاشت که در پرتو آن کشوری که سال ها دچار هرج ومرج و ازهم گسیختگی بود با نظام نوین، متحد و متشکل سامان یافت و به اقتدار و عظمت امروز رسید».[۶۵]
این متن کودتا را با مفاهیمی چون اصلاحات، عظمت و ملیت پیوند زده و شکل نوین و مشروعیت بخشی به آن داده است. این روزنامه که ظاهراً از روزنامه های موج نو روشنفکری دهه های انتهایی رژیم پهلوی محسوب می شود و همکاری هایی با هویدا داشته است از کودتای سوم اسفند نیز به عنوان حرکتی تحول زا و باعث امنیت و بنیاد ایران نوین بوده است یاد می کند اما این تلقی و تفسیر هیچ گاه نمی توانسته جنبه انتقادی به خود بگیرد. گرچه نویسندگان آن از روشنفکران با گرایش به چپ بوده اند.
۴-۱۲- روزنامهٔ رستاخیز:
این روزنامه نیز ارگان حزب رستاخیز بوده است. این روزنامه در سال ۱۳۵۴ ش شروع به کارکرد و در همین سال در ستایش از کودتا در سوم اسفند منتشر کرد و کودتا را سرآغاز دورانی دانست که «ایران عقب مانده و درهم کوبیده آخرین سال های عهد قاجاریه را به ایران آزاد و آباد – مستقل و سربلند امروز مبدل ساخت».[۶۶]
نویسندهٔ مقاله با سیاه نمایی از دوران قاجار[۶۷] این واقعه را مسببی می داند که شکوه و عظمت را به ایران برگردانده است.
آخرین سالی که در مورد کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش تجلیل به عمل آمد سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی بود این روزنامه هم در مورد بزرگداشت کودتا مقاله ای با عنوان «شایع حرکت قوای قزاق» چاپ کرد و من باب ماجراهای آن روز چنین نوشت: «وقتی خبر حرکت و نزدیکی قوای قزاق در تهران پخش شد، عده زیادی از امیر تومان ها و افسران عالی رتبه پایتخت به اتفاق ادیب السلطنه نماینده رئیس الوزراء، معین الملک و کلنل ها یک نماینده وزیر مختار انگلیس و نمایندهٔ ژنرال آیرونساید برای مذاکره با فرمانده قشون و اطلاع از نیات او و همچنین جلوگیری از حمله به تهران، به مهرآباد رفتند. پس از رسیدن آن ها به مهرآباد به دستور سران کودتا، نمایندگان دربار و رئیس الوزرا و عده ای از امیر تومان ها را به کلبه محقری در مهرآباد بردند… رجال بزرگ پایتخت به نمایندگی از طرف دربار و دولت در این کلبه محقر اجتماع کرده بودند. رضاخان فرمانده قوا در جواب آن ها که پرسیده بودند: علت حمله شما به پایتخت چیست؟ نطق مهیجی در اطراف پریشانی و بدبختی مملکت و دلسردی قوای قزاق ایراد کرده و به نمایندگان دولت و دربار گفت که ما برای مبارزه با هرج ومرج و نجات مملکت خود قیام کرده ایم و در این قیام یا موفق می شویم یا شربت شهادت می نوشیم».[۶۸]
نویسنده با گفتن این موضوع که {ژنرال آیرونساید نمایندهٔ خود را برای منصرف ساختن سران کودتا به سمت قزوین فرستاد که با مخالف رضاخان مواجه شد} سعی کرده است تا نقش انگلیسی ها را نه تنها نفی کند بلکه آنان را مخالف با کودتا جلوه دهد که سعی داشتند جلوی رضاخان را بگیرند. از طرفی با خواندن چنین روایتی می توان دریافت که تا چه حد سایه دست داشتن انگلستان در این کودتا بر سر حکومت پهلوی سنگین بوده است که هنوز می کوشد بعد از پنجاه و اندی سال و باوجود تبلیغاتی گسترده علیه این نقش آفرینی، آن را با روایت پردازی تازه کتمان کند.
