یکی از شهدا در جنگ احد، حمزة بن عبد المطلب بود. او زمانی به رسول خدا (ص) ایمان آورد که حضرت تحت فشار مشرکان و اهانت و تمسخر آنان در مکه بود. حمزه با شهامت در برابر مشرکان ایستاد و اهانت به رسول خدا (ص) را اهانت به خود تلقی کرد. آن عزیز به مدینه هجرت کرد و فرماندهی اولین نیروهای مهاجم به مشرکان را بر عهده داشت. در جنگ بدر گروه بسیاری از مشرکان را به هلاکت رساند؛ به گونه ای که هند، همسر ابو سفیان، کینه وی را به دل گرفت و وحشی را واداشت تا در احد به کمین حمزه نشیند و در موقع مناسب با نیزه وی را به شهادت برساند، و او نیز چنین کرد. آنگاه هند بر سر جنازه حمزه آمد و شکم او را پاره کرد و خواست از جگر حمزه بخورد که در دهانش سنگ شد. رسول خدا (ص) در شهادت حمزه، که از چهره های شاخص اصحاب بود، بسیار غمگین شد و به او لقب «سید الشهدا» داد.
صدر میان یاران حضرت رسول صلی الله علیه وآله، در سال های سخت آغاز اسلام، حضرت حمزه جایگاه والایی دارد. وی از حامیان شجاع دین اسلام و جان بر کفان رکاب پیامبر خدا بود و به پاس رشادت هایش در جنگ اُحد، ملقّب به «سید الشهدا» شد. پیامبر در باره او و حضرت علی علیه السلام گفته است: «بهترین برادرانم، علی و بهترین عموهایم، حمزه است».(۱) در این شماره با گوشه ای از شخصیت آن شهید بزرگ آشنا می شویم:
پیش تاز ایمان
حمزه، فرزند عبدالمطّلب و عموی پیامبر اسلام بود. وی چهار سال پیش از واقعه «اصحاب فیل» در مکه به دنیا آمد. ارزش های اخلاقی بنی هاشم، عزتِ نفس، شهامت و بخشندگی این دودمان در شخصیت او تأثیر داشت و به همین دلیل، در دوران جاهلیت و حاکمیت افکار شرک آلود بر مردم حجاز، توانست به آیین پاک و حنیف حضرت ابراهیم وفادار بماند و به کارهای نیک و جوانمردی و حمایت از مظلوم و مبارزه با زورگویان بپردازد و پاک دامن و غیور، زندگی کند.
وقتی دعوت مقدس پیامبر اسلام آغاز شد و مردم به تدریج آیین توحید و پیام قرآن را می پذیرفتند، حمزه نیز به حقانیت دین خدا و دعوتِ برادرزاده اش حضرت محمدصلی الله علیه وآله آگاه شده بود، اما آشکار کردن ایمان و اعتقاد خود را در آن محیط به مصلحت نمی دید و منتظر روزی بود که زمینه فراهم شود و شیفتگی و دلدادگی اش را به اسلام و پیامبر خدا نشان دهد و آشکارا از دین حق پشتیبانی کند.
او که در اجتماعات مشرکان حضور می یافت، از نقشه ها، حرف ها و تصمیم های آنان بر ضد پیامبر آگاه می شد و در دل، به حمایت از حضرت رسول مصمّم تر می گشت. هر چه از عمر اسلام می گذشت و تعداد مسلمانان بیشتر می شد، دشمنی مشرکان هم افزایش می یافت. پیامبر در راه حق و صراط مستقیم الهی خویش مصمّم و استوار بود و همین عزم راسخ و اراده قاطع، در نظر حمزه بسیار ارزش مند بود. چند سالی از بعثت پیامبر گذشته بود که زمینه علنی کردن ایمان و عقیده اش فراهم شد. برخی مسلمان شدن او را در سال دوم و برخی در سال ششم بعثت دانسته اند.(۲) ماجرا و داستان مسلمان شدنش بسیار شورانگیز است:
روزی پیامبر از نزدیکی «صفا» می گذشت. ابوجهل به آزار آن حضرت پرداخت و به ایشان اهانت و جسارت کرد. در همین اثنا، حمزه از راه رسید. هنگامی که از ماجرا آگاه شد، در پی ابوجهل رفت و با کمان خود چنان بر سر او زد که فرقش شکافت و خون جاری گشت. حاضران، رفتار حمزه را به حساب روحیه جوانمردی و حمایت از مظلوم گذاشتند و گفتند: تو که مسلمان نیستی، چرا از آزار محمدصلی الله علیه وآله این گونه بر آشفته شدی!؟ حمزه زبان گشود و اسلام خود را آشکار کرد و گفت: «من مسلمانم و به یکتایی خدا و نبوت پیامبر گواهی می دهم. به خدا سوگند، دست از ایمانم نخواهم کشید؛ اگر قدرت دارید، مرا از این راه باز دارید!»(۳)
حمزه چنان با صلابت و شجاعت این سخنان را گفت که مشرکان جرئت هیچ گونه پاسخ گویی یا عکس العملی نیافتند. مسلمان شدن حمزه و حمایت آشکار او، اوضاع را دگرگون ساخت و جبهه پیروان پیامبر را تقویت کرد. آن گاه حضرت حمزه نزد پیامبر آمد و از او خواست تا دین خود را آشکارا تبلیغ کند و از احدی هراس نداشته باشد. پیامبر هم دعایش کرد و از خدا درخواست نمود تا ایمانش را استوار سازد. از آن پس، حمزه یکی از مدافعان قوی و پشتیبانان صریح حضرت رسول گشت و این حمایت آشکار، سبب کاهش آزارهای مشرکان گردید.(۴)
مهاجری مخلص
در پی افزایش فشارهای مشرکان به پیروان پیامبر، گروهی به حبشه هجرت کردند. مدتی بعد، رسول خدا تصمیم گرفت به مدینه هجرت کند. گروهی از مسلمانان یثرب که به حج آمده بودند، با پیامبر خدا در «منا» دیدار کردند و هم پیمان شدند که اگر او و مسلمانان به مدینه هجرت کنند، از آنان حمایت نمایند.
حضرت حمزه، در ایجاد زمینه برای پیمان، پاسداری از پیامبر و پوشیده ماندن این دیدار پنهانی از مشرکان، نقشی فعال داشت. سرانجام پس از یکی دو سال، زمینه مهاجرت فراهم شد. پیش از هجرت پیامبر، گروهی به یثرب (مدینه) کوچ کردند که حمزه هم در میان آنان بود. وی در مدینه به انتظار آمدن رسول خدا لحظه شماری می کرد.
پیامبر به مدینه هجرت کرد. از یک سو رفته رفته قدرت اسلام بیشتر می شد و از سوی دیگر، دشمنی های مشرکان فزونی می یافت. تا این که اولین رویارویی مسلمانان و مشرکان پیش آمد. حضرت حمزه که به لقبِ پر افتخار اسدُ الله و اسدُ رسوله (شیر خد و شیر پیامبر خدا) ملقّب شده بود، در آن نبرد، فرماندهی را بر عهده داشت. رسول خدا پرچم را به او سپرد و وی را همراه سی نفر از مسلمانان برای مقابله با کاروانِ سیصد نفری قریش راهی پیکار کرد. گرچه در آن برخورد، جنگی پیش نیامد، ولی حمزه این افتخار را یافت که از سوی پیامبر، پرچم دار سپاه باشد. این حادثه در رمضان سال اول هجری اتفاق افتاد.(۵)
حماسه آفرین جنگ بدر
نخستین برخورد نظامی میان مسلمانان و کفار قریش، در سال دوم هجری پیش آمد. کنار چاه های «بدر»، نیروهای مسلمان با سپاه ابوسفیان رو در رو قرار گرفته و در نهایت درگیر شدند. حضرت حمزه در صحنه های مختلف جنگ بدر، رشادت های عظیمی از خود نشان داد؛ از جمله در مرحله ای از نبرد که به صورت تن به تن انجام می شد، «حمزه» با یکی از دلیران قریش به نام «شیبه» جنگید و او را به هلاکت رساند. پس از چند نبرد تن به تن دیگر، حمله عمومی آغاز شد و حمزه، با دلاوری تمام به قلب سپاه دشمن می تاخت و با کشتن آنان حماسه های مکرّر می آفرید. در جنگ بدر که با پیروزی مسلمانان به پایان رسید، رشادت های حمزه و علی ابن ابی طالب علیه السلام نقش اصلی را در پیروزی داشت.