نتیجه:
با وقوع کودتای سوم اسفند۱۲۹۹ رضاخان میر پنج، مؤسس سلسلهٔ پهلوی توانست خود را به شهرت برساند به همین این رخداد همواره نقطه عطفی در تاریخ محسوب می شود و این مسئله را به فراست حکومت دریافت که باید یک روایت مسلط به منظور کسب مشروعیت راجع به کودتای سوم بیان کند که با چاپ دو اعلامیه توسط رضا خان میرپنج در اوان کودتا سبب شدتا هستهٔ مرکزی روایت حکومتی کودتای سوم اسفند شکل بگیرد. بعد از انتشار این دو بیانیه، با توجه به نقش تبلیغاتی روزنامه ها، و دسترسی آسان عوام به آن، در در ابتدا روزنامه های طرفدار سردارسپه وپس از تشکیل سلطنت پهلوی، روزنامه ها دولتی به آن تأسی جستند و روایت رسمی رژیم که شامل نقش داشتن مشیت الهی در وقوع این رویداد، تشریح کودتا به عنوان رخدادی نجات بخش از اوضاع نابسامان مملکت، پروراندن شخصیت رضاخان به سان یک قهرمان و به حاشیه راندن عناصر دیگر کودتا بود را به منظور کسب مقبولیت و مشروعیت برای حکومت در میان مردم ترویج دادند.
منابع و مآخذ:
بهار، محمد تقی. تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران. ج۱. تهران: زوار، ۱۳۸۷.
دولت آبادی، یحیی. حیات یحیی. ج۴. تصحیح: مجتبی برزآبادی فراهانی. تهران: فردوس، ۱۳۸۷.
صدر هاشمی، محمد. تاریخ جراید و مجلات ایران. ج۱. اصفهان: کمال، ۱۳۶۳.
صدری طباطبایی نائینی، محمد. راهنمای مطبوعات ایران ۱۳۷۵–۱۳۰۴. ج۱. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، ۱۳۷۸.
صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، دورهٔ چهاردهم.
عاقلی، باقر. شرح حال سیاسی و نظامی معاصر ایران. ج۳. تهران: علمی، ۱۳۸۰.
ملایی توانی، علیرضا. گفتمان تاریخ نگاری رسمی دورهٔ پهلوی پیرامون رضا شاه. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۵.
آدمیت، فریدون. فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران. تهران: پیام، ۲۵۳۵.
کاتوزیان، محمد علی. اقتصاد سیاسی ایران. تهران: نشر مرکز، ۱۳۶۹.
«سوم حوت – نوروز سیاسی». کوشش (۱۷ )، ۱۳۰۲.
یک روز تاریخی، ۳ اسفند». ایران ۱۶ (۳۷۴۷)، ۱۳۱۰.
«نتایج شوم کودتای سید ضیاء لزوم قلع و قمع ایادی بانیان حادثه دهشتناک». ندای حقیقت (۳۶). ص۱. ۱۳۲۴.
«سرفصلی از تاریخ». اندیشه مردم ۱ (۱۴۷): ص۱و۴. ۱۳۳۷.
«سوم اسفند۱۲۹۹». پارس ۲۳ (۲۸۱۷): ص ۲. ۱۳۴۳.
«سوم حوت – نوروز سیاسی». کوشش (۱۷ )، ۱۳۰۲.
«چه مبارک سحری بود چه فرخنده شبی». نامهٔ ایران باستان (۵): ص۲. ۱۳۱۱.
«دیروز و امروز». اطلاعات ۱۵ (۴۳۵۸)، ۱۳۱۱.
«روز فیروز سوم اسفند». شفق سرخ (۲۵۷۵)، ۱۳۱۳.
«سوم اسفند». پارس (۳۳۷۸ )، ۱۳۴۸.
«احساسات برادران ترکیه ای». اطلاعات ۱۰ (۲۷۲۴)، ۱۳۱۴.
رهنما، زین العابدین. «شب سوم حوت». ایران ۲ (۱۷)، ۱۳۰۲.