حضرت حمزه، همچنان با عقیده ای راسخ و عزمی استوار، در کنار برادرزاده اش حضرت محمدصلی الله علیه وآله به حمایت از دین خدا می پرداخت و بی صبرانه فداکاری می کرد تا مگر شربت شهادت را بنوشد. و سرانجام نبرد اُحد پیش آمد؛ نبردی که روح بلند حمزه از آن جا به ملکوت خدا پر کشید.
شهید معرکه اُحد
زمینه نبرد اُحد در سال سوم هجری پیش آمد. حمزه هم در کنار مسلمانان آماده فداکاری و جانبازی بود. در شب نبرد اُحد، پیامبر خدا که گویا می دانست عمویش در این جنگ به شهادت خواهد رسید، با او گفت و گو کرد و از اعتقاداتش پرسید و از وی خواست که خالصانه به یکتایی خدا و نبوت و رسالت محمدصلی الله علیه وآله گواهی دهد. حمزه نیز شهادتین و مباحث و موارد دیگر اعتقادی را بر زبان جاری ساخت. در پایان، پیامبر به او فرمود: بگو: «حمزه، سرور شهیدان و شیر خدا و شیر رسول خدا و عموی پیامبر است.»
از این سخنان پیامبر که بوی شهادت می داد، بغض در گلوی حمزه ترکید و اشک از چشمانش جاری شد و بسیار خوش حال گردید. پیامبر هم دعا کرد که او بر عقیده توحید، استوار بماند و تزلزلی در دلش پیش نیاید.(۶)
نبرد اُحد در پیش بود. حمزه به پیامبر خدا می گفت: به خدا سوگند، من غذا نخواهم خورد تا آن که با دشمنان در بیرون مدینه پیکار کنم.(۷)
جنگ اُحد در ماه رمضان اتفاق افتاد. مسلمانان در دامنه کوه اُحد، در شمال مدینه موضع گرفتند و صف ها را آراستند. پس از نبرد تن به تن، جنگ عمومی آغاز گشت. حمزه، قهرمانانه و بی تاب شهادت و با ایمانی استوار مبارزه می کرد. او با دو شمشیر می جنگید و فریاد می زد: من شیر خدایم!(۸)
چندین بار، در دل میدان نبرد، شجاعانه جنگید و حماسه ها آفرید و با هر حمله اش، سپاه کفر از برابرش می گریختند. در مرحله اول، پیروزی از آنِ جبهه اسلام بود؛ اما با تخلفی که تعدادی از مسلمانان انجام دادند و تنگه حساس و پشت جبهه را که می بایست حفظ می کردند، رها کرده و به جمع آوری غنایم پرداختند، دشمن از این غفلت بهره گرفت و با دور زدن سپاه اسلام، از پشت حمله کرد.
در این مرحله نیز حضرت حمزه، رشادت های بسیاری از خود نشان داد و حمله های مشرکان را دفع کرد. اما در یک لحظه، «وحشی»، غلامِ هند (همسر ابوسفیان) از غفلت او استفاده کرد و نیزه ای به سویش پرتاب نمود. زخم آن نیزه به قدری شدید بود که حمزه بر زمین افتاد و پس از آن همه حماسه ها و دلاوری های خالصانه، در سن ۵۹ سالگی به شهادت رسید. در این جنگ، ده ها نفر از مسلمانان نیز شهید شدند.
پس از پایان نبرد، پیامبر بر پیکر حمزه شهید و دیگر شهدا نماز خواند و جسد آن قهرمان دلیر را در دامنه کوه اُحد به خاک سپردند. مرقد مطهر او هم اکنون زیارتگاه عاشقان حق و زائران مدینه منوّره است.
مجموعه فضایل
حضرت حمزه سید الشهدا، در نگاه پیامبر خدا و امامان بزرگوارعلیهم السلام جایگاهی عظیم داشت. ستایش های بسیاری که از او شده، گواه این مقام و فضیلت است. پیامبر درباره وی فرمود: «یکی از کسانی که در روز قیامت سواره وارد محشر می شود، عمویم حمزه است؛ شیر خدا و شیر پیامبر خدا که سوار بر ناقه “”عضبا “می آید.»(۹)
امام باقرعلیه السلام فرموده است: «بر ستون عرش الهی نوشته است: حمزه، شیر خدا و شیر پیامبر و سرور شهیدان است.»(۱۰)
رسول خدا می فرماید: در روز قیامت، چهار پرچم به من داده می شود: پرچم «حمد» را خودم به دست می گیرم، پرچم «لا اله الا الله» را به دست علی علیه السلام می دهم، پرچم «الله اکبر» را به دست حمزه می سپارم و پرچم «سبحان الله» را به دست جعفر طیّار می دهم؛ آن گاه در برابر امت خویش می ایستم تا از آنان شفاعت کنم.(۱۱)
پیامبر خدا به حمزه بسیار علاقه داشت و حتی شیفته نام او بود. مردی که صاحب فرزندی شده بود، خدمت پیامبر آمد و پرسید: نام او را چه بگذارم؟ فرمود: نامش را «حمزه» بگذار که محبوب ترین نام ها نزد من است.