سمسار، مهدی. «جشن های سوم حوت». رستاخیز (۳۳۷ )، ۱۳۵۴.
صالحیار، غلامحسین. «سوم اسفند، یک روز تاریخی». آیندگان (۳۳۷)، ۱۳۵۳.
منوچهری، عباس. «طرح یک دیدگاه:کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و سلطانیسم ایرانی». تاریخ معاصر ایران ۱ (۴):ص۱۳و۱۴. ۱۳۷۶.
«اسرار یک کودتای هولناک». رستاخیز ایران ۲ (۱): ص۱و۲.
«روز مقدس و تاریخی سوم اسفند». اطلاعات ۱۰ (۲۷۱۹): ص ۱. ۱۳۱۴.
«سرفصلی از تاریخ». اندیشه مردم ۱ (۱۴۷): ص۱و۴. ۱۳۳۷.
«کودتای سوم اسفند چگونه انجام گرفته است». کیهان (۷۰۶۷): ص ۸. ۱۳۴۵.
«شایعه حرکت قوای قزاق». رستاخیز (۸۴۹): ص۱۲. ۲۵۳۶.
«درود بر روان پاک رضا شاه کبیر». کوشش ۴۸ (۳۵)، ۱۳۴۶.
«مبادی تاریخ». ندای ایران نوین (۱۰۶۲): ص۲. ۱۳۴۷.
خاوری، عبدالله. «روز سوم حوت». رعد امروز (۳۸۵)، ۱۳۲۳.
داور، علی اکبر. «یادداشت یومیه». مرد آزاد (۱۸)، ۱۳۰۱.
ملکی، احمد. «روز تاریخی سوم اسفند». ستاره ۲۳ (۴۶۵۵ )، ۱۳۳۸.
وکیل زاده ابراهیمی، عبدالمجید. «چهره درخشان تاریخ» فریاد خوزستان (۶۴۸ )، ۱۳۴۳.
پی نوشت ها:
[۱] بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران (انقراض قاجار)، ص ۱۲۳.
[۲] دولت آبادی، حیات یحیی، ص ۱۴۶۷-۱۴۷۱.
[۳] کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ص ۱۲۲.
[۴] ایران. (۸۷۳). ۲۹ حمل ۱۳۰۰، ص ۱.
[۵] منوچهری،عباس.۱۳۷۶ “طرح یک دیدگاه:کودتا:کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹و سلطانیسم ایرانی.تاریخ معاصر ایران ۱(۴). ص ۱۴و۱۳.
[۶] بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران (انقراض قاجار،) ص ۱۷۴و ۱۷۵.
[۷] همان.
[۸] کوشش. (۲۲). ۳ حوت ۱۳۰۱. ص ۱.
[۹] همان.
[۱۰] بی نام . ۱۳۰۲. «سوم حوت – نوروز سیاسی». کوشش (۱۷): ص ۱.
[۱۱] شکرالله صفوی چند دوره نمایندگی مجلس شورای ملی را عهده داربود و تادورۀ شانزدهم درمجلس بوده است.
[۱۲] صدری طباطبایی نائینی، راهنمای مطبوعات ایران، ۱۳۰۴–۱۳۷۵، ص ۵۸۶.
[۱۳] عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ص ۷۳۹-۷۴۱.
[۱۴] رهنما، «شب سوم حوت»، ص ۱.
[۱۵] همان.
[۱۶] همان.
[۱۷] بی نام،۱۳۱۰. «یک روز تاریخی، ۳ اسفند». ایران ۱۶: ص ۱.
[۱۸] همان.
[۱۹] بی نام . ۱۳۱۱. «چه مبارک سحری بود چه فرخنده شبی». نامه ایران باستان (۵): ص ۲.
[۲۰] همان.
[۲۱] نسیم شمال. (۱۴). اسفند ۱۳۱۲. ص ۱.
[۲۲] در اسفند ماه ۱۳۰۰علی دشتی (یکی از مخالفان جدی قرارداد ۱۹۱۹و از بازداشت شدگان بعد از کودتای سوم اسفند) امتیاز روزنامه شفق سرخ را گرفت و به انتشار آن مبادرت ورزید. شفق سرخ که بعدها به صورت یومیه درآمد از جراید تندرو، بیباک و انتقادی آن روز بود. مدیر مسئول شفق سرخ در دوران انتشار روزنامه با مقامات مؤثری نظیر سردار سپه، داور و تیمورتاش آشنایی پیدا کرد و از طرفداران تندرو سردار سپه شد و در دوره مجلس پنجم شورای ملی از ساوه به نمایندگی انتخاب گردید که اعتبار نامه او توسط مدرس رد شد. وی در دوره ششم از بوشهر به وکالت مجلس شورای ملی رسید. همچنین، در دوره هفتم و هشتم و نهم نیز از نمایندگان مجلس شورای ملی بود. روزنامه او که در نخستین سالها از روزنامه های منتقد و تندرو بود ولی بعد از آشنایی دشتی با سردار سپه و تحکیم موضع سیاسی او به صورت یک روزنامه خبری طرفدار دولت درآمد. در نهایت دشتی در دوره نهم نمایندگی با صلب مصونیت پارلمانی، به زندان افتاد و امتیاز روزنامه شفق سرخ هم باطل گردید.
[۲۳] همان.
[۲۴] بی نام، ۱۳۱۳. «روز فیروز سوم اسفند.» شفق سرخ (۲۵۷۵): ص ۱.
[۲۵] روزنامه اطلاعات به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی عباس مسعودی در تهران تأسیس و شماره اول آن در روز ۱۹تیر ۱۳۰۵منتشر شد. این روزنامه یکی از روزنامه ها کثیر الانتشار و متنوع و مفید ایران است. روش ملایم و سبک متین اطلاعات سبب گردیده که از بدو تأسیس، فقط یک بار آن هم در ماجرای ۱۷ آذر سال ۱۳۲۱ به مدت چهل و سه روز توقف و باز مجددا تا سال ۱۳۵۳ منتشر شد.
[۲۶] صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، ص ۲۰۷-۲۰۳.
[۲۷] بی نام. ۱۳۱۴. «روز مقدس و تاریخی سوم اسفند». اطلاعات ۱۰ (۲۷۱۹): ص ۱.
[۲۸] بی نام. ۱۳۱۴. «احساسات برادران ترکیه ای». اطلاعات ۱۰ (۲۷۲۴): ص ۱.
[۲۹] بی نام، ۱۳۱۱. «دیروز و امروز.» اطلاعات ۱۵(۴۳۵۸): ص ۱.
[۳۰] بی نام. ۱۳۲۴. «نتایج شوم کودتای سید ضیاء لزوم قلع و قمع ایادی بانیان حادثه دهشتناک». ندای حقیقت (۳۶). ص ۱.
[۳۱] بی نام. بی تا. «اسرار یک کودتای هولناک». رستاخیز ایران ۲ (۱): ص ۱ و ۲.
[۳۲] بنگرید به کتاب باقر عاقلی جلد دوم.
[۳۳] در صفحه اول این روزنامه در مورد راه و روش آن نوشته شده است که مرامش حمایت از ستمدیدگان و مبارزه با بیدادگران است.
[۳۴] عاقلی، شرح حال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ص ۱۱۴۱و ۱۱۴۲.
[۳۵] خاوری، عبدالله. ۱۳۲۳، «روز سوم حوت». رعد امروز (۳۸۵): ص ۱.
[۳۶] اطلاعات. (۸۶۱۴). ۳ اسفند ۱۳۳۴. ص ۱.
[۳۷] اطلاعات. ( ۹۲۵۳). ۲ اسفند، ۱۳۳۵. ص ۱.
[۳۸] همان.
[۳۹] بی نام.۱۳۳۷. «سرفصلی از تاریخ». اندیشه مردم ۱ (۱۴۷): ص ۱و۴.
[۴۰] آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، ص ۳.
[۴۱] ملایی نوانی، گفتمان تاریخنگاری رسمی دورۀ پهلوی پیرامون رضا شاه، ص ۷۰.