پیامبر به حضرت حمزه لقب «سید الشهدا» داده بود تا آن که حادثه کربلا پیش آمد و امام حسین علیه السلام به این لقب معروف شد.
رسول گرامی اسلام برای حمزه چنان احترامی قائل می شد که پس از شهادتش، وقتی از جبهه اُحد به شهر مدینه برگشت، هم خودش گریان بود و هم دستور داد خانواده های انصار به خانه حمزه بروند و برای او گریه و سوگواری کنند.(۱۲) همچنین به مسلمانان توصیه می فرمود: به زیارت قبر حضرت حمزه بروند. خودش نیز به کنار مدفن شهدای اُحد و قبر حضرت حمزه می رفت و بر آنان سلام می داد.
حضرت زهراعلیها السلام نیز هر دو سه روز یک بار، به زیارت قبر حمزه شهید می رفت و بر سر مزار او می گریست.(۱۳)
زیارت قبر آن شهید، یاد آور حماسه های ایمانی و جهادهای عظیم مردانی است که عشق به خدا داشتند و برای اعتلای «کلمه الله» جان باختند و جاوید شدند.
از پیامبر اکرم روایت است که فرمود: «هر کس مرا زیارت کند، ولی عمویم حمزه را زیارت نکند، بر من جفا کرده است».(۱۴) این است که زیارت حاجیان در مدینه پیامبر با شهدای اُحد، پیمان خون و میثاق وفاداری است.
حمزه سید الشهدا، الگوی ایمان، جهاد، سرمشق فداکاری و فرهنگ شهادت طلبی بود. امروز هم همه جای زمین، میدان اُحد است و هر سرزمینی، صحنه درگیری سپاه حق با باطل. و هر که در این راه جان دهد، رهپوی خط روشن حمزه قهرمان است.
نامش جاوید، یادش ماندگار و درجاتش در بهشت برین، برتر و افزون تر باد!
در جوانی حمزه عمّ مصطفی
با زره می شد مدام اندر دغا
اندر آخر حمزه چون در صف شدی
بی زره سرمست در غزو آمدی
سینه باز و تن برهنه پیش پیش
در فکندی در صف شمشیر خویش
خلق گفتندش که ای عمّ رسول
ای هُژبر صف شکن شاه فحول
چون جوان بودی و سفت و سخت وزِه
می نرفتی سوی میدان بی زره
گفت حمزه چون که من بودم جوان
مرگ می دیدم وداع این جهان
سوی میدان کس به رغبت کی رود
پیش اژدرها برهنه کی شود
لیک از نور محمد من کنون
نیستم این شهر فانی را زبون
آن که مردن پیش چشمش تَهْلُکَه است
نهی لا تُلْقُوا بگیرد او به دست
آن که مردن پیش او شد فتح باب
سارِعُوا آید مر او را در خطاب
پینوشت ها:
۱) بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۷۴.
۲) اسد الغابه، ج ۲، ص ۴۶؛ اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۲۴۳.
۳) اعیان الشیعه، همان.
۴) سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۱۲.
۵) مغازی واقدی، ج ۱، ص ۹.
۶) بحارالانوار، همان، ص ۲۷۸.
۷) مغازی واقدی، همان، ص ۲۷۸.
۸) اعیان الشیعه، همان، ص ۲۴۵.
۹) بحارالانوار، همان، ص ۲۷۳.
۱۰) همان، ص ۲۸۰.
۱۱) همان، ج ۸، ص ۷.
۱۲) تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۰.
۱۳) مغازی واقدی، همان، ص ۳۱۳؛ اعیان الشیعه، همان، ص ۲۴۶.
۱۴) سفینة البحار، ج ۱، ص ۳۳۷.
ثبت دیدگاه