[۴۲] ملکی، احمد. ۱۳۳۸. «روز تاریخی سوم اسفند». ستاره ۲۳ (۴۶۵۵): ص ۱.
[۴۳] بی نام، ۱۳۴۲، «رضا شاه یا جبر زمان»، اطلاعات ۳۸ (۱۱۳۲۳): ص ۲.
[۴۴] وکیل زاده ابراهیمی، «چهر ۀ درخشان تاریخ». فریاد خوزستان (۶۴۸): ص ۱.
[۴۵] بنگرید به: روزنامه های شفق سرخ و مرد آزاد.
[۴۶] کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ص۵۴.
[۴۷] وکیل زاده ابراهیمی، «چهره درخشان تاریخ». فریاد خوزستان (۶۸۴) ،ص ۱.
[۴۸] صدری طباطبایی نائینی، ص ۱۶۳.
[۴۹] بی نام . ۱۳۴۳. «سوم اسفند ۱۲۹۹». پارس ۲۳(۲۸۱۷): ص ۲.
[۵۰] همان.
[۵۱] بنگرید به: روزنامۀ ندای حقیقت و رستاخیز ایران.
[۵۲] با تمامی این ها باز هم شاهد آن هستیم که نه تنها حکومت با تمام قوا سعی در پنهان کردن نقش انگلستان دارد بلکه سعی دارد با داستان پردازیهای گوناگون تنها عامل کودتا را رضا شاه معرفی و همکاری سید ضیا را با او نفی کنند. البته باید توجه داشت وی که با باز زمینه چینی انگلیسی و کمک مظفر فیروز به منظور انجام دادن برنامه ها و اهداف آنها در ایران به کشور خود بازگشت، پس از آمدن به ایران حزب اراده ملی را با همکاری فیروز تأسیس کرد. همچنین، سید ضیا در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده شهر یزد به مجلس راه یافت. (تبریزی شیرازی ۱۳۸۷: ص ۲۸۶ تا ۲۸۸).
[۵۳] صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، دورۀ چهاردهم. جلسۀ پنجم. ۲۱ اسفند ۱۳۲۲.
[۵۴] بی نام . ۱۳۴۵. «کودتای سوم اسفند چگونه انجام گرفته است». کیهان (۷۰۶۷): ص ۸.
[۵۵] همان.
[۵۶] همان، ص ۹.
[۵۷] با توجه به آن که نگارنده سعی کرده است مطالب را براساس عناوین روزنامه ها دسته بندی کند، به خاطر خلط نشدن سخن مجبور شد در مورد مطالب ذکر شده بالا استثنا قائل شود.
[۵۸] بی نام . ۱۳۴۸. «سوم اسفند». پارس (۳۳۷۸): ص ۱.
[۵۹] بی نام . ۱۳۴۶. «درود بر روان پاک ضا شاه کبیر». کوشش ۴۸ (۳۵) : ص ۱.
[۶۰] همان.
[۶۱] بی نام، ۱۳۴۷، «مبادی تاریخ»، ندای ایران نوین (۱۰۶۲): ص ۲.
[۶۲] همان.
[۶۳] ملایی توانی، گفتمان تاریخنگاری رسمی دورۀ پهلوی پیرامون رضا شاه، ص۱۴۳و۱۴۴.
[۶۴] عاقلی، شرح حال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۳، ص ۱.
[۶۵] صالحیار، غلامحسین. ۱۳۵۳. «سوم اسفند، یک روز تاریخی». آیندگان (۳۳۷): ص ۱.
[۶۶] سمسار، مهدی. ۱۳۵۴. «جشن های سوم حوت». رستاخیر (۳۳۷): ص ۱.
[۶۷] از عناصر اصلی تاریخنگاری رسمی دورۀ پهلوی، بدگویی و سیاه نمایی از دوران قاجار است.
[۶۸] بی نام. ۲۵۳۶. «شایعه حرکت قوای قزاق». رستاخیز (۸۴۹): ص ۱.
ثبت دیدگاه